سیاست وقتکشی طالبان در میدان سیاسی به روشنی روز آشکار است. طالبان با مدیریت زمان به نفع خود، گام به گام به تضعیف حکومت نزدیک میشود؛ انگار ساعت با تیکتاک خود دقیقهها و ثانیهها را برای پایان حاکمیت میشمارد.
طالبان گروه تمامتخواه، سرسخت و بدون انعطاف است. با پیشرفتهای سیاسی و نظامی که در چند سال اخیر به خصوص پس از امضای توافقنامه با ایالات متحده امریکا داشته اکنون به کمتر از سقوط حکومت و به دست آوردن قدرت کامل با زور شمشیر راضی نمیشود. تشدید عملیات نظامی و حملات انتحاری در یک ماه اخیر گامهای طالبان برای سقوط حکومت ارزیابی میشود. عملیات نظامی اخیر در هلمند، بغلان، تخار، بدخشان و … و حملههای انتحاری در شهرها و ماینگذاری جادههای عمومی نمونههایی از اقدامات طالبان در راستای هدف سقوط دادن حکومت و رسیدن به قدرت البتّه با هدایت و حمایت پاکستان است.
کسانی که با دیدگاههای افراطی و نظریات سیاسی طالبان آشنا هستند، میدانند که این گروه به نظر و رأی مردم، مذاکره و صلح، تقسیم قدرت، کثرتگرایی و … اعتقادی ندارد. این واقعیت را بارها در زمان حکومت پنجساله خود و نیز در بیست سال پس از آن نشان داده است. نوع نظام طالبانی، نظام چوپان و گوسفند است. چوپانی به نام امیر و گوسفندانی به نام مردم. در امارت طالبانی، امیر نمایندة خداست و هر کاری که بکند به نمایندگی از خدا میکند. این بدترین نوع استبداد است.
برخی مذاکره طالبان با نمایندگان حکومت را به معنای نرمش و انعطاف و حتّی تغییر موضع این گروه پنداشتهاند؛ در حالیکه این مذاکره معامله سیاسیی است که طالبان پیشاپیش سود کلانش را گرفتهاند؛ در این معامله طالبان ۶۰۰۰ نیروی جنگی و با تجربه خود را از زندان رها و نیروهای نظامی خارجی را از میدان جنگ بیرون کردهاند و حمایت ایالات متحده امریکا را از حکومت به سوی خود چرخاندهاند. در حالیکه هیچ تعهّدی هم نسبت به ادامه مذاکره با حکومت و به نتیجه رساندن آن ندارند.
دلیل این ادّعا این است که پنجاه روز است جهانیان و مردم افغانستان چشم به مذاکرات صلح قطر دوختهاند و قطع جنگ و خونریزی را انتظار میکشند؛ امّا مذاکرات قطر در گام نخست به بُنبست رسیده و عملاً پایان یافته است.
در وضعیت کنونی گامهای سیاسی و نظامی طالبان نسبت به اقدامات حکومت پخته و محکمتر به نظر میرسد. تردیدی نیست که طالبان بدون هدایت و حمایت پاکستان توانایی طراحی و عملی کردن این برنامههای سیاسی و نظامی را ندارند. عملیات گستردة نظامی، به هزینههای کلان مالی و تسلیحاتی، لوجیستیک و همآهنگی نیاز دارد؛ چنانکه سیاستهای پخته و پیشبرندة این گروه فراتر از دانش و تجربه طالبان است.
طالبان برای سقوط دادن حکومت از ابزارهای زیادی استفاده میکند که ما به سه مورد آن اشاره میکنیم.
۱- بحرانآفرینی؛ ایجاد بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و امنیتی، بین مردم و حکومت شکاف ایجاد میکند و باعث تضعیف پایههای مردمی حکومت میگردد. ناامن کردن جادهها و شاهراهها مردم را از حکومت ناراضی و بخشی از نیروهای امنیتی را مصروف میکند. ناامن کردن شهرها با انجام عملیات انتحاری مانند قتلعام آموزشگاه کوثر دانش، دامنه ناامنیها و ترس را گسترش میدهد و به ناامنی روانی وسیع میانجامد. مردم از حکومت ناامید و رویگردان میشوند و به آلترناتیف آن میاندیشند که آنهم جز طالبان در میدان نیست.
هدف حملههای انتحاری در شهرها گسترش ناامنی، ایجاد هراس، ناامید کردن مردم از حکومت و به رخ کشیدن روزافزون ضعف حاکمیت است. هرچند طالبان حمله انتحاری به «کوثر دانش» را رد کرده است؛ امّا بسیاری از ناظران آن را کار طالبان میدانند. انداختن مسئولیت آن به گردن گروه مجعولی به نام داعش احتمالاً یک شگرد سیاسی میباشد.
