تأملاتی در ابعاد حمله بر کورس کوثر دانش
در کشوری که قومیت، حرف اول را در ایجاد شکافهای عمیق اجتماعی میزند، نقاط دارای ساکنان یکدست تباری، فرصت مغتنمی برای هراسافکنان فراهم میسازد تا افزون بر اجرای طرحهای خونین تروریستی خود، به هدف نحس و نجس تعمیق و تشدید جداییها و جزیرهسازیهای تباری نیز دست یابند
حمله به کورس کوثر دانش، آخرین حمله تروریستهای داناییستیز نخواهد بود، اما این حمله از زوایای مختلف قابل تأمل است.
۱٫ آسیبپذیری امنیتی
پس از مذاکرات صلح امریکا با طالبان و به ویژه بعد از امضای توافقنامه صلح میان این گروه و ایالات متحده، ناامنیها به صورت سازمانیافتهای در حال گسترش بوده است. روند افزایش ناامنیها مخصوصاً پس از آزادی ۶۱۰۰ زندانی طالبان و آغاز مذاکرات بیناافغانی در دوحه قطر، رو به تزاید و تصاعد بوده و سراسر کشور را میدان جولان جنونآمیز خود قرار داده است؛ چیزی که صحنه بیصاحب جامعه را برای مانور راهزنان مسلح نیز آماده ساخته و آنان با دامن زدن به راهزنیهای شبانه و ناامنیهای اجتماعی، مردم را بیش از گذشته در بیم و هراس فرو بردهاند.
در این میان، واگذاری مسئولیت امنیت کابل، پایتخت، به امرالله صالح، معاون اول ریاست جمهوری، به رغم مشکل ساختاری جدی آن، این امید را در مردم زنده ساخته بود که زینسپس شرایط ناگوار و غیرقابل تحمل امنیتی، اندکی رو به بهبود بگذارد و تغییرات ملموس و محسوسی در فرایند زیست همراه با امنیت شهروندان رونما شود، اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و فاجعه دردناک حمله بر دانشآموزان کورس کوثر دانش، نشان داد که حتی اگر فراتر از امرالله صالح، شخص آقای رییس جمهور اشرف غنی نیز وارد گود مدیریت امنیتی کابل شود، کاری از پیش نخواهد برد. بنابراین، ضرورت بایسته و بسیار فوری کنونی، بازنگری در ساختار امنیتی آسیبپذیری است که شبانهروز و به انحاء مختلف از مردم قربانی میگیرد. این مسئولیت بیش و پیش از همه بر دوش رییس جمهور و حمدالله محب مشاور امنیت ملی است که با تجدید نظر جدی و عمیق در ساختار مدیریتی نهادهای امنیتی کشور و مخصوصاً وزارت امور داخله کرده، از تکرار اینگونه فجایع، پیشگیری کند.
۲٫ ضعف نهادهای کشفی و استخباراتی
حملهای با این حجم و حد که منجر به قربانی شدن دهها فرزند بیگناه این سرزمین شد و سرمایههای علمی و معنوی آینده آن را به خاک و خون کشاند، تنها زمانی میتواند به وقوع بپیوندد که نهادهای کشفی و استخباراتی کشور در پایینترین سطح توانایی کارکردی قرار داشته باشند.
در حالی که در منطقه دشت برچی، دو حوزه امنیتی ۱۳ و ۱۸ مسئول امنیت مردم و مراکز عبادی، درمانی و آموزشی هستند، وقوع مکرر حوادث مشابهی که مساجد و مراکز آموزشی و باشگاههای ورزشی را هدف قرار میدهند و هر بار هم دهها نفر از بهترینهای جامعه را به کام مرگ میفرستند، با هیچ منطقی قابل توجیه نیست.
از حمله به مسجد امام زمان تا حمله به مرکز فرهنگی تبیان و مرکز آموزشی موعود و کلپ میوند و کورس کوثر دانش، تنها میتوان به این نتیجه انکارناپذیر رسید که نهادهای امنیتی فعال در هر دو حوزه ۱۳ و ۱۸، فاقد توانایی و ظرفیت مقابله با هراسافکنان و ناتوان از ردیابی و شناسایی آنان در چارچوب برنامههای کشفی و استخباراتی خود قبل از اقدام به عملیات تروریستی شان هستند.
بنابراین، نخستین مسئولیت شخص آقای رییس جمهور غنی و نهادهایی مثل وزارت امور داخله و ریاست امنیت ملی آن است که ظرفیت و تعهد حوزههای امنیتی فعال در دشت برچی را مورد بازنگری جدی و همهجانبه قرار دهند.
