آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

جایگاه تاجیکان در ساختار قدرت؛ از مارشال محمدقسیم فهیم تا امرالله صالح

رفتن دوباره از پی هیچ، از منظر من تعدادی با خیره‌سری در پای داعیه‌های دروغی داکتر عبدالله می‌مانند. بدون کم‌ترین تعامل در رفتارهای او، باز هم در صدد ضایع کردن انرژی‌های بی‌شمار می‌برآیند.

روشن‌گری در میان تاجیک‌ها با مبارزات روشنگرانۀ چپی‌ها شروع شد. چپی‌ها در یک فرصت تاریخی، حضور خویش در سیاست را نیز استوار به منطق کلان قومی مطرح کردند. وقتی جهاد شروع شد، خیلی از فرماندهان بزرگ حوزۀ تاجیکان اگرچه در دفاع از وطن برخاسته بودند، اما جان‌مایۀ تفکر سیاسی شان برگرفته‌شده از خیزش‌های سیاسی ماقبل جهاد بود. حالا شاید بسیار سخت باشد که مجاهدان این را بپذیرند، اما حقیقت همین است که مبارزۀ هدفمند سیاسی در بستر معاملات و معادلات سیاسی، با تلاش‌های چپی‌ها شروع شده بود.
در میان جهادگران، احمدشاه مسعود مطلق به دنبال زعامت سیاسی بود. او مذاکره با داکتر نجیب‌الله را نیز به همین بابت رد کرد که تسلیم‌دادن بدون قید و شرط قدرت را می‌خواست. «آی‌اس‌آی» با درک همین موضوع، حکمت‌یار را تحریک کرد که تاجیکان زعامت سیاسی می‌خواهند و شمولیت شما در این ساختار ننگ قومی است؛ زیرا پشتون‌ها سال‌هاست در افغانستان حاکمیت دارند. جنگ‌های داخلی نیز ریشه در همین منطق دارد. فرصتی را که احمدشاه مسعود برای اعلام حضور در بستر قدرت مساعد یافته بود، نمی‌خواست از دست بدهد. زیرا این فرصت برای حضورداشتن دوامدار در قدرت حیاتی بود. نابرابری‌های سیاسی، ستم، تبعیض، بی‌عدالتی و… چیزهایی بودند که برای شکستن آن‌ها بایست چرخۀ قدرت سیاسی می‌ایستاد و مطابق به حق شهروندی، اقوام دیگر نیز فرصت حضور می‌یافتند.
«بُن» و عدول از موضع احمدشاه مسعود:
بازماندگان احمدشاه مسعود، کنفرانس بُن را درست مدیریت نکردند. آنان در حالی که فاتح میدان جنگ شده بودند، به جای ساختن استراتژی سیاسی درازمدت، از کلان تا کوچک به دنبال موقف‌های فردی خویش بودند. شناختی که بتواند دیدگاه‌های کلان حوزه مقاومت را تحلیل کند و استوار بر آن تصمیم بزرگ بگیرد، در سیاست‌گران نسل دوم بود که آنان فرصت بیان و دخالت در این امر را نداشتند. بناءً به‌جای مطرح کردن تغییرنظام و مشارکت برابر تمام اقوام، دوباره سنگ‌بنای یک حکومت متمرکز را نهادند و خیره‌سرانه از زعامت آن نیز گذشتند. سران مجاهدین که تمام دار و ندار قدرت سیاسی را در چنگ داشتند، فکر می‌کردند هرکسی را به کرسی ریاست ‌جمهوری بگمارند، سمبول و نظاره‌گر عیش و عشرت آنان خواهد بود، اما حامد کرزی آمد و نظاره گر نیز نماند.
معاونیت نخست ریاست‌ جمهوری:
در یک قانون نانوشتۀ سیاسی، معاونیت نخست ریاست ‌جمهوری جایگاه سیاسی تاجیکان قلمداد شد. زنده‌یاد مارشال فهیم در این کرسی باتوجه به ویژگی‌های شخصیتی و ساحه نفوذ سیاسی، مناسب عمل کرد. فاشیسم وقتی جان گرفت، دیگر موجودیت شخصیتی به وزنۀ مارشال فهیم را نیز در این کرسی تحمل نتوانست. مدتی با استفاده از جایگاه خانواده احمدشاه مسعود، برادر او احمدضیا مسعود را به این کرسی آوردند تا از یک‌سو اختلاف بیندازند و از سوی دیگر دوگانگی سیاسی را با حذف مارشال فهیم از میان بردارند. آقای احمدضیا مسعود تا زمانی که وارد سیستم شد و شناخت حقیقی از ساختار سیاسی پیدا کرد، دوباره قربانی معاملۀ انتخاباتی حامدکرزی شد.

