افغانستان؛ صلح گمشده و ملاقات با یک طالب
پس از یک خداحافظی ناخوشایند، ما وسایل خود را بستهبندی کردیم و بیرون شدیم، توقف نکردیم تا بند کفشهای خود را ببندیم. وارد موتر شدیم، داخل یک سرک باریک دنده عقب آمدیم و در گوشهای چرخیدیم. سلیم پرید بیرون و با چراغ موبایل خود زیر موتر را بررسی کرد تا مواد منفجره نباشد.
حتماً در خواب عمیقی بودم، زیرا یادم نمیآید صدای انفجار را شنیده باشم.
وقتی بیدار شدم، خبرها حاکی از انفجار بمبی در یک ایستگاه بازرسی در شرق کابل بود. از هوتل من خیلی دور نبود، نزدیک مقر ناتو و دفاتر مقامات امنیت ملی افغانستان. ۱۰ غیرنظامی و سرباز ناتو، یک امریکایی و یک رومانیایی کشته و بیش از ۱۰۰ تن زخمی شده بودند. طالبان مسئولیت آن را به عهده گرفتند.
این حمله همه چیز را تغییر داد. دونالد ترامپ رییس جمهور ایالات متحده از حمله ۵ سپتمبر برای توقف ناگهانی مذاکرات صلح با طالبان استفاده کرد، درست وقتی که توافق قریبالوقوع به نظر میرسید. در واقعیت، ترامپ به خاطر دعوت طالبان به کمپ دیوید چند روز قبل از سالگرد ۱۱ سپتمبر، در خانه تحت فشار بود.
وقتی با عجله از سالون هوتل آمدم تا «سلیم» راهنمایم را ملاقات کنم، صحنههایی از پیامدهای آتش و دود و بقایای حادثه را دیدم. میزبان هوتل از من خواست تا داخل هوتل بمانم.
من عصبی هستم – نه خیلی زیاد به خاطر حملات انتحاری احتمالی، بلکه برای مصاحبه بالقوه خطرناک که عصر آن روز داشتم.
با ختم ملاقاتهای بعد از ظهر، سلیم آنچه را که منتظر شنیدن آن بودم، تأیید میکند – یک ملاقات با سیدمحمد اکبر آقا فرمانده سابق گروه پراکنده طالبان- تحریک اسلامی.
به عنوان وکیل مدافع طالبان، من هر چه عاجل نیاز دارم تا دیدگاه وی را در مورد روند صلح بشنوم.
اکبر آقا در سال ۲۰۰۴ به خاطر نقش داشتن در ربودن سه کارمند سازمان ملل متحد زندانی شد. قبل از آن که به پل چرخی بزرگترین و بدنامترین زندان افغانستان منتقل شود، در پاکستان نگهداری میشد.
وی در سال ۲۰۱۴ توسط حامد کرزی رییس جمهور وقت مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. اکنون او رییس شورای عالی نجات است؛ نهادی که تشویق و تحریک کننده خروج کامل امریکا، مذاکرات میانافغانی و امارت اسلامی تحت قانون شریعت است.
دیدار از خانه یک آدمربای محکوم که روابط با طالبان را تقویت میکند در بهترین وضع، توصیه نمیشود. آن هم با فروپاشی روند صلح مقابل چشمان مان، کاملاً احمقانه بود.
وقتی بیرون از محل زندگی اکبر آقا رسیدیم، هوا تاریک شده بود. منطقه به شدت نادیده گرفته شده و نسبتاً تاریک و سرکهای با چالههای بسیار بزرگ که مجبور شدیم توقف کنیم و سپر عقبی را دوباره بچسپانیم. از کودکان گدا و ساختمانهای مخروبه گذشتیم، بوی فاضلاب سرباز آنقدر تند بود که تا عقب موتر هم به مشام میرسید. سلیم به رییس امنیت محل تماس گرفته بود و در مورد جایی که میخواستیم برویم به وی هشدار داد. او موافقت کرد تا مردانی را در آن نزدیکی بگمارد تا خانه را تحت نظر داشته باشند.
