افغانستان و شکست امپراتوریها؛ شکستن داس و خرد شدن چکش شوروی(۲۵)
اشتباه استراتژیک داوود خان که بلای جانش شد، همین گرایش و بلکه وادادگی او نسبت به جریان مارکسیستی و انتخاب اعضای احزاب کمونیستی برای نو سازی افغانستان بود
دوم: دولت شوروی در قرن بیستم، گام به گام کوشید تا بر افغانستان مسلط شود. در نیمه نخست قرن بیستم، دولت شوروی با کمک های اقتصادی و تسلیحاتی و تربیت پرسونل نظامی افغانستان، جای پای خود را محکم میکرد. کودتای محمد داوودخان( ۱۹۰۹- قتل ۱۹۷۸) در سال ۱۳۵۲/۱۹۷۳علیه ظاهر شاه، که پسر کاکایش( پسر عمو) بود، صورت گرفت. نظام پادشاهی برافتاد و نظام جمهوری در افغانستان تأسیس شد. پیروزی کودتا بدون حمایت شوروی و احزاب و نیروهای وفادار به شوروی، مشخصاً دو حزب چپ گرای خلق و پرچم ناممکن بود. در واقع داوود خان در کودتای خود، متکی به افرادی از ارتش بود که توسط احزاب چپ سازماندهی شده بودند، اکثریت آن افراد تحصیل کردگان مراکز نظامی در مسکو بودند. دوره حاکمیت داود خان را دوره جمهوری داوود میتوان نامگذاری کرد. داوود کوشید تا ساختار سیاسی از پادشاهی به جمهوری و نیز ساختار فرهنگی و اجتماعی افغانستان را تغییر دهد. بدیهی بود که داوود خان که سابقه چهل ساله در حکومت داشت، یعنی از سال ۱۹۳۳، یکی از شخصیتهای کلیدی حکومت به شمار میرفت، تجربه کاری ممتاز و شناخت مناسبی از افغانستان داشت. از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ نخستوزیر افغانستان بود. در واقع کودتای علیه ظاهر شاه را در همان دهه بعد از بازنشستگی از حیث برنامه ریزی و مشورت با گروه های چپگرا، سازماندهی کرد. شاید اگر کودتای مارکسیستی نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین انجام نمی شد و داوود خان به قتل نمیرسید در واقع شوروی علیه داوودخان کودتا نمیکرد، سرنوشت افغانستان متفاوت بود. اگر بخواهیم شبیه واقعه را در ایران تصور کنیم. گمان کنید که در سال ۱۳۳۲ به جای کودتای امریکا و انگلستان به نفع محمد رضا شاه پهلوی و برگرداندن او به سلطنت، اگر شوروی به وسیله حزب توده که سازمان افسری نیرومندی نیز داشت، کودتا میکرد و حزب توده با حمایت شوروی در ایران دولت تشکیل میداد و در صورت بروز بحران و مشکلات، شوروی ایران را اشغال میکرد، چنین اتفاقی در افغانستان افتاد. در واقع حزب پرچم و خلق نسخه افغانستانی حزب توده ایران بودند. رابط هر دو حزب با انتر ناسیونالیسم سوسیالیزم حزب توده ایران بود.
وقتی ظاهر شاه در سفری به ایتالیا رفته بود، در ساعت هفت صبح روز۱۷ جولای ۱۹۷۳(۲۶سرطان ۱۳۵۲) تمامی مراکز حکومتی را نیروهای هوادار داوود خان تصرف کرده بودند. ساعت هفت و بیست دقیقه داوودخان به ایستگاه رادیو کابل رفت و گفت: «نظام سلطنتی سقوط کرد و نظام جمهوری تأسیس میشود».
کودتا بدون خونریزی بود، داووخان خود در دهه ۱۹۴۰ سابقه وزارت دفاع و وزارت کشور را داشت. بسیاری از افسران و نیروهای امنیتی را میشناخت. با دقت در واژگان و ادبیات نطق داوود خان در روز کودتا، به روشنی میتوان استنتاج کرد که این نطق با رویکرد مارکسیستی و کمونیستی نوشته شده است، مثلا در نطق آمده است:
« نظام سلطنتی سراپا فاسد شده بود، به همین دلیل ما از خانواده و منافع طبقاتی خویش گذشتیم، تا فدای طبقات پایین دست و منافع ملی شویم، فساد به نقطهای رسیده بود که هیج افغانستانی ملی گرا نمیتوانست در برابر وضع موجود بیتفاوت و ساکت بماند». (۵۵)
اولین کشوری که دولت کودتایی داوودخان را به رسمیت شناخت و تبریک گفت، اتحاد شوروی بود!
