افغانستان و شکست امپراتوریها؛ شکستن داس و خرد شدن چکش شوروی(۱۹)
پنهان کردن حقایق از مردم شوروی در باره اشغال افغانستان و تلفات ارتش شوروی عادی بود، به گونهای وانمود میکردند که گویی حضور ارتش شوروی در افغانستان نمادین است
پیشگویی مبتنی بر خیال و پیشبینی مبتنی بر دانش، دانایی و تجربه پیشبینی ماورایی یا خیالاتی و حتی میتوان گفت «مالیخولیایی» برژنف در باره اشغال افغانستان درست از آب در نیامد. او البته مجال پیدا نکرد تا پیامدهای مصیبت بار و ویران کننده اشغال و نیز خواری و سرافکندگی خروج ناگزیر ارتش شوروی از افغانستان را ببیند. برژنف در سال سوم اشغال افغانستان در دهم ماه نوامبر سال ۱۹۸۲ فوت کرد. گمان میکرد که میتوان با انسداد اطلاعات و اخبار مربوط به اشغال، مردم را فریفت. اما نشد و نمیشود. چنان که گفتهاند: «تنها میتوان بخشی از مردم را برای مدتی کوتاه فریفت، هیچکس نمیتواند همه مردمان را برای همیشه بفریبد».
مشکل برژنف و حتی گورباچف و اساساً هر رژیم اقتدارگرای فردگرا این است که افراد در درون هسته مرکزی حاکمیت همگی به دهان رییس چشم میدوزند و به ستایش و تأیید نظر او میپردازند. به اصطلاح « یس-من» یا بله قربان گو هستند. سعدی هم در همین حال و احوال در حکایت شماره ۳۱ در باب اول گلستان، در سیرت پادشاهان سروده است:
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفتن آنک ماه و پروین! (۲۷)
نه تنها سخنی از فجایع و قربانیان جنگ گفته نمیشد، بلکه برعکس میکوشیدند شرایط را نه تنها عادی بلکه دلخواه تفسیر کنند.
چنانکه کارل پوپر به درستی عنوان کرده است، شوروی جامعه بسته بود. من خودم شاهد بسته بودن جامعه در زمان گورباچف بودم. در پائیز سال ۱۳۶۱ قرار بود برای شرکت در کنفرانس بینالمجالس به فنلند برویم. از طریق مسکو رفتیم. هوا سرد و یخبندان بود. مردان و زنان کارگر با تقلا و با بیل های سنگین در خیابان نزدیک سفارت و رزیدانس سفیر ایران یخ ها را میشکستند و گوشهای توده میکردند. در همان حال هم برف و گاه تگرگ میبارید. ظهر جمعه گفتم برویم نماز جمعه مسلمانان در مسکو، رفتیم. نخستین نکتهای که توجهم را جلب کرد سن بالای نمازگزاران بود. مطلقاً جوان و یا حتی میان سالی در بین جمعیت نبود، همگی پیرمردان و پیرزنانی بودند که بازنشسته بودند. موقع سجده گاه صدای افتادن نمازگزاری به گوش میرسید. گویی نمیتوانستند تعادل خود را برای سجده حفظ کنند، پیشانی با شتاب و با صدا به کف مسجد که چوبی بود میخورد. در تمام مسجد فقط یک قرآن بود. قدیمی و کهنه و سی پاره، با جلدهای مقوایی دست ساز و هر کدام به گونهای. گفتند، نمیتوانیم قرآن داشته باشیم. یکی از نمازگزاران با چهرهای محجوب و با شرم از من پرسید، شما قرآن دارید گفتم: بله. قرآن جیبیام را بیرون آوردم و به او دادم. با اشک قرآن را بوسید. گفتم هدیه من به شما، ناگاه قرآن را توی یقهاش پنهان کرد و لا بلای جمعیت غیبش زد. یکی از نمازگزاران گفت، اگر مأموران کا گ ب بفهمند که از شما قرآن گرفته است، به زحمت میافتد…
وقتی جوان را ازمسجد حذف میکردند و فقط به بازنشستگان اجازه شرکت در نماز جمعه را میدهند، به مسلمان اجازه نمیدادند قرآن داشته باشد و رادیو یک موج بود تا صدای دیگری به گوش نرسد. در جامعه بسته ظاهراً به آسانی میتوانستند اخبار اشغال افغانستان را سانسور کنند و بلکه برعکس اخبار ساختگی منتشر کنند.
پنهان کردن حقایق از مردم شوروی در باره اشغال افغانستان و تلفات ارتش شوروی عادی بود، به گونهای وانمود میکردند که گویی حضور ارتش شوروی در افغانستان نمادین است. تنها برای پشت گرمی دولت افغانستان در افغانستان حضور دارند. رسانهها در باره افغانستان ساکت بودند. تنوع رسانه و یا رسانه آزاد در شوروی از بنیاد وجود نداشت. مثلاً روزنامه: کراسنایا زوسدا «Kresnaya Zvesda» که روزنامه وزارت دفاع بود، در مقالهای نوشت:«سربازان شوروی برای مردمان روستایی افغانستان دوا و دارو میبرند، در امور کشاورزی به روستاییان کمک میکنند. برای شان ساختمان و مراکز خدماتی عمومی میسازند.» خلاصه کلام به عنوان همسایگان خوب به مردم افغانستان کمک میکنند.(۲۸)
بوریس پونومارف (۱۹۰۵-۱۹۹۵) سیاستمدار و نویسنده و مورخ و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست، در سخنرانی ۴ فبروری ۱۹۸۰ هرگونه درگیری سربازان شوروی با مردم افغانستان را انکار کرد، گفت:« تمام این سخنان شعر است! بی مبنا و باد هواست.» (۲۹)
در فبروری۱۹۸۰ به مناسبت بزرگداشت شصت و دومین سالگرد ارتش سرخ، در روزنامههای عشقآباد و تاشکند نوشتند:
«مردم زحمت کش افغانستان، برای سربازان ارتش شوروی از صمیم دل اظهار شادمانی میکنند، زیرا سربازان با ماموریت انسانی جهانی خود، با حس مسئولیت شناسی بالایی که دارند، در خدمت مردم افغانستان هستند.» (۳۰)
به مناسبت سالگرد ارتش در سال ۱۹۸۱ دیمیتری اوستینوف وزیر دفاع وقت شوروی ( اوستینوف از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴ وزیر دفاع بود، هنگامی که مسئولیت وزارت دفاع را داشت، درگذشت.) در سخنرانیاش گفته بود:
«حس میهن پرستانه و مسئولیت جهانی سربازان ما، با شجاعت و رشادتی که دارند، هر روزه صفحه زرین افتخار آفرینی در تاریخ ارتش اتحاد شوروی رقم میزنند.» (۳۱)
اما امر واقع سیمایی کاملاً متفاوتی داشت.