تداوم جنگ در افغانستان؛ فرصتها و چالشها
این استراژی بیانگر آن است که امریکا خود نمیخواهد به این جنگ پایان دهد و با مدیریت هراسافگنان در پی آن است تا کشورهای رقیب خود را که در همسایگی افغانستان قرار دارند، تحت فشار قرار دهد. گسترش نا امنی در شمال که نزدیکترین رقیبان امریکا از جمله روسیه، چین و ایران هستند، این گمانهزنی را تقویت کرده است.
پس از حضور شانزده ساله امریکا در افغانستان و تعیین استراتژی محو تروریزم، محو مواد مخدر و استقرار دولت دموکراتیک در افغانستان به نظر میرسد هنوز هیچ یک از آنها به صورت درست تحقق نیافته و حتی سیر قهقهرایی داشته است. نا امنی و تداوم جنگ در افغانستان اساسیترین چالش در این کشور محسوب میشود. اما مشکل کجاست و چرا هنوز همچنان جنگ در افغانستان رو به تداوم است؟
هرچند ضعف دولت و فساد درآن از جمله عوامل تاثیرگذار بر تداوم جنگ در این کشور است، اما عوامل دیگری نیز در کنار آن باعث تداوم بخشیدن آن شده است.
۱-حضور گروههای مختلف تروریستی:
شورای امنیت اعلام کرده است که نزدیک به ۲۰ گروه تروریستی در افغانستان فعالیت دارند. وجود گروههای مختلف مخالف دولت خود چالش بزرگی در روند صلح در افغانستان محسوب میشود. برخلاف گذشته، دولت تنها با طالبان طرف نیست و حضور گروههای مختلف تروریستی اوضاع را بدتر کرده است. از سوی دیگر حضور داعش در افغانستان به نگرانیها افزروده است. دولت میباید گروههای کوچک تروریستی را به کلی نابود کند و باگروههای بزرگ مخالفان مسلح خود وارد مذاکره شود؛ زیرا وارد مذاکره شدن با ۲۰ گروه تروریستی در عین زمان کار بسیار دشواری است و این امر زمانی دشوارتر مینماید که دولت، بسیاری از طرفداران داخلی خود را در احزاب نیز از دست داده است.
۲- استراتژی تداوم جنگ:
استراتژی تداوم جنگ از محصولات جنگ نیابتی در قرن ۲۱ است. در این نوع استراتژی، دولتها میکوشند تا بهجای نابودی هراسافگنان آنها را مدیریت کنند. ناکامی جنگ ۱۶ ساله امریکا در افغانستان نزدیکترین گمانهزنی را نسبت به استراتژی امریکا بر اساس «استراتژی تداوم جنگ» به بار آورده است. این استراژی بیانگر آن است که امریکا خود نمیخواهد به این جنگ پایان دهد و با مدیریت هراسافگنان در پی آن است تا کشورهای رقیب خود را که در همسایگی افغانستان قرار دارند، تحت فشار قرار دهد. گسترش نا امنی در شمال که نزدیکترین رقیبان امریکا از جمله روسیه، چین و ایران هستند، این گمانهزنی را تقویت کرده است. از سویی دیگر بسیاری از نظامیان امریکا معتقد هستند اگر جنگ پایان یابد، حضور آنها در این کشور به عنوان اشغالگر محسوب میشود نه کشوری که برای حفظ ثبات افغانستان در آن حضور دارد.
۳- منطقه استراتژیک:
افغانستان به عنوان کشوری استراتژیک و حتی قلب آسیا محسوب میشود. بر اساس « نظریه هارتلند » (heart land theory) که توسط هالفورد مکیندر جغرافیادان انگلیسی در سال ۱۹۱۹ مطرح شد؛ هرکس منابع انسانی و فیزیکی اوراسیا واقع بین آلمان و سایبریای مرکزی را در اختیار داشته باشد، میتواند جهان را کنترل کند. اگر این نظریه را در افغانستان تعمیم دهیم؛ ارزش این کشور به خوبی نمایان میشود. بر اساس این تئوری هرکسی که بر افغانستان تسلط داشته باشد بر کل منطقه آسیا تسلط پیدا خواهد کرد. مرز مشترک افغانستان با روسیه، چین، هند، ایران، پاکستان، تاجیکستان و ازبیکستان به خوبی نشان دهنده این است که افغانستان به عنوان «هارتلند» آسیا مطرح است. استراتژیک بودن افغانستان به عنوان کشوری «هارتلند» باعث آن شده است که ناامنی در این کشور دو چندان شود. در طول تمام سالهای حکومتداری مدرن در افغانستان، این کشور نتوانسته است به عنوان کشوری باثبات ظاهر شود و اگر ثبات در این کشور مهیا شود بیشک افغانستان بر اساس تئوری هارتلند اهمیت دو چندان پیدا کرده و میتواند رشد اقتصادی گستردهای را از این زمینه به دست بیاورد.
در نهایت باید گفت: عوامل داخلی و خارجی دست به دست یکدیگر دادهاند تا جنگ در افغانستان تداوم پیدا کند. تنها راه نجات از این جنگ طولانی و متداوم، ایجاد یک دولت مرکزی باثبات است که تمام اقوام افغانستان در آن سهم داشته و تمام سیاسیون آن بهجای درگیری داخلی به مبارزه با عوامل بیرونی که افغانستان را بیثبات کرده بپردازند.
مهدی سرباز – خبرگزاری دید