ناامنی روانی، برای نیروهای مؤثّر نظام ایجاد تردید میکند. این نیروها با ناامید شدن از حاکمیت، به ناچار امنیت و آیندة خود را در پناه قدرت نوظهور میجویند. گفته میشود این روزها نمایندگان طالبان در قطر به جای مذاکره با نمایندگان حکومت، با نمایندگان برخی احزاب و برخی قوماندانهای جهادی که خود را به قطر رساندهاند مذاکره میکنند. این نشانة ناامنی روانی است.
۲- وقتکشی: سیاست وقتکشی طالبان در میدان سیاسی به روشنی روز آشکار است. طالبان با مدیریت زمان به نفع خود، گام به گام به تضعیف حکومت نزدیک میشود؛ انگار ساعت با تیکتاک خود دقیقهها و ثانیهها را برای پایان حاکمیت میشمارد. نمونه روشن آن مذاکرات قطر است. طالبان با مطرح کردن مسایل مذهبی و معیار قرار دادن توافقنامه ایالات متحده با طالبان، سنگی را به چاه انداختهاند که پس از پنجاه روز، ۴۲ تن اعضای دو هیئت نتوانستهاند آن را بیرون بیاورند.
گذشت زمان به نفع طالبان و به ضرر حکومت پیش میرود؛ زیرا قدرت حکومت بین جنگ، معضلات امنیتی، مسایل اجتماعی و اقتصادی تقسیم می شود و به تحلیل میرود، در حالیکه موضع نظامی و سیاسی طالبان تقویت میگردد.
۳- عملیات نظامی؛ تشدید عملیات نظامی طالبان که حالا در سراسر کشور گسترش یافته است ابزار مهم طالبان برای شکست حکومت است. طالبان بر این گمان است که با خروج نیروهای خارجی از میدان جنگ و از کشور، فرصت برای این گروه فراهم میشود تا با سرازیر کردن ملیشههای پاکستانی کار حکومت را یکسره کند.
ظاهراً پاکستان نیز برای تقویت جبهه نظامی طالبان دست به کار شده است. در شبکههای اجتماعی از ورود هزاران ملیشه پاکستانی به افغانستان خبر داده میشود. این ملیشهها فرستاده شدهاند تا در کنار طالبان برای سقوط دادن حکومت افغانستان بجنگند. دو هفته پیش طالبان عملیات سنگینی را در لشکرگاه مرکز هلمند اجرا کردند. در آن عملیات نیز چند هزار پاکستانی در پهلوی طالبان میجنگیدند. جنازه و کارت شناسایی تعدادی از آنها بعداً به دست حکومت افتاد و همگانی شد.
با همین هدف، اینروزها پاکستان تلاش میکند نیروهای نزدیک به خود را با طالبان همآهنگ کند تا در جنگ نهایی در پهلوی طالبان باشند. سفر چند روز پیش گلبدین حکمتیار به پاکستان در همینراستا تحلیل میشود. آقای حکمتیار از چهل سال پیش رابطه نزدیکی با استخبارات پاکستان داشته است. او پس از بازگشت از پاکستان، از مواضع طالبان حمایت کرد و خواستار سقوط حکومت کنونی و ایجاد حکومت موقت گردید.
سرانجام اینکه به نظر میرسد جنگ بیست ساله افغانستان به نقطه تعیین کننده و سرنوشتسازی رسیده است. امریکا، طالبان، پاکستان، نیروهای امنیتی و استخبارات منطقه رقم زنندگان این سرنوشت هستند؛ در حالیکه جنگ بر سر آیندة مردم افغانستان جریان دارد، مردم خود غایب بزرگ این میدان میباشند و به طور طبیعی سرنوشت چنین مردمی توسط دیگران تعیین میگردد. این خبر را خداوند داده است: «إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ».
در اینکه حکومت موجود فاسد و ناکار آمد است سخنی نیست؛ امّا حکومت، آسمانی نیست و مردم میتوانند از آن انتقاد کنند؛ آزادی بیان، آزادی رسانهها وجود دارد؛ انتخابات و دموکراسی ضعیف و امکان اصلاحات آن میسر است؛ امّا در امارت دست مردم از دخالت در حاکمیت کوتاه میشود و هیچ فرصتی به مردم داده نخواهد شد. پس اکنون نوبت مردم است که به میدان بیایند و از نظام جمهوری و نظام امارت یکی را انتخاب بکنند.