افغانستان و شکست امپراتوریها؛ شکستن داس و خرد شدن چکش شوروی (۱۶)
برژنف گویی نمیدانست، یا نمیخواست بداند و یا دچار واهمه و درک مشتبه شده بود، گمان میکرد با دکترین دخالت در امور کشورها موجب تقویت و اقتدار اتحاد شوروی و جهان کمونیزم میشود. در واقع فهم اشتباه وقایع، تفسیر اشتباه از آن فهم، ارزیابی نسنجیده و خیالزده از وقایع، موجب بسیاری از شکست ها و بر باد رفتن آرزو ها در تاریخ امپراتوریها و یا حتی نظام ها و دولت هایی مانند دولت پهلوی در ایران، دولت بعثی در عراق، دولت چائوشسکو در رومانی و … شده است.
پیامبر عظیم الشأن اسلام، از جمله لطیفترین و ژرفترین دعاهایش این بود: «الّلهُمَّ اَرِنی الاَشیاءَ کماهی» (۱۷)
خداوندا پدیده ها را چنان که هستند به من بنما. مفهوم مخالف این دعا این است که انسان با تکیه بر دانش خود ممکن است حتی اگر دانشمند هم باشد پدیده ها را چنان که هستند نبیند و داوری نکند. چنان که فرانسیس بیکن بر دیگران خرده میگرفت و آنان را مسخره می کرد که چرا زمین را ثابت و ایستا و خورشید و ستارگان را چرخنده به دور زمین تلقی نمیکنند.
برژنف در اعزام سپاه چهلم شوروی به افغانستان، اشتباه استراتژیک ویران کننده و مرکبی را انجام داد:
یکم: از افغانستان شناخت لازم را نداشت، نه از طبیعت افغانستان و نه از ویژگی های مردمان افغانستان، که در قرن نوزدهم، ارتش انگلستان را در جنگ اول زمینگیر و بلکه نابود کرده بودند.
دوم: جهان سال ۱۹۷۹، متفاوت از جهان سال ۱۹۵۶ و ۱۹۶۸ بود. افغانستان هم متفاوت از مجارستان و چکوسلواکی بود.
سوم: اقتصاد شوروی تحمل هزینههای سنگین لشکرکشی به افغانستان را نداشت.
چهارم: برژنف صدای شکستن استخوانها و فروریختن چارچوب تئوریک حزب کمونیست شوروی را نمیشنید. او حتی اگر یک بار رمان حیرت انگیز مرشد و مارگریتا نوشته بولگاکف را خوانده بود، میدید که بولگاکف از زمان استالین و نگارش رمان خود، فروپاشی امپراتوری را به صراحت تصویر کرده است. رمان مرشد و مارگریتا بدیهی بود که در زمان استالین امکان چاپ نداشت. در زمان خروشچف هم منتشر نشد. بیست و هفت سال پس از مرگ بولگاکف، این رمان در زمان برژنف با حذف ۲۵ صفحه از رمان و تغییر نام ها منتشر شد. در واقع برژنف گوش خود را برای شنیدن فریاد بیدارباش بسته بود، فریاد بولگاکف را نشنید. مردم شنیدند. کتاب با تیراژ محدود چاپ شده بود. تمام نسخه ها در مدت دو روز تمام شد و ارزش کتاب در بازار سیاه به صد برابر قیمت روی جلد رسیده بود!
چنان که رژیم پهلوی نیز معنای فیلم «اسرار گنج دره جنی»، ابراهیم گلستان را نفهمید و ندانست که سیل پول و دالرهای نفتی چگونه بر سرشان اوار میشود. البته ابراهیم گلستان باور دارد که هویدا فیلم را فهمیده بود. اگر هم فهمیده بود، پیداست نفهمیده بود. برای این که بلافاصله فیلم توقیف شد. از ریاضیدان بزرگ آلمانی کارل گواس روایت شده است که گفته بود: «نتیجه را به دست آوردهام ولی هنوز نمیدانم چگونه باید آن را به دست بیاورم».
گورباچف میخواست نتیجه را به دست بیاورد. ارتش شوروی را از افغانستان بیرون برد. در واقع به شکست امپراتوری در اشغال افغانستان اقرار کرده بود. دکترین سیاسی و دکترین نظامی شوروی را تغییر داده بود. غول را از قفس اتحاد شوروی بیرون آورد، منتها قفس شکست، داس و چکش خرد شد. گورباچف در زیر آوار ماند و یا سیلاب او را با خود برد. وزیر خارجهاش که همان روزها از ازسفر بر میگشت، در فرودگاه مسکو دید هیچکس به استقبالش نیامده است. نه ماشینی نه محافظی! به ناگزیر هراسان تاکسی گرفت و به خانهاش رفت و مخفی شد. امپراتوری فروریخته بود.