نفرهای اکبر آقا که سلاحهای کلاشنیکوف قدیمی در دست داشتند در دروازه به ما خوشآمد گویی کردند. میتوانستم بازی کودکان را در آن نزدیکی بشنوم که باعث شد کمی آرام شوم. کفشهای خود را کشیدیم و به مهمانخانه بیتجمل که کوچها به طور منظم در اطراف آن قرار داشت، راهنمایی شدیم. قالینهای سرخ تیز و چراغهای زرد کمرنگ. گرچه، بیرون هوا تاریک است، میتوانم شکل یک مرد مسلح را که بیرون از کلکین گشتزنی میکرد، ببینم.
در حالی که منتظر ورود اکبر آقا هستیم، دستیار ملا یک سینی چای را در لیوانهای شیشهای میآورد و به خدمه فیلم ما توزیع میکند. به رغم مهماننوازی جدی افغانها، زمانیکه چای به من «غربی» داده نشد، آن را به عنوان بیحرمتی عمدی پنداشتم.
وقتی خود نفر رسید، هوای سرد کمی گرم شد.
پتوی پشمی خود را دور شانه پیچانده و اتاق را پر از نسیم عطر خوش چوب صندل کرد، اکبر آقا با من دست داد و سر پوشانده شده با عمامه سیاهش را به عنوان احترام خم کرد. ریش درازش سینهاش را جارو میکند. سید، قبیله او ادعا میکند که اجدادش به پیامبر میرسد. لکهای از وعده غذایی قبلی پیراهن تمبان معقول و بینظیرش را چروک کرد.
با کمک سلیم، ما یک مصاحبه را به زبان پشتو انجام میدهیم. ملا روی صندلی سفت و سخت چوبیش مینشیند و بدون حضور ذهن رشته از مهرههای سیاه تسبیحش را انگشت میزند و با لحنی آرام و آهسته صحبت میکند.
وی میگوید:« من یک عالم، یک عالم مذهبی هستم. من در زمان جهاد علیه روسها جبهه بزرگ از طالبان را داشتم. در حقیقت، برخی از وزیران فعلی طالبان به عنوان مجاهدین در جبهه من بودند. در زمان طالبان، من وقت خود را در صفوف نظامی و جاهای دیگر گذراندم و بعد وقتی امریكاییها آمدند، ما ورود آنها را دوست نداشتیم.»
او به سختی میتواند شادی خود را از دورنمای خروج کامل امریکا پنهان کند، پیششرط ورود طالبان به مذاکرات رسمی با دولت افغانستان. اما پس از دههها جنگ، او نیز احساس میکند که زمان جنگ دیگر تمام شده و طرفها باید روی راه حلی مذاکره کنند.
اکبر آقا گفت:« من فکر میکنم که طالبان و شاید حکومت هم میداند که جنگ راه حل این مسئله نیست و لازم است تا بنشینند و مذاکره کنند. البته، اگر طالبان از طریق جنگ ولایتها و کابل را بگیرند، باز هم لازم است تا نشستی برگزار کنیم. اگر گروههای مخالف بیایند و مخالفت کنند، طالبان مجبور به دیدار با آنها هستند. این کشور ظرفیت جنگ بیشتر را ندارد. من معتقدم که لازم است و شاید طالبان نیز این نیاز را احساس کرده باشند.»
سؤال این است که طالبان چه نوع نظامی را برای زمینگذاشتن سلاحهای خود میپذیرند؟
اکبر آقا با تأکید گفت:« هیچ شکی نیست، شریعت. اسلام دین ما است. ما مسلمان هستیم. روسها با دین ما مخالف بودند. ما خواستار جهاد و عملیات علیه آنها شدیم. ما آنها را مجبور کردیم تا کشور را ترک کنند. ما تمام این ها را انجام دادیم تا نظام اسلامی برای مسلمانان بیاوریم. البته خداوند حمایت مان کرد. روسها ارتش بزرگ و قدرتمند داشتند در حالی که افغانها هیچ چیز نداشتند.»
وی افزود:« این جنگ برای خدا و نظام اسلامی برای مسلمانان آغاز شده است. این اعتقاد من است.»
