توافقنامه سیاسی و سه تصویر از وضعیت
درین سو، اما حکومت چند ساله آقای غنی، کسانی مثل حمدالله محب و دهها چهره جوان دیگر را به جامعه معرفی کرد. عمده این چهرهها هم عضو هیچ خانواده قدرتمند، باندهای سیاسی و تنظیمهای زورمند نبودند.
آنچه که بعد از دو ماه مذاکره دوامدار بین رهبران جهادی با تجربه که در تیم آفای عبدالله جمع شده بودند و در طرف دیگر، تنها یک نفر، حمدالله محب از تیم رییس جمهور قرار داشت. نشان دهنده تغییر یک دوره در سیاست معاصر افغانستان است. اول این که این مذاکره بدون حضور خارجیها صورت گرفت و مذاکرهای بسیار نفسگیر و سخت بود، به مراتب سخت تر از توافق حکومت وحدت ملی، چرا که این بار داکتر عبدالله تحلیف ریاست جمهوری به جا آورده بود و این مثل مذاکره دو دولت بود. یک طرف چهل سال سیاست افغانستان و اکثریت رهبران جهادی از هر دو حزب وحدت تا بخش عمده جمعیت، تا همه جنبش ملی، تا بخشی از حزب اسلامی و حزب افغان ملت به رهبری آقای احدی و شورای مشرقی با حضور ظاهر قدیر و شورای پکتیا با همایون همایون و َبعد سید اسحق گیلانی و حزبش و حزب پیوند و سید منصور نادری و دهها گروه و نام دیگر که سنت چهل سال سیاست و جنگ و حکومتداری افغانستان را در بر میگرفت.
درین طرف میز اما، یک نفر به نمایندگی از نسل تازه نشسته بود. جوانی که حتی چهل ساله نشده و یکی از چند چهره بیحزب و گروه و قدرت خانوادگی است که رییس جمهور غنی معرفی کرده و چهره ساخته است.
این مذاکره سه تصویر قابل تامل داشت.
اول اینکه، این گروه پر تعداد رهبران و احزاب چهل ساله، اجازه بروز و ظهور هیچ چهرهای را ندادهاند. خود آنها و خانوادههای شان هستند. در مذاکرات هم جز به خود به کسی اعتماد ندارند. بنای کارشان بر بیاعتمادی ریخته و در سیستم اربابی آنها مجالی برای رشد کسی، چهره تازهای یا جابجایی نسلی تازه نیست. این گونه نیست که از بدخشان تا ننگرهار و هرات و بامیان و فاریاب، هیچ جوانی درین چهل سال درس نخوانده باشد. بلکه هزاران تحصیل یافته مجرب و با استعداد پشت دروازه قدرتهای خاندانی و اشرافی، ماندهاند. همه دروازههای رشد بر آنها بسته بوده است. در بهترین کشورهای دنیا و بهترین آکادمیها درس خوانده و برگشتهاند و حتی علیرغم رجوع به این رهبران، راهی به دهی نبردهاند. اگر هم فرصت کار و تجربهای بوده، از خاندان و باندها و کارتلهای این رهبران بیرون نبوده، چرا که برای آنها قدرت، مجالی برای کسب و جمع غنیمت و چپاول و سرمایه اندوزی بوده است.
درین سو، اما حکومت چند ساله آقای غنی، کسانی مثل حمدالله محب و دهها چهره جوان دیگر را به جامعه معرفی کرد. عمده این چهرهها هم عضو هیچ خانواده قدرتمند، باندهای سیاسی و تنظیمهای زورمند نبودند. وقتی هم وارد حکومت شدند، تشریفات و نمایشهای اربابی نداشتند، هر کدام برای سالها میتوانند در عرصه کاری بمانند، در کارنامه شان به سختی میتوان فساد و رد پای کارتلهای فساد و مواد را پیدا کرد. چون از آن بستر بر نخاستهاند.
از رهبران جهادی، تنها کسی که با این رویه همراه بوده، استاد عطا محمد نور است؛ او نیز از رشد و حمایت بیدریغ چهرههای جوان و بیواسطه هراس نداشت. همه کسانی که از طریق او وارد سیاست و حکومت شدهاند، آدمهای غیر تنظیمی و بیواسطه بودهاند. هیچ کدام نه تنها عضو خانواده او نبودهاند بلکه بعضی حتی از قوم و شهری متفاوت بودهاند.
این اولین تصویر این مذاکره سیاسی است. تصویری نمادین از تغبیر نسلی تازه و پوست انداختن سیاست در افغانستان. برای جوانان و دانشجویان میتواند امید بخش باشد. حمدالله محب، به نمایندگی از این نسل در این طرف میز بود و با موفقیت این قصه دشوار را به سر رساند.
تصویر دوم، موفقیت مذاکرات بود. با این پیام که اگر این نسل میتواند با رهبران جهادی با موفقیت مذاکره کنند، چرا در مذاکرات صلح با طالبان هم، اینها دست در کار نباشند. بیشک مذاکرات با طالبان سخت تر از مذاکره با این گروه متنوع چند رهبری مجرب در سیستم و حکومت نیست. مطمئناً از آن مذاکرات هم سربلند بیرون میآیند. من یادم است، مذاکره با حزب اسلامی اگر چه اعتبارش به پای کلانها نوشته شد، اما اصل کارش به عهده چند جوان از دو طرف بود. از طرف افغانستان دو سه جوان کمتر از چهل ساله که هر روز با باقی همکاران بحث و مشورت میکردند و با فروتنی و صداقت، مدعای شخصی نداشتند.
مذاکرات با طالبان هم شدنی و به سر رسیدنی است، اگر همین نسل و کسانی مثل حمدالله محب در آن دخیل باشند.
تصویر سوم که در همین ادامه است، با یک فرض شروع می شود. فرض کنیم حکومت وحدت ملی تمام و کمال در دست رهبران جهادی بود، به جای این چهرههای جوان چه کسانی در قدرت بودند. بی هیچ تردید اعضای چند خانواده، از یک خانواده خواهرزادهها و عموکزادهها از دیگری، بچه خاله و بچه ماما و چهار برادر و سه پسرش، از دیگری دو پسر و سه خواهرزاده و چند سکرترش و به همین ترتیب. ماحصل کار آنها هم تقسیم زمین ها بین خود برای شهرک سازی و بلند منزل و غصب باغها و زمینهای دولتی و حتی خانههای هندوها و مردم مسافر و غریب بود. چون آنها پروژهای برای کار و حوصله اداره و پروپوزل نداشتند.
حال اگر همین گروه برای مذاکره با طالبان برود، بحث شان بر سر هیچ اصول جز تقسیم داراییها و چوکیها نخواهد بود. از چهرههای این نسل تازه اما، هیچ مورد فساد و غارت یا تقسیم غنیمت نمیتوان یافت. آنها درباره اصول مردم، درباره آزادی، جامعه مدنی، حقوق بشر، اقلیتها، زنان و مدنیت مذاکره میکنند و اصول همیشه پیروز است.
درست در روزگاری که روایت انستیتوت صلح امریکا و اندیشکده راند، میخواهد افغانستان را به طالبان و پاکستان تسلیم کند و بارنت روبینها برای سران حقانی مقاله مینویسند. ما به یک روایت تازه نیاز داریم. به روایتی برای نجات افعانستان.