بهرحال، داکتر عبدالله با مطرح کردن این‌که کاندید هست، موقعیت معاونیت نخست ریاست‌جمهوری تاجیکان را قمار زد. تاجیکان بدون درنظرداشت عینیت‌های سیاسی، تمام انرژی خود را صرف کاندیداتوری آقای عبدالله کردند. در کش‌مکش‌ ۲۰۱۴ برای نخستین بار معاونیت نخست ریاست‌ جمهوری از دست تاجیکان گرفته شد. ریاست اجرایی در بدل همان سهم سیاسی تاجیکان برای عبدالله داده شد که در ظاهر بسیار آراسته بود اما در باطن و مفهوم حقوقی قضیه، فاقد صلاحیت و عملکرد سیاسی بود. خیلی از ما که فکر می‌کردیم اراده برای دوگانگی سیاسی به وجود خواهد آمد، خوش‌بین بودیم و فکر می‌کردیم برای یک خیز بزرگ‌تر سیاسی قانع باشیم، اما در آخرین بازی داکتر عبدالله فهمیده شد که هدف از ایجاد چنین قصرهایی فقط فریب کلان بوده می‌تواند. تاجیکان که از ۲۰۱۴ عبرت گرفته بودند که به اصطلاح عام «هم از دیدن شاه ماندن و هم از دیدن عروس» دیگر به داعیۀ کاندیداتوری آقای عبدالله باور نداشتند. صلاح‌الدین ربانی رهبر حزب جمعیت حمایت از عبدالله را مشروط به گرفتن تعهد از وی برای تغییرنظام مطرح کرد. امرالله صالح با پذیرفتن معاونیت ریاست‌جمهوری، از یک‌سو جایگاه تاجیکان در قدرت را تشریح کرد و از سوی دیگر چوکی از دست‌رفتۀ آنان را به تبلیغ نشست. این‌جا دو اتفاق می‌افتاد، یا داعیۀ تغییرنظام در محور ثبات و هم‌گرایی پیروز می‌شد، یا دوباره معاونیت نخست ریاست‌جمهوری به حیث جایگاه تاجیکان مشروعیت حقوقی می‌گرفت که دومی اتفاق افتاد.
آیندۀ تاجیکان و مسیرهای سیاسی:
۱- رفتن دوباره از پی هیچ، از منظر من تعدادی با خیره‌سری در پای داعیه‌های دروغی داکتر عبدالله می‌مانند. بدون کم‌ترین تعامل در رفتارهای او، باز هم در صدد ضایع کردن انرژی‌های بی‌شمار می‌برآیند. آن‌چه که می‌توان از رفتارها و کاندیداتوری‌های عبدالله نتیجه گرفت این است که او غیر از خودش هیچ‌چیز دیگری برای هیچ جناحی نمی‌خواهد. تمام کمال و هنر عبدالله همین است که محورهای کلانی را در بستر یک داعیۀ بزرگ تشکیل دهد، شخصیت‌ها و احزاب گوناگون را فریب سیاسی بدهد، انرژی‌ها را ضایع کند و فرصت‌ها را بسوزاند و در آخر در یک «قصر شیک» تشریفاتی داشته باشد. ما به نیکویی می‌دانیم که عبدالله در دو دَور گذشته نه‌تنها که گردن خودش بلکه گردن جمع و جماعتی را شکست و آرزوهای بزرگ سیاسی ما را در بدل «هیچ» مصادره کرد.
۲- بازنگری در خویشتن، ساختن اپوزیسیون مقتدر استوار به استراژی سیاسی مدون. آن‌عده از همراهان سیاسی عبدالله که دید استراتژیک به سیاست دارند، دیگر به اذان او قیام نمی‌بندند. موقعیت سیاسی امرالله صالح در محور کرسی معاونیت نخست ریاست‌جمهوری را –با آن‌که داعیۀ بلند سیاسی ما نیست- برای شراکت سیاسی تقویت می‌کنند تا حداقل حضوری هم اگر در سیاست داریم، حضور معنادار و دارای چارچوکات حقوقی باشد. نسل دوم سیاست‌گران مقاومت به مراتب بیش‌تر از پیشکسوت‌های بی‌سواد و فرصت‌سوز قابل اعتماد هستند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا