افغانستان و شکست امپراتوریها؛ سه جنگ افغان-انگلیس (۱۱)
به داوری میر غلاممحمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، انگلستان که در درون مرزهای خود به دلیل یا علت اینکه جزیرهای است و از سوی هیچ کشوری تهدید نمیشد، جهانگشاییاش مبتنی بر سود جویی بوده است. انگلیسها در جستجوی حقیقت بودند، اما: «حقیقت در نزد او آن است که برایش مفید باشد». (۱)
چنین تعبیری را کارل پوپر در نقد اندیشه افلاطون در باب عدالت مطرح کرده است. افلاطون نیز به روایت پوپر، هنگامی که از عدالت سخن میگوید: «او در جمهوری، اصطلاح «عادل» یا «عادلانه» را به معنایی مرادف با «آنچه» به منفعت و مصلحت بهترین دولت است، به کار میبرد». (۲)
در دوران جنگ ایران و عراق ما شاهد چنین رویکردی بودیم. در دوران محمد رضا شاه ایران از انگلستان تانکهای چیفتن خریده بود. بهای تمامی تانکها به انگلستان پرداخت شده بود. در مدت ساخت و آماده سازی تانکها، مرتب انگلستان بهای تانکها را افزایش میداد، به حدی که محمدرضا شاه و اسدالله علم که رابطه خوبی با انگلستان داشتند، معترض بودند، به بهانه شرایط جنگ بین عراق و ایران، انگلستان تانکها را که در واقع در مالکیت ایران بود، تحویل نداد، تانکها را به دولت عراق که با ایران در حال جنگ بود، فروخت! هنوز هم انگلستان پول ملت ایران را پس نداده است، گرچه گاهگاهی اعلام می شود، که پس میدهد.
داوری میر غلاممحمد غبار نکات دیگری نیز دارد، که افزون بر حقیقت سودطلبی است:
« انگلیس دلداده «قدرت و قوت» است و تشبّث و کار به غرض استحصال بیشتر، هدف اوست. زیرا او حیات را بازیچه نی بلکه جدی تلقی میکند و در برابر شداید طبیعت مجادله مینماید، اما شدت عمل برای موفقیت و کسب ثروت، انگلیس را به تحقیر ضعفاء و فقرا وا میدارد. روح انفراد پرستی، انگلیس را در برابر دیگران سرد و متکبر مینماید. اما همان قدر که مردم انگلیس در امور داخلی و در تعاون و تساند اجتماعی و در مناسبات انفرادی، ساعی و شریف و با ناموساند و طبقه حاکمه انگلیس در مناسبات بینالمللی سنگدل و ظالم و فریبنده و بیوفا است». (۳)
آرنولد توین بی، در کتاب« تجربه» که در واقع بیان تجربه زیسته علمی و پژوهشی و زندگی او همراه با تفسیر سیاسی و تاریخی برخی وقایع است، به شعری اشاره میکند که این دوگانگی را به خوبی تفسیر میکند، مردمی که جنگ میخواهند و نمیخواهند.
We don’t want to fight, but by Jingo, if we do,
We have the ships, we have the men, we have the money too.
ما نمیخواهیم بجنگیم، اما اگر جنگ شد، ما هلهله سر میدهیم!
ما کشتی داریم، آدم داریم، پول هم داریم.
نکته قابل توجه و تأمل این است که همزمان با اراده انگلستان برای تسلط بر افغانستان در سوی دیگر، انگلستان جنگ تریاک (۱۸۳۹ تا ۱۸۴۲) را در چین اداره میکرد.
این سود طلبی، وقتی موضوعش حفاظت از منافع بریتانیای کبیر در هندوستان باشد، بدیهی است که اهمیت و حساسیت بسیاری پیدا میکند. انگلستان کاملاً مراقب بود که گنج هندوستان که مانند مار بر آن چنبره زده بود، چشم زخمی نبیند. از سه جهت خیالش راحت بود. یعنی از شرق هند و جنوب، در شمال هم رشته کوه هیمالیا مانند باروی بلندی از هندوستان حفاظت میکرد، اما از غرب، یعنی از سمت افغانستان احساس خطر میکرد. افغانستان مسیر طبیعی دسترسی به هند بود. دولتهای افغانستان که با سیکها رابطه خوبی داشتند، در بین ملت هندوستان و یا اقوام مختلف به ویژه مسلمانان در منطقه پنجاب، حس وطن پرستی و مقاومت در برابر سلطه اجنبی را تشدید میکردند. اگر انگلستان بر افغانستان مسلط میشد و دولتی دست نشانده در کابل بر سرکار میآورد، بر تمام شبه قاره هند از هر حیث مسلط بود. نکته دوم روسیه بود که به عنوان رقیب وارد صحنه شده بود. طبیعتاَ روسیه اگر میخواست به هند دسترسی پیدا کند، راه ورودش افغانستان بود. افزون بر همه این موارد، رقابتهای اروپایی و جهانی فرانسه و انگلستان نیز وجود داشت. آرنولد توین بی به این رقابتها اشاره کرده است. در افریقا و آسیا، فرانسه و انگلستان برای گسترش قلمرو نفوذ و سلطه خویش رقابت میکردند. رقابتی که از افغانستان تا قلمرو امپراتوری عثمانی امتداد داشت. (۴) در این دوران افغانستان و نیز ایران و عراق نمیتوانست صحنه رقابتهای منطقه ای و جهانی قدرت های بزرگ آن روزگار نباشد، که بود. انگلستان به دلیل بهره مندی از نیروی دریایی بسیار نیرومند، دست بالا را داشت. اما در افغانستان نیروی دریایی به کار نمی آمد، گرچه در مراحلی از جنگ اول، انگلستان از طریق دریا، نیروهای کمکی به بندر کراچی اعزام کرده بود.
در حقیقت قدرت و تسلط، زمینه ساز هرگونه سود آوری است. چنانکه امریکا، در غارت جهان و به ویژه در غارت خاورمیانه، به اتکای قدرت نظامی و سیاسی و تبلیغاتی و علمی و فنی خویش عمل کرده و میکند. که در بخش شکست امپراتوری امریکا در افغانستان بدان خواهم پرداخت.
انگلستان گمان نمیکرد که با توجه به ارتش نیرومندی که در اختیار داشت، نیروی دریایی که سرآمد در جهان بود، امکانات مالی که دراثر تسلط بر هندوستان در اختیار کمپنی هند شرقی بود، استفاده از نیروی ارزان و بلکه رایگان سربازان هندو به عنوان پیاده نظام ارتش خویش، در اشغال و تسلط بر افغانستان با مشکلی روبررو شود. به ویژه انگلستان در خرید سیاستمداران بومی هر منطقه از طریق رشوه و وعده و وعید مهارت به سزایی داشت. چنانکه در تاریخ افغانستان، شواهد قابل توجهی از سیاستمدران و والیانی که خود را به بیگانه فروختهاند، میتوان یافت. نمونه نقدش میلیونها دالر و شمشهای طلایی است که در خانه مسئولان سابق دولت اشرف غنی کشف شده و میشود.(این نکته قابل تامل است زیرا مقامات طالبان در همان روهای نخست که این موضوع رسانهای شد، انتساب آن را به مقامات دولت غنی رد کردند- ویراستار)
در سال ۱۸۳۹ انگلستان نیروهای خود را به افغانستان از محورهای مختلف اعزام کرد. منتها با مقاومت مردم روبرو شد. مردمی که شاه شجاع را که با حمایت انگلستان تاجگذاری کرده بود، از میان برداشتند و امیر دوست محمد خان را به عنوان پادشاه انتخاب کردند. این عمل موجب شد که در واقع طرح انگلستان برای تسلط بر افغانستان شکست خورد. این شکست بیش از هر امر دیگری در سند، توافق نامه افغانستان با انگلستان که در تاریخ ۱۷ ذی القعده سال ۱۲۵۷ قمری، برابر با ۱۱ دسمبر ۱۸۴۱ بین طرفین، یعنی فرماندهان نیروهای مردمی افغان از سویی و «صاحبان با وقار طایفه انگلیسیه» از سوی دیگر امضاء شده است. متن بسیار دقیق، هوشمندانه و از موضع بالا، توسط افغانها تنظیم شده است. البته ضرورت دارد تا نسخه انگلیسی قرارداد نیز بررسی شود، تا تفاوت هر دو متن در زبان و ادبیات و محتوی سنجیده شود. امضای نمایندگان افغانستان نیز در متن مقدم یعنی بالای امضای طرف انگلیس قرار داده شده است. تقریباً تمامی شروط دوازده گانه متن قرار داد، این است که انگلستان بتواند نیروهای خود را به سلامت از افغانستان به پیشاور ببرد. دکتر ویلیام برایدن همان کسی بود که به به عنوان بازمانده از ارتش انگلستان پیام شکست امپراتوری را به گوش تاریخ رساند و «زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست!»
چرا در جنگ اول ارتش انگلستان در تسلط بر افغانستان شکست خورد؟ برای اینکه انگلستان در باره مقاومت مردمی تفسیر روشنی نداشت. چنان که در دو دهه اشغال افغانستان، امریکا و ناتو تفسیر روشنی از مقاومت مردم و طا-لبان نداشتند. گمان میکردند، نمایندگان حقیقی مردم حامد کرزی و اشرف غنی هستند، یکی از بخش خصوصی و رستوران دار و دیگری استاد دانشگاه و داکتر که انصافاً خرد حامد کرزی رستوراندار، از اشرف غنی دانشگاهی بیشتر و شیوه عملش در قضایای اخیر متفاوت و موجه بود. میر غلاممحمد غبار به این نکته به خوبی توجه داشته است:
« وقتی که حکومات افغانی شمشیر دفاع را بر زمین میگذاشتند، مردم شمشیر از میان میکشیدند. دولت انگلیس با آنهمه قدرتش هنگامی که با مردم افغانستان مقابل میشد، مغلوب میگردید. چنان که در جنگ اول مردم افغانستان اردوی انگلیس را تباه، افسران شان را مقتول، شاه شجاع حامی انگلیس را معدوم نموده، زنان و مردان انگلیسی را به گروگان گرفتند. عهدنامهای که خود میخواستند، در ۱۸۴۲ تسوید و بالای انگلیسیها امضاء کردند. و امیر دوست محمد خان را از پنجه دشمن رها کرده و به سلطنت برداشتند». (۵)
پی نوشت:
(۱) افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱ ص ۴۱۱
(۲) کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۸۰، ص۲۶۰
(۳) افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱ ص ۴۱۱
(۴) Arnold Toynbee, Experience, London, Oxford University Press, 1969, P 212
(۵) افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱ ص ۴۹۹