افغانستان؛ چارراه دیپلماسی منطقهای
فعال شدن دیپلماسی منطقهای در سطح کشورهایی همچون روسیه، ایران، ترکیه و قطر برای ارزیابی تحولات سیاسی افغانستان، نشانه آشکاری از وقوع رویدادهای مهم سیاسی در افغانستان در عرض چند روز آینده است.
بعد از گفتوگوی تیلفونی حنیف اتمر با وزیر خارجه ایران، این مقام ایرانی با همتایان روسی، ترکی و قطری خود در مورد آخرین تحولات افغانستان گفتوگو کرد.
ظریف در گفتوگو تیلفونی با سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه، مولود چاوش اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه و شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه قطر، درباره آخرین تحولات افغانستان خصوصاً روند صلح تبادل نظر کردند.
این در حالی است که زلمی خلیلزاد نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا برای صلح افغانستان نیز پس از مدتها خاموشی، ضمن استقبال از آزادی ۳۶۱ زندانی طالبان از زندانهای افغانستان راهی قطر شد و با هیئت طالبان به ریاست ملا عبدالغنی برادر در دوحه دیدار و گفتوگو کرد.
ورود دوباره زلمی خلیلزاد به قضایای افغانستان پس از امضای توافقنامه صلح با طالبان و نیز فعال شدن دیپلماسی منطقهای در سطح کشورهایی همچون روسیه، ایران، ترکیه و قطر برای ارزیابی تحولات سیاسی افغانستان، نشانه آشکاری از وقوع رویدادهای مهم سیاسی در افغانستان در عرض چند روز آینده است؛ رویدادهایی که همزمان میتوانند حاوی و حامل پیامی مبنی بر حاد و جدی شدن بحران سیاسی جاری در ابعاد داخلی و منطقهای باشند و نیز نشانگانی از رسیدن آن به مراحل پایانی خود در صورت توافق آقایان غنی و عبدالله، بهعنوان دو طرف اصلی بحران سیاسی موجود برای مدیریت مشترک کشور از مجرای تشکیل حکومتی مشارکتی.
گزارشهایی که از منابع نزدیک به ارگ و سپیدار مخابره میشود، دربردارنده نوید پایان یافتن بحران سیاسی اخیر و تمرکز دو طرف اصلی تنش بر سر ساختار سیاسی جدید است.
آنچنان که از اظهارات جانب عبدالله بر میآید، موضوع مهم و محوری در این مرحله شکستن بنبست سیاسی است که تنها راه آن لغو نتایج انتخابات ریاست جمهوری پنداشته میشود؛ چیزی که پیامد آن کنار گذاشتن کامل انتخابات و احراز سهم مساوی دو طرف در تقسیم قدرت و مدیریت کشور است.
چنین برایندی، اگرچه مغایر ارزشهای دموکراتیک و نافی نقش مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود از مجرای مشارکت آزاد در انتخابات و متضمن نقض قانون اساسی و قانون انتخابات افغانستان است، اما در شرایطی که عناصر سیاسی بیباور به این اصول و ارزشها، همه راههای حقوقی منتهی به شکلگیری یک دولت برآمده از آرا و اراده مردم را مسدود کرده باشند، افغانستان جز دو گزینه فروغلتیدن به باتلاق درگیریهای بیپایان داخلی و تن دادن به حکومت مشارکتی برخاسته از توافق سیاسی طرفهای متخاصم، گزینه دیگری برای پیمایش مسیر سیاسی آینده خود ندارد.
در چنین شرایطی مطمئنا عاقلانه و خردورزانه آن خواهد بود که برای بقای افغانستان، پیشگیری از فروپاشی نظام و قربانی شدن بیشتر مردم، گزینه دوم ارجحیت داده شود. این درحالی است که چنین ترجیحی که برای دو دوره پی در پی انتخابات ریاست جمهوری کشور تکرار میشود، راه را برای پیریزی استبداد انتخاباتی باز میکند. استبداد انتخاباتی به معنای سر باز زدن از قواعد بازی دموکراتیک و پشت پا زدن به اصول و ارزشهای مردمسالاری، نقض قانون و بیاعتنایی به آرا و آرزوی سیاسی مردم است.
زیانباری عوارض این مشی و منش سیاسی، اگر بیشتر از انتخاب گزینه جنگ داخلی برای رسیدن به قدرت نباشد، کمتر از آن هم نیست؛ زیرا نتیجه آن چیزی جز بر سر کار آمدن یک دولت ضعیف و آسیبپذیر و فراهم شدن بیشتر بسترهای مداخلات قدرتهای منطقهای نخواهد بود و آیا غیر از این است که فعال شدن ماشین دیپلماسی منطقهای برای رصد کردن تحولات سیاسی افغانستان، بخشی از سناریوی نقشآفرینی مداخلهجویانه قدرتهای منطقه در افغانستان است؟