با گرم شدن به موضوع، ملا میگوید صلح تنها با یک نظام شرعی و با خروج نیروهای خارجی میتواند تضمین شود.
او میگوید:« حالا ما به هر کسی که به افغانستان میآید، میگوییم و به این حکومت هم میگوییم تا یک نظام اسلامی یا شریعت محمد را به این کشور بیاورد. هیچ سئوالی از طالبان برای ادامه جنگ نخواهد بود. زیرا تحت نظام شریعت، خارجیها (وطن ما را ) ترک میکنند و آنهایی که وارد حکومت میشوند از شریعت آگاهی خواهند داشت. یک نظام مطابق دلخواه مسلمانان خواهد آمد. مطمئناً صلح به اینجا خواهد آمد و هیچ جنگی نخواهد بود.»
اکبر آقا افزود:« من فکر میکنم طالبان نیز خواستار شریعت اسلامی خواهد بود، نه چیز دیگری.»
طالبان از هرج و مرج جنگ داخلی ظهور کردند. مجاهدین پیروز پس از خروج روسها در سال ۱۹۸۹، دیدگاههای خود را بر دولت کمونیستی محمد نجیبالله نشاندند. با وجود انزوا، نجیب تا سال ۱۹۹۲ که مجاهدین سرانجام کابل را به تصرف خود در آوردند، طاقت آورد. وی چهار سال آینده را در محل سازمان ملل پنهان بود.
مجاهدین پیروز تقسیم شدند، اما هر کدام پایگاه قومی، قلمرو، منابع درآمد و پشتیبانان خارجی خود را داشتند. پیروان عمدتاً تاجیک احمد شاه مسعود، جنگجویان ازبیک جنرال سابق کمونیست رشید دوستم و اسلامگرایان پشتون گلبدین حکمتیار در خیایانها با هم زدند و پایتخت را ویران کردند.
ملا عمر، روحانی ناشناخته محلی که قبل از برگشتن به روستای خود در قندهار با مجاهدین رزمیده بود، از فساد و جنایت جنگسالاران و شبهنظامیان، رنجور و خسته شد. وی با گردآوری گروهی از ملاها و دانشجویان مذهبی، پاکسازی ایستگاههای محلی و تصرف قلمرو را آغاز کرد.
جنبش او به سرعت گسترش یافت و از سوی مردم که تشنه امنیت و عدالت بودند، استقبال شد. سازمان اطلاعاتی پاکستان (آی اس آی) فوراً با تغییر حمایتش از حزب اسلامی حکمتیار، شروع به تأمین مالی طالبان کرد.
در سال ۱۹۹۶، طالبان کابل را گرفتند. رهبران مجاهدین گریختند و اتحاد شمال را برای مقاومت در برابر گسترش بیشتر طالبان تأسیس کردند. در همین حال، جنگجویان طالبان نجیب را از دفتر سازمان ملل اسیر کردند و هدف گلوله قرار دادند، نابود ساخته و از یک پایه چراغ به دار آویختند.
امارت اسلامی جدید افغانستان در ابتدا از سوی عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحده عرب به رسمیت شناخته شد.
اسامه بن لادن شیخ ثروتمند سعودی که مجاهدین را تسلیح، تأمین مالی و در کنار آنها جنگیده بود، یکی از پشتیبانان اصلی رژیم جدید بود. وی و گروه القاعدهاش در ابتدا پس از اخراج بن لادن از سودان، مورد استقبال عبدالرب سول سیاف رهبر مجاهدین قرار گرفت.
در انزوای سیاسی و جغرافیایی افغانستان که از طالبان به ارث رسیده، بن لادن میتواند آزادانه نقشه حملات خود را به ایالات متحده سازماندهی کند.
طالبان که به خاطر مطیع و مقهور سازی زنان و تخریب سازی بوداهای بامیان، از قبل گروه منفور و طرد شده جهانی بود، امتناع آنان از تحویل بن لادن پس از ۱۱ سپتمبر منجر به سقوط آن شد.
