آنها «پارسی را پاس میدارند» و ما، «دری را میدریم»
شعار همزبانانِ همسایه غربی ما این است:« پارسی را پاس بداریم» و بدون تردید، نه تنها پارسی را پاس داشتهاند که «دری را نیز دریافتهاند»… درست برخلاف آن کاری که ما کردهایم و «دری را دریدهایم»…
گرچه از نظر ما، خاستگاه اصلی زبان فارسیِ دری افغانستان است؛ اما این زبان در کشورهمسایه ما(ایران) به رشد و پختگی فوقالعادهای رسیده است و آنگونه که آنان در رشد و بالندگی این زبانِ مشترک سهم داشتهاند، ما نداشتهایم. صرفنظر از تولیدات فرهنگی آنان در زمان حال، در روزگاران گذشته – مخصوصاً بعد از آمدن اسلام در سرزمینهای شرقی(خراسان بزرگ)- نیز کارهای بسیار درخورِ توجه و اساسی انجام دادهاند. در این گفتار، به عنوان نمونه صرف به کارهایی که در زمینه تالیف و تدوین لغتنامه که توسط فرهنگدوستان و ادیبان کشور همسایه و همزبان ما صورت گرفته، اشاره مختصری نموده و پس از آن به اصل موضوع خواهیم پرداخت. برخی از کارهایی که در این مورد صورت گرفته به این شرح است: فرهنگ قواس، بحرالفضایل فی منافع الافاضل، دستورالافاضل فی لغاتالفضایل، اداةالفضلا، شرفنامه، مفتاح الفضلا، تحفةالسعادة، مؤیدالفضلا، تحفةالاحباب، کشفاللغات، فرهنگ وفایی، فتح الکتاب، مجموعة اللغات، مدارالافاضل، فرهنگ جهانگیری، چهار عنصردانش، جمع الجوامع، لطایف اللغات، فرهنگ رشیدی، بهارعجم، قسطاس اللغه، شمس اللغات، اصطلاحات شعرا، هفت ملزم، غیاث اللغات، تسهیل اللغات، بحرعجم، ارمغان آصفی، آنندراج، آصف اللغات، نقش بدیع، فرهنگ نظام، و…
در مجموع، تعداد کتابهای تألیف شده در این زمینه حدود ۲۵۰ لغتنامه است که از این میان ایرانیان در تألیف نزدیک به ۴۰ لغتنامه سهم عمده و اساسی داشته و بقیه را هندیها و ترکان عثمانی تألیف کردهاند. و تعداد بسیار اندکی از آنها را ادیبان کشورما تألیف کردهاند؛ چنانکه نخستین آنها فرهنگ قواس است که این فرهنگ را شخصی به نام فخرالدین مبارکشاه قواس (کمانگر) غزنوی در هند تألیف کرده که سرآغاز فرهنگ نویسی فارسی در هند نیز محسوب میشود. همچنان، در میان آنها نام لغتنامه «بحرالفضایل فی منافع الافاضل» به چشم میخورد که مؤلف آن محمدبنقوام بن رستم بن محمود بدر خزانه بلخی است. و نیز فرهنگ «تحفة الاحباب» که مؤلف آن «حافظ سلطانعلی اوبهی» است و «اوبه» از توابع شهر هرات کنونی میباشد. فرهنگ جهانگیری و بسیاری دیگر از این دست لغت نامهها جزء نخستین لغتنامههایی است که در هند تدوین و تألیف شده است. از سده سیزدهم هجری به بعد فرهنگ لغات یا لغتنامههای بسیار خوبی در ایران به چاپ رسیده است که از جمله میتوان به فرهنگ عمید، فرهنگ معین و فرهنگ سخن روز و همچنان لغتنامه بزرگ علامهدهخدا اشاره کرد که در این کتاب وزین نام بسیاری از شهرها، شخصیتها، دانشمندان، ادیبان و هنرمندان قدیم افغانستان را نیز میتوان یافت.
