آقای محب، وقت رفتن است!
آقای محب و ارگ به طور کل، یک راه غیرمعقولانه سیاسی را در پیش گرفتهاند: ستیز با خلیلزاد و واشنگتن. آیا در افتادن با امریکاییها موضع ارگ را در گفتوگو با طالبان تقویت میکند و یا زمینه را برای انزوای حکومت فراهم میسازد؟ آیا سیاست معقول این است که خود را در برابر جریانهای سیاسی داخلی و ایالات متحده قرار داد و هر نوع فرصت را برای تاثیرگذاری و همکاری سازنده از دست داد؟
سفر آقای محب مشاور امنیت ملی رییس جمهور به امریکا به طور فاجعهباری به پایان رسید؛ به عبارت بهتر ما شاهد «انتحار دیپلماتیک» یکی از مهرههای کلیدی تیم ارگ بودیم. سخنرانی وی در شورای امنیت این تصور را ایجاد کرد که کابل با هوشیاری در پی جا انداختن روایتی متفاوت برمحور تداوم حاکمیت موجود و رد گزینه حکومت موقت است، ولی در عوض آقای محب زبان دیپلماتیک را در واشنگتن به یکسو گذاشت و با شدیدترین لحن ممکن که از زمان آقای کرزی بیسابقه بود، به آقای خلیلزاد به شکل تحقیرآمیزی تاخت. وی با این کار در بدترین مقطع، بدترین تاثیر را بر روابط افغانستان و ایالات متحده بر جای گذاشت.
آقای محب با مصاحبهها و موضعگیریهای ناسنجیدهاش در واشنگتن، نشان داد که بیش از این شایسته پست مهم و حساس مشاوریت امنیت ملی نیست. برای این پست تجربه، درایت و قضاوت صحیح مبتنی بر منافع ملی نیاز است که آقای محب کمبود آن را به نمایش گذاشت.
آقای محب در رشته توییتهایی تلاش کرد که رفتار خود را در واشنگتن ضمن قدردانی از کمکهای ایالات متحده، زیر پوشش وطنپرستی توجیه کند. وی از آن رو این سخن را به میان آورد که به طور پیوسته در سخنرانیهایش روی محوریت حکومت افغانستان در مذاکرات با طالبان، حفظ نهادهای اساسی دولت و دفاع از آزادیهای شهروندان افغانستان، به ویژه زنان، صحبت کرد. او همچنان، آقای خلیلزاد را متهم ساخت که روی محوریت حکومت افغانستان در این مذاکرات تاکیدی ندارد و جزئیات گفتوگوهایش را با طالبان از حکومت مخفی میدارد. محب تصور میکند که آقای خلیلزاد روی تشکیل حکومت موقت با طالبان و پاکستانیها تبانی کرده است.
اما، آقای محب باید به این سوال پاسخ بدهد که چگونه به عنوان یک وطنپرست و ضد «وایسرای» واشنگتن، رفتارش از یکسو منزلت و اعتبار دولت افغانستان را ضربه زد و از جانب دیگر، با از دست دادن اهرمهای فشار، حکومت را در برابر طالبان منزوی ساخت؟ احضار مشاور امنیت ملی افغانستان توسط معین سیاسی وزارت خارجه امریکا، نهایت تحقیر سیاسی دولت ما بود و امریکاییها نشان دادند که پروای خشم و اعتراض ارگ را ندارند. این تحقیر به همین جا خاتمه نیافت. سفیر این کشور در کابل عملاً در قضیه بلخ به طور مستقیم و غیر مستقیم از آقای عطا حمایت کرد. حالا، امریکاییها حاضر نیستند که از اجراات عادی ارگ نیز حمایت کنند.
خشم و انتقادات تند آقای محب قابل درک است. طرح امریکاییها تشکیل هیئت ملی گفتوگو با طالبان است که دولت افغانستان یکی از اعضای آن است. این موضوع مشروعیت حکومت را زیر سوال میبرَد و آن را به یک طرف غیر اصلی تقلیل میبخشد. در طرح هیئت ملی حکومت افغانستان حرف آخر را نمیزند و تصمیمگیری نهایی بر اساس اجماع تمام جریانهای سیاسی صورت خواهد گرفت؛ این چیزی است که امریکاییها و پاکستانیها میخواهند.