هنگامی که ایالات متحده با اتحاد شمال همکاری نمود و در سال ۲۰۰۱ افغانستان را اشغال کرد، بن لادن توانست از فراز کوههای توره بوره فرار کند. از او خبری نبود تا اینکه تیم ششم نیروهای ویژه در سال ۲۰۱۱ در مرز پاکستان او را به دام انداخت – واشنگتن متحدش را در جنگ با تروریزم متهم کرد.
ملا عمر و طالبان نیز پنهان شدند. مطمئن بودند که ارتش غرب در نهایت بیرون خواهد شد – همانطور که تاریخ نشان میدهد آنها همواره همین کار را انجام میدهند – تمام کار که طالبان باید انجام دهند این است که دوام آورند.
با وجود صرف میلیاردها دالر برای تقویت نیروهای افغانستان از سوی امریکا، طالبان از زمان پایان رسمی عملیات جنگی در سال ۲۰۱۴ همچنان به رشد خود ادامه دادهاند. اکنون جوانب مجبور شدند تا مذاکره کنند.
من از اکبر آقا میپرسم که توافق بین دولت افغانستان و طالبان برای حقوق شهروندی – به ویژه برای زنان، چه معنا خواهد داشت؟
وی گفت:« البته، زنان ممکن مجبور شوند از برخی حقوق منصرف شوند. به عنوان مثال، ممکن است برخی از زنان باشند که آزادی بیشتری میخواهند، آزادی که از ساختار اسلام خارج است. بنابرین، ممکن طالبان یا حکومت دیگر که برخاسته از سنت اسلامی و پایگاه اسلامی باشد، آن حکومت طبق اسلام به آنها خواهد گفت که شما حقوق دیگران را اشغال کردهاید. یا به طور مثال، شما هیچ گونه قناعت در حقوق خود نداشتهاید و حقوق بیشتری را نیز به دست آوردهاید که پس گرفته خواهد شد.»
در مورد حملات انتحاری، مانند حمله که صبح امروز نزدیک هوتل من اتفاق افتاد، چطور؟ طالبان چطور کشتن غیرنظامیان را برای تحقق اهداف خود توجیه میکنند؟
او عمداً با دامن زدن به این نکته گفت:« این مسئله بزرگی است. خودکشی، شهادت، کسی که میگوید من قربانی میدهم مسئله بزرگی است. من فکر میکنم تا کنون تعداد زیادی مفتی است که از این موضع حمایت میکنند. من خود به این مرحله نرسیدم که بتوانم بگویم درست است یا غلط. طالبان خود عالمان و مفتیهای خیلی خوبی دارند. آنها ممکن است این کار را به گفته مفتیهای خود یا دیگران انجام دهند، من نمیتوانم چیزی بگویم. مربوط به آنها میشود.»
من هرگز نمیخواستم جواب مستقیمی از او بگیرم، اما عدم رد این عمل از سوی وی مرا تکان داد.
او به طور مبهم گفت:« یک اصطلاح در پشتو است. زبان نرم است و به همه طرف میچرخد. امریکاییها روز گذشته در مورد از بین بردن القاعده و متقاعد کردن طالبان برای پیوستن به مذاکرات صحبت کردند و فکر می کنم آنها این را موفقیت تلقی میکنند. اما اگر از مردم در سراسر جهان بشنویم، موفقیت واقعی و شکست زمانی است که شخص دیگری بگوید آیا شما در این کشور موفق هستید یا شکست خوردهاید.»
وی افزود:« من فکر میکنم همه خواهند گفت که امریکا شکست خورده است.»
سلیم میخواهد با اکبر آقا عکس بگیرد. من هم میخواستم بگیرم، اما عکس گرفتن با من را رد کرد. میخواهم بروم.
پس از یک خداحافظی ناخوشایند، ما وسایل خود را بستهبندی کردیم و بیرون شدیم، توقف نکردیم تا بند کفشهای خود را ببندیم. وارد موتر شدیم، داخل یک سرک باریک دنده عقب آمدیم و در گوشه چرخیدیم. سلیم پرید بیرون و با چراغ موبایل خود زیر موتر را بررسی کرد تا مواد منفجره نباشد.
وقتی وارد سالون هوتل شدیم، پذیرشگر میگوید:« خوب است که دوباره شما را میبینم.»
خیلی از برگشتنم خوشحالم.