در دولت داوود خان دو نکته قابل توجه وجود دارد، یکم: او به نیروهای با تجربه اعتماد و تکیه نکرد، از افراد نسبتاً ناشناخته و بیتجریه استفاده کرد. بیشتر افراد از سوی دو حزب مارکسیستی خلق و پرچم معرفی شده بودند. به سبک احزاب کمونیستی، کمیته مرکزی تأسیس کرد، البته عنوانش کمیته مرکزی حزب کمونیست نبود، اما به لحاظ مضمون و ماهیت، همان رویکرد و کارکرد کمیته مرکزی در احزاب کمونیست را داشت. میتوان به برخی از چهرههای چپگرای دولت داوود خان و یا افراد حلقه نزدیک به او اشاره کرد. حسن شرق یکی از همان نزدیکان داوودخان است، که خاطرات خود را از آشنایی با داوود و همکاری با او در کودتا، در کتاب کرباس پوشان( این کتاب بعداً با عنوان: تأسیس و تخریب جمهوریت افغانستان، تغییر نام داد.) نوشته است. حسن شرق در دوران ریاست جمهوری نجیب الله مدتی به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. این انتخاب بدیهی است که نمیتواند با نظر شوروی یعنی با نظر کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی نباشد. به ویژه بعد از قتل ترهکی به مدت شانزده سال، هیچکس نشانی از حسن شرق نداشت. در زمان کودتای نورمحمد ترهکی و حفیظ الله امین، او به عنوان سفیر در جاپان بود که احضار شد. به نظر میرسد شوروی هوای او را داشته است، در امان مانده و شانزده سال بعد ناگاه نخست وزیر نجیبالله شده است. البته در دورهای نخست وزیر شد که شوروی و دولت نجیب در حال زوال و اضمحلال بودند. جنرال فیض محمد در دولت داوود خان به عنوان وزیر کشور برگزیده شد. عبدالقادر، ضیاء محمد ضیاء از دیگر افسران چپ بودند که در ارتش موقعیتهای ارشد یافتند. ببرک کارمل و آناهیتا راتبزاد ( بعداً در دولت ببرک کارمل از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸، معاون رییس جمهور بود.) و نور احمد نور ( بعد از قتل داوود خان، وزیر د اخله شد.)، به عنوان اعضای کمیته مرکزی انتخاب شدند. در واقع حلقه اول داوود خان از همین افراد تشکیل میشد.(۵۶)
افسران دیگری نیز که در کودتای داوود نقش داشتند، به صورت پنهان با احزاب کمونیست به ویژه حزب پرچم مرتبط بودند. سید محمد گلابزوی ( بعداً وزیر داخله در حکومت کمونیستی بود، در دوره ریاست جمهوری نجیب الله، عضو رهبری جبهه ملی بود که در صدد تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی بود)شیرجان مزدوریار، جگرن محمد اسلم وطن جار، عبدالحمید محتاط از افسران طرفدار شوروی بودند و همگی آنان پنج سال بعد در کودتای ۱۹۷۸ و قتل داوود خان و اعضای خانوادهاش شرکت داشتند. بسیاری از این افراد در دوران دولتهای کمونیستی بعد از داوود خان، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست بودند. به عنوان نمونه در بین اعضای ۸۶ نفره کمیته مرکزی حزب کمونیست در دوران دکتر نجیب الله، افراد آشنایی که در کودتای داوود خان حضور داشتند، دیده میشوند، مانند:
آناهیتا راتبزاد
محمد اسلم وطنجار
نور احمد نور
سید محمد گلاب زوی
شیر جان مزدوریار
عبدالقادر
توالی کودتاها و وقایع افغانستان به گونهای است که نمیتوان پذیرفت، شوروی در این کودتاها دخالت نداشته است. البته نقش و رنگ دخالت شوروی در کودتای داوودخان، کودتای نور محمد ترهکی علیه داووخان، کودتای حفیظ الله امین علیه ترهکی و کودتای ببرک کارمل علیه حفیظ الله امین، به مرور پررنگ تر شده است. کودتای ببرک کارمل که با حضور نظامی شوروی و اشغال افغانستان انجامید، دیگر جایی برای پرده پوشی باقی ننهاده بود.
اشتباه استراتژیک داوود خان که بلای جانش شد، همین گرایش و بلکه وادادگی او نسبت به جریان مارکسیستی و انتخاب اعضای احزاب کمونیستی برای نو سازی افغانستان بود. او در واقع عوامل شوروی را در تار و پود کشور ناآگاهانه نفوذ داد. به عنوان نمونه، ۱۶۰ نفر از اعضاء حزب پرچم به عنوان والی در استانها، رییس اداره آموزش و پرورش، فرماندهان نظامی در پایگاه ها، رؤسای محاکم قضایی انتخاب شده بودند. قرار بود اینان در نوسازی افغانستان، مشارکت کنند. این افراد نه تنها نتوانستند، جامعه افغانستان را نوسازی کنند، بلکه به دلیل رفتارهای ناپسند و مغایر سنت های مذهبی و ارزش های اخلاقی و قبیلهای به ویژه در مناطق پشتوننشین مردم را علیه خود و علیه دولت تحریک کردند.(۵۷)
هنگامی داوود خان تصمییم به محدود کردن نقش کمونیستها در دولت خود گرفت که آنان در تار و پود و سازماندهی نظامی و امنیتی و سیاسی افغانستان نفوذ کرده بودند. بدیهی بود که از سوی شوروی هم حمایت میشدند. اشاره به کودتا علیه دولت داووخان، از سوی حزب کومنیست شوروی بوده است.
نمیتوان ناتوانی دولت داوودخان را در ایجاد فضا و فرصت و زمینه برای کودتای حزب خلق و پرچم نادیده گرفت. داوود خان برای خود سمت ریاست جمهوری و نخست وزیری را توامان در نظر گرفته بود. مدتی بعد گویی نتوانسته بود از گرایش به آداب شاهی صرفنظر کند، خود را «رییس جمهور سلطنتی» خواند! در حقیقت دولت پنج ساله داوودخان، در تاریخ افغانستان، نمونه روشنی است که به تعبیر بارنت روبین، انقلاب از بالا جواب نمیدهد. (۵۹)