اما آقای محب و ارگ به طور کل، یک راه غیرمعقولانه سیاسی را در پیش گرفتهاند: ستیز با خلیلزاد و واشنگتن. آیا در افتادن با امریکاییها موضع ارگ را در گفتوگو با طالبان تقویت میکند و یا زمینه را برای انزوای حکومت فراهم میسازد؟ آیا سیاست معقول این است که خود را در برابر جریانهای سیاسی داخلی و ایالات متحده قرار داد و هر نوع فرصت را برای تاثیرگذاری و همکاری سازنده از دست داد؟
با این که برخی در کابل تحلیلشان این است که آقای محب به طور خودسرانه و بر اساس منافع و دیدگاههای شخصی به آقای خلیلزاد تاخته است، ولی باور من بر این است که آقای غنی به جای چارهاندیشی معقولانه، راه برخورد و جدال با ایالات متحده را در پیش گرفته است؛ حمدالله محب کاری جز بیان بیپروای بیانات اشرف غنی نکرد. غنی قبلاً بیآن که نامی از ایالات متحده ببرد، گفته بود که وی امیر یعقوب خان نیست که معاهده گندمک را بپذیرد. رییس جمهور کاملاً امریکا را به بریتانیای استعماری تشبیه کرد که یک قرارداد ظالمانه را بر حکومت افغانستان تحمیل میکند. اما آقای محب بنا به بیتجربگی عنان را از کف داد و آقای خلیلزاد را به وایسرای انگلیس در هندوستان تشبیه کرد.
ما به طور پیوسته از نقش مرکزی حکومت افغانستان در مذاکرات صلح دفاع کردهایم، ولی در عین حال از حکومت توقع داریم که در برخورد با چالشها از معقولیت و با توجه به ارائه راه حلهای بدیع برخورد کند. ولی آقای غنی در این مورد به شدت نادرست و احساساتی برخورد میکند و اعتماد تمام طرفها را از دست داده است. او روابطش را با تمام جریانهای سیاسی داخلی خراب کرده است، رابطهاش با هیئت امریکایی وخیم است و در واشگنتن و منطقه هیچ متحد قابل اتکایی ندارد. او برای خود یک قدرت سیاسی خیالی تصور کرده است که به سادگی میتواند متزلزل شود.
آقای غنی و محب متوجه نیستند که چگونه به طالبان امتیاز میدهند و پله آنها را سنگین میکنند. ایشان در بازی سیاسی داخلی جانب کرزی و اتمر را تقویت کردهاند. اگر جریانهای سیاسی داخلی احساس کنند که اشرف غنی ضد مذاکره با طالبان است و حمایت هیچ کشوری را با خود ندارد، به سادگی میتوانند وی را در انتخابات شکست بدهند. اشرف غنی در افکار عامه از مشروعیت دولت دفاع میکند اما در عین حال توضیح نمیدهد که اگر تلاشهای امریکاییها در اثر کارشکنی وی شکست بخورد چه راهحلی برای سرکوب طالبان در اختیار دارد.
از زمان به قدرت رسیدن اشرف غنی، بیانیههای تند و پوپولیستی زیادی را ایراد کرده است ولی در عمل یک پوپولیست بیاستعداد و شکستخورده از کار در آمده است. حتا در عرصه اقتصادی نیز که برای خود اعتبار زیادی قایل است، ارقام نشانگر پسرفت افغانستان در عرصه رفاه اقتصادی، اشتغالزایی و جلب سرمایهگذاری است. همچنان در عرصه نظامی اصلاحاتی که وی ادعای تطبیقش را دارد، نتوانسته است که جلو توسعه قلمرو طالبان را بگیرد.
در این مقطع، در افتادن با ایالات متحده کمکی به مشروعیت حکومت نمیکند برعکس بر مشروعیت طالبان میافزاید. ارگ لازم است که از صبر استراتژیک استفاده کرده و نیروهای سیاسی را در عقبش بسیج سازد. اشرف غنی فعلاً خود را در چند جناح درگیر کرده است. هیچ کسی حاضر نیست که از سیاستهای وی حمایت کند. این در حالی است که اگر وی در پی چانهزنی با ایالات متحده است باید موقعیت داخلیاش را تحکیم بخشد. درگیری با امریکاییها و تیم کرزی و اتمر از قدرت چانهزنی او میکاهد. آقای غنی در آستانه انتخابات قرار دارد و ایتلاف گسترده نیروهای داخلی و سیاسی جایگاه وی را نزد رأیدهندگان ضعیف میسازد. او باید به یاد داشته باشد که مردم از وضعیت راضی نیستند و با انتصاب افراد مختلف در مقامات دولتی که رشوه سیاسی به حساب میآید، نظر مردم را نمیتواند تغییر بدهد.
من به عنوان یک شهروند و ناظر امور سیاسی علاقمند هستم که آقای غنی بازی سیاسی ماهرانهای را در پیش گیرد. افراد بیتجربهای چون حمدالله محب را کنار بگذارد، روی تقویت چهرههای کارساز و با تجربه در برخورد با امریکاییها و جریانهای سیاسی داخلی کار کند، جریانهای سیاسی داخلی را در چارچوب هیئت ملی مذاکره با طالبان در پشت خود بسیج سازد. وی در مرحله فعلی با اجماع و حمایت جریانهای سیاسی میتواند قدرت تاثیرگذاری و چانهزنیاش را با واشنگتن افزایش بخشد. ایراد بیانات تحریکآمیز به انزوای بیشتر حکومت کمک میکند.