در این اواخر کار بسیار خوبی که انجام شده تدوین «فارسی ناشنیده» یا «فرهنگ واژهها و اصطلاحات فارسی و فارسی شده کاربردی در افغانستان» تألیف دکتر حسن انوشه و غلامرضا خدابنده لو است که در پاییز ۱۳۹۱ هـ.ش توسط موسسه فرهنگی اکو در ۱۰۱۰ صفحه به قطع رقعی به چاپ رسیده است. به گفته محمدکاظم کاظمی: «فارسی ناشنیده» را میتوان جامعترین و علمیترین فرهنگی دانست که تا کنون برای واژگان فارسی افغانستان گرد آمده است… «فارسی ناشنیده» به راستی کتابی است منحصر به فرد در قریب به هزار صفحه و حدود ده هزار واژه. آنگاه که به کتابنامۀ آن مراجعه میکنیم، میبینیم که کاری عظیم صورت گرفته است و آدمی را به یاد دیگر اثرِ گرانبار دکتر انوشه، یعنی دانشنامۀ زبان و ادب فارسی افغانستان میاندازد.»(سایت رسمی محمدکاظم کاظمی)
همزبانان ما در آنسوی مرز به فکر پالایش و بهبود زبان فارسیِ دری هستند چنانکه از سطرهای فوق دانستیم که «فارسی ناشنیده»و «دانشنامه ادب فارسی» مخصوصاً جلد سوم آن اختصاص به شخصیتهای علمی و فرهنگی افغانستان دارد.
ایجاد «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» از سالها بدینسو، به منظور ارتقای زبان فارسی بوده و تعداد زیادی از استادان ادب فارسی را دورهم گرد آورده اند تا «پارسی را پاس بدارند» و حتا از افغانستان و تاجیکستان هم اعضای افتخاری دارند.
ما نیز پیش از این اگر نتوانسته بودیم کاری در خور و بایسته انجام دهیم، (صرفنظر از کارهای بزرگان فرهنگ و ادب ما مثل مولانا، سنایی، ناصرخسرو، دقیقی و … که متعلق به دوران گذشته اند) حداقل تا چندی پیش (اواخر دوره محمد ظاهرشاه) بر پیشانی کتابهای زبان مادری خود، عنوان «قرائت فارسی» را واضح و درخشان میدیدیم و آن را همانگونه که نوشته شده بود، بی هیچ دغدغه خاطری، قرائت میکردیم؛ اما، مدتیاست که در سرزمین ما، زبان پارسی یا همان زبان فارسی را بیگانه و غیر خودی میدانند؛ این در حالیاست که بزرگان فرهنگ و ادب ما به هیچوجه فرقی میان فارسی، دری، و تاجیکی نمیگذارند. نه تنها بزرگان ادب ما که حتی سایر مردم شریف ما که به زبان فارسی هم تکلم نمیکنند نیز فرقی میان فارسی و دری نمیشناسند. و «دری» را همان «فارسی» میدانند؛ چنانکه ما را همواره «فارسیوان» خطاب میکنند نه «دریوان». -البته بحث تفاوت میان «فارسی» و «دری» را به زمانی دیگر موکول میکنیم- هنوز یاد مان نرفته که در همین چندسال گذشته، واژههای ناب و سرۀ فارسیِ دری را برچسپ بیگانه میزدند و بین «دری» و «فارسی» فرق قایل میشدند… و با تأسف که این رویه، تا کنون نیز ادامه دارد. در آن زمان، بسیاری از آن واژههای سره را به جرم «فارسی» بودن از بین میبردند و به جای آنها واژههای خارجی را جایگزین میکردند؛ که نمونۀ بارز آن، برداشتن واژه «نگارستان» از لوحه «نگارستان ملی» و گزینش واژه «گالری» به جای آن بود. و نیز بکارگیری عنوان «وزارت اطلاعات و کلتور» به جای «وزارت اطلاعات و فرهنگ» که پیشتر از آن صورت گرفته بود و دوباره به نام «وزارت اطلاعات و فرهنگ» مسما گردید.
