افغانستان؛ پیروزی در جنگ هرگز هدف نبود!
افراد مسلط بر کاخ سفید، کانگرس و پنتاگون هنوز چیزهای زیادی برای به دست آوردن از جنگ افغانستان دارند که به این زودی به آن نقطه پایان نمیگذارند
در جریان کنفرانس مطبوعاتی به شدت تنظیمشده ۲۵ ماه مارچ، از رییس جمهور جو بایدن سئوال شد که آیا تا اول ماه می سال جاری از افغانستان خارج خواهیم شد؟ او گیج و مبهوت گفت: «قصد من این نیست که مدت طولانی آنجا بمانیم. ما میرویم. سئوال این است که چه موقع ترک میکنیم».
اگر حقیقت گفته شود، سه ساکن قبلی کاخ سفید هرگز قصد پیروزی در افغانستان نداشتند. بایدن اکنون همان آجندای شکستخورده را عهدهدار شده است.
چرا ما باید به جنگ برویم، بجنگیم، زندگی خود را از دست بدهیم و تریلیونها دالر تا حد زیاد حسابناشده را مصرف کنیم در حالی که به مردم امریکا دروغ بگوییم؟ پول را دنبال کنید تا تحول حقیقت را ببینید و این که چرا ما فعالانه تلاش کردیم در افغانستان پیروز نشویم. ما اکنون ۲۰ سال است که در افغانستان در جنگ هستیم. ما تخمیناً ۲.۷ میلیارد دالر (حساب دقیق آن هدفمندانه مبهم است) را مصرف کردیم، بیش از ۲ هزار و ۳۰۰ نظامی، ۱ هزار و ۷۰۰ پیمانکار کشته داریم و ۲۰ هزار زخمی.
نه هدف واضح و نه وضعیت نهایی مشخص:
من از چهار شاخه دورۀ حرفهای، دو کالج فرماندهی و ستاد کل و کالج جنگی ارتش ایالات متحده فارغالتحصیل شدم. بعد از فارغالتحصیلی در این جا تدریس کردهام. پس از بازنشستگی از ارتش، دو سیاحت جنگی داوطلبانه به افغانستان و دو سفر به عراق داشتم. میتوانم بگویم که در طول جنگ افغانستان هیچ استراتژی مشخص و منسجم، اهداف عملیاتی عملی و وضعیت نهایی واقعبینانه (وقتی اهداف عملیات نظامی به دست آمد) با تغییر واقعیتهای جنگ و نیاز به مداخله مسلحانه، هرگز برنامهریزی، بیان، اجرا یا تنظیم نشد.
در ابتدا، پس از ۹/۱۱ سپتمبر، ماموریت جنگی محروم کردن القاعده از پایگاههای عملیاتی و آموزشی و از بین بردن منابع مالی طالبان و متحدان افغان از بزرگترین محصول تریاک جهان بود که برای حملات علیه ایالات متحده و متحدان مان استفاده میشد. این هدف با اقدام فوری پنتاگون به دستور جورج بوش به سرعت محقق شد. با دستیابی به این هدف اولیه در دسمبر سال ۲۰۰۱، ما میتوانستیم و باید همه ارتش خود را از افغانستان بیرون میکشیدیم. اما نکردیم.
در عوض، ما سادهلوحانه تصمیم گرفتیم یک دولت دموکراتیک به سبک غربی در کابل ایجاد کنیم تا این کشور را مطابق با نظر ما در مورد نظم و حکمرانی جهان اداره کند. این امر با تاریخ، فرهنگ و جامعه افغانستان ناسازگار بود. آن ماموریتی که من در ابتدا اعتقاد داشتم، نجیب، درست و تا حدی قابل دستیابی بود. هر چه مدت بیشتری را در افغانستان گذراندم، با افغانها از نزدیک کار کردم، کمتر به آن ماموریت گذرا اعتقاد پیدا کردم.
نادانی امریکا از فرهنگ یا بیتوجهی خودخواهانه و عمدی به واقعیتها:
دموکراسی نوع غربی مانند آنچه که به سرعت از سوی چپیها در ایالات متحده نابود میشود، واقعاً در کشورهای مانند عراق و افغانستان امکانپذیر و حتی مطلوب نیست. مانند روز روشن به یاد دارم که وقتی رییس پالیسی (رابط ایتلاف نظامی با سفارت امریکا) نیروهای چند ملیتی-عراق بودم، در تابستان ۲۰۰۴، یک نظرسنجی در سطح کشور از مردم عراق، نیازها، برداشتها و پیشرفت ایتلاف انجام دادم و گزارش ماهانه خود را بر اساس دادههای ۴ هزار شهروند عراقی تهیه کردم. در یک سئوال از عراقیها پرسیده شد که آیا آنها دولت دموکراتیک در حال تکامل را به دیکتاتوری قبلی دوره صدام حسین ترجیح میدهند؟ ۸۴ درصد مردم گفتند که با یک دیکتاتور احساس راحتتری دارند. به همین ترتیب، افغانستانیها که من با تعدادی از آنها هنگام گشتزنی در ولایت زابل در سال ۲۰۰۷ با نیروهای ویژه و نیروهای ارتش افغانستان صحبت کردم به من گفتند که ترجیح میدهند توسط رهبران قبایل خودشان اداره شوند با کمی تفاوت نسبت به دولت مرکزی در کابل. دلایل شان هم این بود که اگر آنها وفاداری خود را به رهبران محلی که طالب نبودند، نشان دهند، طالبان آنها و خانواده شان را میکشند و مزارع و دکانهای شان را تخریب میکنند … گزینههای ساده، واقعبینانه و حافظ جان.
