افغانستان و شکست امپراتوریها؛ اشغال توسط امریکا و ناتو(۴۲)
اتحاد شوروی ده سال و امریکا بیست سال در افغانستان به دنبال شکار سایه بودند. سایه شاید مناسب ترین تمثیلی باشد که میتوان برای شیوه جهاد مجاهدان افغانستان از هر گروه و طایفه و مذهب و زبان به کار برد
سید عطاءالله مهاجرانی
شاید بتوان سخن ریچارد هالبروک نماینده ویژه امریکا را در افغانستان و پاکستان در زمان باراک اوباما از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰ ( هالبروک در همین سمت بود که درگذشت) سخنی به عنوان معیار سنجش برای داوری حضور امریکا و اشغال افغانستان و جنگ با مردم افغانستان تلقی کرد: « به نظر میرسد ما در سرزمینی اشتباهی، با دشمنی اشتباهی میجنگیم!»
گویی سایهای از تابلویی است که جلالالدین بلخی در دفتر اول مثنوی تصویر کرده است:
مرغ بر بالا پران و سایهاش
میدود بر خاک پران مرغ وش
ابلهی صیاد آن سایه شود
میدود چندانک بیمایه شود
بیخبر کان عکس آن مرغ هواست
بیخبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جست و جو
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت
اتحاد شوروی ده سال و امریکا بیست سال در افغانستان به دنبال شکار سایه بودند. سایه شاید مناسب ترین تمثیلی باشد که میتوان برای شیوه جهاد مجاهدان افغانستان از هر گروه و طایفه و مذهب و زبان به کار برد. آنان با شوروی و امریکا به عنوان ارتش کلاسیک و یا سنتی که پایگاههای مشخصی داشته باشد. نیروی هوایی داشته باشد، نجنگیدند. گروهی از جنرالهای امریکایی که همگی سابقه تحصیلات اکادمیک داشتهاند و هر کدام مدتی در افغانستان، در دوران اشغال در خدمت ارتش امریکا بودهاند و نیز سفیر سابق امریکا در افغانستان «با نظارت و ویرایش آرون اُ کنل»، کتابی در باره جنگ امریکا با افغانستان و یا در افغانستان در سال ۲۰۱۷ منتشر کردهاند، کتاب از جهت تحلیلی و کوشش برای درک واقعیت امر، کم نظیر است. در سنجش نحوه تقابل امریکا و مجاهدان در افغانستان، آمده است: «نخستین قاعده جنگ این است که دشمنت را بشناسی، تواناییها و ضعفهایش را، داراییها و کمبودهایش را. قاعده دوم شناخت خودت است. تا بدانی با تواناییهای خود چگونه میتوانی به اهدافت برسی… در افغانستان امریکا قاعده و استراتژی مشخصی را دنبال نمیکرد. جنگ را درست اداره نمیکرد. نسبتی بین وسایل و ابزار و اهداف نبود. وسایل و نتیجه به نحو چشمگیری با هم عدم تطابق نداشتند. نه پول، نه تکنالوجی، نه نیروهای نظامی، نتوانستند پیروز بشوند.» (۲)
«تا سال ۲۰۱۱ بیش از ۱۰۰ هزار نفر از ارتش امریکا در افغانستان بودند، ۴۰۰۰۰ نفر هم از هم پیمانان، در همان سال امریکا ۱۰۰ میلیارد دالر هزینه کرد. یعنی در هر ساعت ۱۱ میلیون دالر، برای مقابله با مردمی که تفنگهای قدیمی دارند و بمبهای دست ساز و خانگی! امریکا پیشرفته ترین ابزار جنگی را در این جنگ به کار گرفت. هواپیماهای شناسایی کنترول از راه دور، هلی کوپترهای توپدار…با ارتشی که بهترین آموزشها را دیده بود. بهترین وسایل جنگی را در اختیار داشت. هیچ یک از این داشتهها یا داده ها موجب پیروزی نشد و یا شکست را تبیین نمیکند.» (۳)
چنان که میدانیم، هنگام خروج کامل ارتش امریکا و ناتو و هم پیمانان از افغانستان، جو بایدن اعلام کرد که در دو دهه گذشته امریکا در افغانستان سه هزار میلیارد دالر هزینه کرده است، یعنی به تقریب روزی ۳۰۰ میلیون دالر. البته بایست به این نکته بسیار مهم توجه داشت که بیش از نود درصد این مبلغ به کمپنیهای امریکایی تولید کننده اسلحه و مواد مصرفی و غذایی و پوشاک و نیز به عنوان حقوق ماهیانه و فوقالعاده مأموریت در منطقه جنگی به پرسونل ارتش امریکا پرداخت شده است. اگر میسر بود و جستجویی در شرکتهای طرف قرار داد در حوزه های مختلف صورت میگرفت، آن گاه نام و نشان بسیاری از نظامیان و جنرال ها و سیاستمداران امریکایی به عنوان افراد طرف قرار داد مشخص میشد. به رغم تمامی هزینهها و توانایی نظامی امریکا به عنوان سوپر ابر قدرت و حضور ناتو و نیز همراهی پانزده کشور دیگر که عضو ناتو نبودند و حضور دو دههای در افغانستان، با دقت میتوان از تعبیر شکست امپراتوری در افغانستان استفاده کرد. شاید بهتر از هر کس دیگری اظهارات لوید آستین وزیر دفاع امریکا و مارک میلی رییس ستاد ارتش امریکا و جنرال فرانک کنت مکنزی فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی امریکا در نشست روز سه شنبه ۲۸ سپتمبر ۲۰۲۱، یعنی درست در حال و هوا و بحبوبه خروج امریکا از کابل، در روزها و ساعاتی که چشم دنیا به فرودگاه/میدان هوایی کابل دوخته شده بود، این سه شخصیت کلیدی نظامی امریکایی در جلسه استماع کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان امریکا به ادای شهادت پرداختند. در این اظهارات، موضع و سخن معیار وجود دارد، موضع و سخنی که جنرال مارک میلی با صراحت و بدون هیچگونه پرده پوشی بیان کرده است: « ما در افغانستان شکست راهبردی خوردیم.» همین جمله را خبرگزاری آسوشیتد پرس در گزارشی که توسط رابرت برنز و لولیتا بالدور از جلسه استماع فراهم شده بود، تیتر اول کرده بود. (۴)