ما، همچنان شاهد بودیم که چگونه بر سر واژههای دانشجو (معادل عربی آن، محصل)، دانشگاه و معادل آن که به زبان پشتو «پوهنتون»، و دانشکده که معادل آن به زبان پشتو «پوهنحی» و به زبان خارجی «فاکولته» میشود، نیز تنشهای زیادی به وجود آمد و پای این کشمکشهای بیهوده ازجامعه و رسانههای جمعی تا مجلس شورای ملی نیز کشانده شد و به همین سبب، چندین سال مقرره و آییننامه وزارت تحصیلاتعالی به تصویب نرسید… غافل از اینکه واژههای مشابه نگارستان را که بهارستان، گلستان، و مانند آن است در همه جا به کار میبریم و همچنان معادل واژه دانشگاه مانند زایشگاه، پرورشگاه، گذرگاه و …را نیز همه روزه استفاده میکنیم. و کاش یک بار به گفته «ملا درویش واله» یا «واله هروی» که شاعری از دیار عشق و عرفان، (هرات باستان) و شاگرد و مصاحب میرزاعبدالقادر بیدل دهلوی بود، گوش فرامیدادند و معنای دانشکده را با رنگ و بوی وطنی آن با تمام وجود حس میکردند و نابخردانه به آن برچسپ بیگانه بودن نمیزدند… آن شیفتۀ فرهنگ و ادب، چنین فرموده بود: «عقل بنموده به دانشکدۀ خاطرتو/ رایهای همه را فکر صواب اندازی»….
سوال اینجاست که آیا واقعاً واژه «دانشجو» بیگانه (فارسی) و واژه «محصل» خودی (دری) است؟ یا واژه «دانشگاه» به دلیل اینکه یک واژه فارسی و بیگانه است و چون معادلی برای آن در زبان دری نداریم ناگزیر از معادل یا برابر پشتوی آن استفاده کنیم؟ در حالیکه میدانیم این واژه صد درصد فارسی دری است… موضوع به اینجا ختم نمیشود و ما به هیچوجه سرِ ستیز با سایر گویشها و زبانهای ملی خود نداریم؛ بلکه خواستار این هستیم که زبانهای ملی ما در کنار هم و به موازات یکدیگر رشد مساویانه داشته باشند. آنچه ما میگوییم، این است که بروز این مسایل، جزو عوامل بازدارندۀ درونیِ زبان فارسیِ دری است؛ یا به تعبیر دیگر: این موضوع، یک روی سکه است و روی دیگر آن، نه عوامل آگاه و بازدارنده درونی؛ بلکه عوامل تخریب کنندۀ بیرونی، به وسیله عمال ناآگاه و جاهلِ درونمحیطی است. تداوم و پویایی و پایندگی و بالندگی یک جامعه زنده، بستگی به زندگی و اصالتهای فرهنگی و مدنی آن جامعه دارد. و زبان نیز از این مقوله مستثنا نبوده و جزو همان اصالتهای فرهنگی و مدنی یک جامعه به شمار میآید. ما نمیتوانیم به بهانههای مختلف دست از واژههایی برداریم که ریشه در فرهنگ دیرین خود ما دارد و چون همزبانان دیگر ما هم از آن واژه ها استفاده میکنند؛ ما حق استفاده از آن را نداشته باشیم.
ما نه تنها در ارتباط با زبان فارسی دری خودآگاه یا ناخودآگاه کوتاهی کردهایم؛ بلکه این آسیبرسانی را، شامل دیگر زبانهای ملی خویش از جمله زبان پشتو هم نمودهایم. و بیتوجه به پیامدهای ناگوار آن، مرتکب خطای بزرگتر از آن شده و در را به روی واژههای بیگانه چنان باز گذاشتهایم که تا چند دهه دیگر، سوگمندانه شاهد نابودی و اضمحلال این زبان شیرین که نماد فرهنگ و تمدن سترگ و عظیم شرقیمان است، خواهیم بود.
داکتر فضایلی- خبرگزاری دید