آینه کربلا
ویژه محرم- بخش سوم– رضا محمدی – شاعر
جناب عطار سپهر تفکری بومی را بنیان نهاده که با فقه حنفی و عرفان خراسانی که ریشه در فتوت نامههای باستانی این ناحیه دارد، با ولایت اولاد علی آمیخته و ولایت را رشته شناخت توحید و فره ایزدی میداند
عطار نیشابوری
پیشوای شاعران صاحب دل و آیینه دار شاعران اهل عرفان و راوی معرفت و محبت خراسانی، استاد استادان ادبیات عرفانی، برآورنده مرواریدهای مستوری، جناب عطار نیشابوری، خاندان محمدی و آل کساء را در همه آثارش و در سلسله فکرش به عنوان محور معرفت و فتوت معرفی کرده است.
او کتاب مستطاب تذکرة الاولیاء را با ذکر امام محمد باقر شروع و با ذکر ولایت امام جعفرصادق خاتمه داده است.
اگر چه عطار در همه روایات و اسناد، پیرو مذهب حنیف امام ابوحنیفه(رح) بوده است، اما طرفه این که، جناب امام شافعی(رح) را نیز به معرفت فراوان ستوده و هر دوی این ائمه کبار را برای محبت اولاد علی علیه السلام، برجسته ساخته و دوست میداشته است. جناب عطار سپهر تفکری بومی را بنیان نهاده که با فقه حنفی و عرفان خراسانی که ریشه در فتوت نامههای باستانی این ناحیه دارد، با ولایت اولاد علی آمیخته و ولایت را رشته شناخت توحید و فره ایزدی میداند.
این شعر که برگزیده شده از کتاب مثالی خسرونامه است، مدحیهای برای امام حسین به عنوان سر رشته معرفت متهور است. او با ذکر دو و ده، به دوازده پرده راز از شناخت توحید اشاره میکند به نحوی به عنوان یکی از ائمه مذهب حنفی، ولایت و حرمت دوازده امام را فرض و بخشی از مذهب حنفی میداند. و گریستن برای ماتم کربلا را بخشی جدی از راز دانی و رازگشایی معرفی میکند.
شروع شعر که با ذکر خدواند شروع میشود، صورتی از وحدت وجود را به عنوان تفکر دینی میخواند که هزاران آیینه، صورت توحید یگانهای را باز مینمایانند. همه عالم یک وجود واحد و بهم پیوسته است. خداوند مجموعه همه عالم است، عالم نه ازاو که خود اوست و راه شناخت او، پردههای عصمت است. برای این روایت کربلا، روایت جان عالم است و خون یاران حسین، آیینهای برای همه دوران هاست.
بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت
طلسم گنج جان هردو جهان ساخت
جهانداری که پیدا و نهانست
نهان در جسم و پیدا در جهانست
چو ظاهر شد ظهور او جهان بود
چو باطن شد بطونش نور جان بود
زپنهانیش در باطن چو جان ساخت
ز پیداییش در ظاهر جهان ساخت
چه ظاهر آنکه از باطن ظهورست
چه باطن آنکه ظاهر تر ز نورست
زمین را جفت طاق آسمان ساخت
خداوندی که جان داد و جهان ساخت
تن تاریک نور جان ازو یافت
خرد نوباوهٔ ایمان ازو یافت
همه اینجا برنگ پوست آید
ولی آنجا برنگ دوست آید
کلام اللّه اینجا صد هزارست
ولی آنجا بیک رو آشکارست
همه اینجا برنگ خویش باشد
ولی آنجا هزاران بیش باشد
همه آنجایگه یکسان نماید
که هرچ آنجایگه شد آن نماید
اگر جمله یکی ور صد هزارست
بجز او نیست این خود آشکارست
…
امامی کافتاب خافقینست
امام از ماه تا ماهی حسینست
چو خورشیدی جهان را خسرو آمد
که نه معصوم پاکش پس رو آمد
چو آن خورشید اصل خاندانست
بمهرش نه فلک از پی روانست
چراغ آسمان مکرمت بود
جهان علم و بحر معرفت بود
بهمّت هر دو عالم کم گرفته
ولی نورش همه عالم گرفته
رخ او بود خورشید الهی
شبی تاریک، مویش از سیاهی
کسی کو آفتاب و شب بهم خواست
حسن آن از حسین آمد بهم راست
امام ده و دو حق کرد قسمت
که هر یک پردهیی سازد ز عصمت
ده و دو پرده زان آمد پدیدار
حسینی بود امّا پردهیی زار
ببرداین راه او گر مبتلا بود
ولی خونریز او در کربلا بود
اگر هستی تو اهل پردهٔ راز
ازین پرده بزاری میده آواز
بسی خون کردهاند اهل ملامت
ولی این خون نخسبد تا قیامت
هر آن خونی که بر روی زمانهست
برفت از چشم و این خون جاودانهست
چو ذاتش آفتاب جاودان بود
ز خون او شفق باقی ازان بود
چو آن خورشید دین شد ناپدیدار
در آن خون چرخ میگردد چو پرگار