حکمتیار و راهاندازی پروژه جنگ زبانی!
در چهار دهه اخیر، جنگ در افغانستان، بیشتر شکل قومی و حزبی را به خود داشته است. در این مدت، چاشنی قوم و حزب، بیش از هر چیزی، مردم این سرزمین را به جان هم انداخت، شهرها در آتش سوخت و هزاران کشته برجای گذاشت.
اما اینروزها و با آمدن گلبدین حکمتیار، مسئله پیچیدهتر از هر زمانی شدهاست. به نظر میرسد ایشان طی این مدتی که از وطن متواری بودند، حرص و حسرت بزرگی را با خود حمل میکرده، و آن، رسیدنش به قدرت با استفاده از هر روشی بودهاست. از هماهنگیهایی که دخترانش در سفارت امریکا در کابل انجام دادند تا پادرمیانی برخی سازمانهای استخباراتی که منجر به رسیدنش در افغانستان شد.
اینک اما آقای حکمتیار میخواهد افکار عمومی را با استفاده از زبان، مذهب و قوم، به نفع خودش بسیج کند. حکمتیار اما اینقدر میداند که دامنزدن به افکار حزبی-قومی، دیگر سود چندانی ندارد و نمیتواند عطش سیاسیاش را رفع کند. به همین خاطر، کمتر از خط مشی حزبی و قومیاش سخن میگوید و آن را در خفا نگه میدارد و بیشتر بر ابزارهایی همچون «زبان» و «مذهب» تکیه و تمرکز دارد.
حکمتیار، در تازهترین مورد، از «ترمینولوژی ملی» سخن گفته که به باور وی، جای آن را ترمینولوژی ایران گرفته و واژهگان ایرانی همچون دانشگاه و دانشجو و… در این مُلک رایج شده است. به جواب این رهبر حزبیِ که چیزی از زبان نمیفهمد، اولا باید گفت که واژههایی همچون دانشگاه و دانشجو، پیش از اینکه ایرانی باشند، فارسیاند! و بارها در اشعار شعرای قدیم این مملکت نیز آمدهاند. نمیدانم چرا ایشان برای میلیونها شهروند این سرزمین تعیین تکلیف میکند که به جای “دانش” از کلمه “پوهنه”ی پشتو استفاده کنند. یکی نیست به ایشان بگوید که عقدههای شخصیاش را که از نظام ایران دارد، به مسایل داخلی، ربط و تعمیم ندهد، که سیهروی شود هرکه در او غش باشد.
جغرافیای پارسی، تنها محدود و محصور به ایران نیست، بلکه جغرافیای معنوی و دانشپروری است که هم در دل لاهور جای دارد و اقبال لاهوری از آن نمایندگی میکند و هم در متن هند درفشاش افراشته است و بیدل دهلوی پاسبانش هست. به همینگونه افغانستان، ایران، تاجیکستان و… هریک بخشی از یک گسترهی جهان ادب و اندیشه بوده که تکهپارههای آن در هر جایی جدا افتاده است.
بنابراین، بیانصافی و نوعی اِعمال سلطهی زبانی است که ایشان در قرن ۲۱ که از هرسو روشنایی میتراود و جهل و ستم تاریخی در سراشیب دفن است… اما این چهرهی عقبافتاده از کاروان فرهنگ و ادب، میخواهد یکبار دیگر کابوس زنده کند و کشمکشها را از نوعِ زبانیِ آن راه بیاندازد و در نتیجه، خود از آب گلآلود، ماهی مقصود گیرد.
زهی خیال خام…!
ضیا موسوی- خبرگزاری دید