پول جنگ را پیش میبرد:
همانطور که رییس جمهور آیزانهاور در سخنرانی تودیعی پیامبرانه خود به ملت در سال ۱۹۶۱ هشدار داد: «در شوراهای دولت، ما باید در برابر نفوذ بیدلیل خواسته یا ناخواسته، توسط مجموعه نظامی-صنعتی محافظت کنیم. پتانسیل افزایش فاجعهبار قدرت نابجا وجود دارد و ادامه خواهد داشت.»
دلیل اصلی ادامه جنگ افغانستان در نوعی آینده قابل پیشبینی این است که تعداد زیادی از امریکاییهای با نفوذ با درآمد میلیارد دالری مستقیم یا غیرمستقیم، از جنگ سود میبرند. پیمانکاران با سیاستمداران ادامهدهنده جنگ همکاری زیادی دارند. افسران نظامی زیادی نیز وجود دارند که در طولانیکردن بیشتر جنگ نقش داشتهاند، زیرا آنها با توجه به بازنشستگی نظامی در ردههای بالاتر و در همان شرکتهای تامینکننده و پیمانکار دفاعی به دنبال موقعیتهای سودآور هستند که این امر با ادامه جنگ محقق میشود.
تداوم خودخواهانه جنگ نظامی:
در صفوف ارتش کاملا شناختهشده است که جنگ در ترفیع نظامی، دیرپایی و شهرت بسیار خوب است و قابلیت استخدام را توسط صنایع دفاعی پس از خدمت نظامی افزایش میدهد. به طور مثال، صندوق عملیاتهای احتمالی خارج از کشور/ جنگ جهانی علیه تروریزم و صندوق پسانداز برای مقاصد غیرقانونی کنترولناپذیر که به منظور تسریع حمله علیه سازمانهای تروریستی پسا- ۱۱ سپتمبر ایجاد شده بود، همه ساله ادامه یافته است. مبلغ این صندوقها از سال ۲۰۰۱ و در سال جاری بالغ بر بیش از ۲ تریلیون دالر میشود. این مبلغ حیرتانگیز خارج از بودجه وزارت دفاع و اضافه برسازمان است و مدتهاست که از هدف خود فراتر رفته است.
ممکن بدیهی به نظر رسد که مواجب افسر ارشد و افسر کل، به ویژه وظایف فرماندهی، دلپسند و به طور قابل توجهی ارتقادهنده شغل باشد. مواجب افسر کل از سوی کانگرس و برای بسیاری وظایف از سوی کاخ سفید محدود و مشخص شده است. با این حال، انعطافپذیری زیادی در آن دسته از وظایف داخل ارتش با کمترین نظارت کانگرس وجود دارد. کاملاً واضح است که اگر جنگ طولانیمدت وجود نداشته باشد، این مواجب جنگی که برای نسلهای مختلف نظامی بسیار وسوسهانگیز است، وجود نخواهد داشت.
جنگ ویتنام شباهتهای زیادی به جنگ افغانستان دارد، بسیاری از آنچه در اینجا نوشته شده است میتواند به همان اندازه برای ضررهای استراتژیک مان در ویتنام قابل تطبیق باشد. به یاد داشته باشید که ویتنام پس از افغانستان، دومین جنگ طولانی امریکا است. جنبههای ماندگاری و ارتقای شغلی فوقالذکر در جنگ ویتنام به طرز بدنام و تند بیان شد. اغلب در صفوف ارتش تکرار میشد که وقتی از یک افسر ارشد آن زمان در مورد جنبش صلح که در دهه ۱۹۶۰ بسیار شایع بود، سئوال میشد که چه فکر میکند؟ پاسخ میداد: «لعنت به این جنبش صلح؛ تنها جنگ نصیب ما شد!»
به خاطر تمام اینها و دلایل خودخواهانه، انتظار نداشته باشید که سیاستمداران تحت حمایت وزارت دفاع بهشدت بیدار و ماموریت-منحرفکن، جنگ افغانستان را پایان دهد. افراد مسلط بر کاخ سفید، کانگرس و پنتاگون هنوز چیزهای زیادی برای به دست آوردن از جنگ افغانستان دارند که به این زودی به آن نقطه پایان نمیگذارند.