۳٫ قومیسازی فاجعه
به دنبال حمله تروریستی به مرکز آموزشی کوثر دانش، سیلی از تبلیغات زهرآگین مبنی بر قومی بودن انگیزش طراحان و مجریان این حمله به راه افتاد. مطمئناً بخشی از کسانی که به این شایعه دامن زدند، از نظر عاطفی و علایق و وابستگیهای تباری با قربانیان این فاجعه، آشفته و آسیبدیده بودند و برای تسکین دردها و تشفّی خاطر و تخلیه خود از عقدههای انباشته درونی، به اهرم قومیسازی این فاجعه متوسل شدند، اما کسانی هم هستند که برای دامن زدن به مسائل قومی، با انگ و رنگ آماده در کمین فرصت نشستهاند تا دشمن را در میدان جنگ نرم نیز به هدف برسانند. مناطق و مراکزی که به عنوان حملات تروریستی انتخاب میشوند، کاملاً آگاهانه و مبتنی بر پیشپندارههایی است که زمینه و ظرفیت تبدیل شدن به گسل و نقطه گسست اجتماعی داشته باشند. در کشوری که قومیت، حرف اول را در ایجاد شکافهای عمیق اجتماعی میزند، نقاط دارای ساکنان یکدست تباری، فرصت مغتنمی برای هراسافکنان فراهم میسازد تا افزون بر اجرای طرحهای خونین تروریستی خود، به هدف نحس و نجس تعمیق و تشدید جداییها و جزیرهسازیهای تباری نیز دست یابند. با دریغ و درد، منطقه دشت برچی از این پوتانسیل در حد بسیار بالایی برخوردار است و یکی از انگیزشهای اصلی انتخاب این منطقه برای انجام حملات تروریستی پرتلفات، همین مورد است.
با توجه به این واقعیت، مردم ما پس از مواجه شدن با اینگونه حملات تروریستی تفرقهافکنانه، نیازمند حفظ هوشیاری و خردورزی اجتماعی هستند تا بازیچه دست دشمن در جهت دامن زدن به اختلافات و افتراقات قومی و تباری قرار نگیرند و آب در آسیاب دشمن نریزند. برای تقویت این هوشیاری، بایسته است که نگاهی به رخدادهای چند روز پیش در هلمند و تخار و فراه و بدخشان بیندازیم تا دریابیم آنچه دشمن تروریست مردم افغانستان در پی آن است، سلطه ظالمانه بر کشور از مجرای قربانی گرفتن از همه ساکنان آن است؛ بیآنکه آنان را به لحاظ تباری از یکدیگر تفکیک کند.
۳٫ داناییستیزی هراسافکنان
رویکردهای متحجرانه تروریستی، برآمده از نادانی و ناآگاهی جریانها و عوامل هراسافکن از دیانت و عقلانیت و انسانیت است. آنان به دلیل بیگانگی با مسائل فوق، ابتدا از دیگران غیریتسازی و دشمنتراشی میکنند و سپس مبتنی بر باورهای ایدئولوژیک خود به نابودسازی آنان روی میآورند، غافل از اینکه ابلهانهترین و نابخردانهترین روش مواجهه با دیگران، حذف آنان با کشتار است.
بنابراین، وقتی برخورد ایدئولوژیک دگرستیزانه و داناییستیزانه، تنها راهکاری است که جریانهای تروریستی برای اعلام و اثبات وجود خود در پیش میگیرند، این دانایی و برخورداری از رشد علمی و معرفتی است که ما را از حذف شدن توسط داناییستیزان نادان محافظت میکند. در چند ساله پسین نیز به رغم تلاشهای تروریستی آنان برای از میان برداشتن مراکز فرهنگی ـ آموزشی و وحشتآفرینیهای خونین شان با هدف بازداشتن نسل جویای دانایی از مراجعه به مراکز تولیدکننده آگاهی، نهتنها راه به جایی نبرده، بلکه موجب تقویت حس دانشاندوزی و توسعه مراکز آموزشی نیز شده است. بر پایه این واقعیت عینی و میدانی، مردم ما همچنان به دنبال دانشافزایی و بازیابی قدرت انسانی خود از رهگذر فراگیری علوم عصری و کاربردی خواهند بود و البته در صورت نیاز، خود را به سلاحی درخور که گویاتر و رساتر از زبان دانش و منطق، پاسخ تروریستهای داخلی و خارجی را بدهد نیز مسلح خواهند کرد.