توافقنامه صلح؛ توجیه دینی شورش طالبان منتفی شد
اكنون كه با خود كفار صلح كرده و آنها بدون جنگ كشور را ترک مىكنند، مجوز اصلى جهاد به قول آنان، منتفى شده است. پس مبناى اساسى جهاد منتفى شده است، طبيعى است كه «بنا» یعنی جنگ با همكاران مسلمان آنها نيز توجيهى نداشته باشد، وقتى «مبنا» منتفى شد، «بنا» نيز منتفى مىگردد.
يكى از پرسشهاى مهم كه ذهن اين جانب را با توجه به ديدگاه مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت به خود مشغول كرده بود، اين بود كه طالبان چگونه جنگ خويش را عليه نيروهاى دولتى توجيه شرعى مىكنند. بعد از تحقيق دريافتم كه آنها دولت و نيروهاى دولتی را مستقيم و بالواسطه تكفير نمىكنند، بلكه جنگ با آنها را از آن جهت لازم مىدانند كه اجير كفار و در خدمت آنان قرار دارند و مىافزايند كه اجير كفار بدتر از كفار است. (البته اين استدلال شان اشتباه و نادرست بود).
اكنون كه با خود كفار صلح كرده و آنها بدون جنگ كشور را ترک مىكنند، مجوز اصلى جهاد به قول آنان، منتفى شده است. پس مبناى اساسى جهاد منتفى شده است، طبيعى است كه «بنا» یعنی جنگ با همكاران مسلمان آنها نيز توجيهى نداشته باشد، وقتى «مبنا» منتفى شد، «بنا» نيز منتفى مىگردد. بنابر اين، به لحاظ دينى و فقهى براى طالبان راهى جز گفتوگو و صلح نمانده است. اگر طالبان موضوع عدم مشروعيت دولت را مطرح مىكنند، عمدتاً در چارچوب يک استدلال سياسى و عرفى سخن مىگويند نه شرعى و دينى. اين جانب تا حدودى اين مسئله را در تئورى چهار ضلعى توضيح دادهام.
طالبان اين روزها براى فريب افكار عمومى جهان، بيشتر استدلال عرفى مىكنند كه اين رويه باعث مىشود در تناقضگويى گرفتار شوند و در برج و باروى ايدئولوژى آنها رخنه ايجاد شود. اين خود يک فرصت كم نظير براى گفتوگو كنندگان و جامعه مدنى است كه از ايدئولوژى آنها مشروعيت زدايى كنند و آنها را آنگونه كه ساير مسلمانان رفتار مىكنند در مسير عملگرايى قرار دهند.