دولتداری در افغانستان؛ بایدها و نبایدهای طالبان!
اکنون طالبان که پیروز میدان هستند، باید مثل حکام دوره بیست ساله اخیر و پیش از آن عمل نکنند؛ زیرا اگر آن را تکرار کنند، در واقع خود را گرفتار یک دور باطل کرده و چرخه بحران را به حرکت در میآورند
شکوهمند- خبرگزاری دید
رسم جهان بر این است که هر گروه پیروز زمانی که اقتدار سیاسی را به دست میآورد، از افراد مورد نظر و نزدیک به خود در پستهای سیاسی مهم و ادارات دولتی استفاده میکند. گروه طالبان نیز از این قاعده مستثنی نیست و اکنون که به قدرت رسیده، دولتی- هرچند موقت- تشکیل داده که کلاً مربوط و منوط به اعضا و نزدیکان این گروه است. طالبان حتا به کسانی که از پیروزی این گروه حمایت همه جانبه کرده و خوش خدمتی نموده نیز در دولت دعوت به همکاری نکرده است.
اما همان طور که محققان و تئوریسنهای علم سیاست میگویند، افغانستان سرزمین استثناها است، شاید در این زمینه نیز استثنا بوده و باید طالبان هنجار شکنی کنند؛ زیرا در دوحه تعهد کردهاند که دولتی فراگیر تشکیل میدهند و کاری میکنند که جنگ و بحران و کشمکش نیم قرنه در کشور خاتمه یابد.
اگر به تاریخچه بحران افغانستان نگاهی گذرا بیفکنیم، ریشه و چشمه و اصل بحرانهای ممتد و مداوم کشور که تا امروز جاری شده و هرگز زخم ناشی از آن التیام نیافته، در همین رویه و روش سیاسی نهفته بوده است؛ روشی که هر گروه فقط خود را مستحق و وارث واقعی قدرت و اقتدار سیاسی در حکومت دانسته و ایده و تئوری و نظریه خود را بر عام مردم و جناحهای دیگر تحمیل کرده است.
از کودتای هفت ثور و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق شروع تا دولت اسلامی مجاهدین و دور اول طالبان و دو دهه دموکراسی امریکایی و اینک دوباره امارت طالبانی در افغانستان، همواره جناح بر سر اقتدار، باورها و عقاید و نظرات خود را یگانه نسخه مطلوب برای حل مشکلات و بحران کشور تلقی کرده و تلاش نموده که کشوری با جمعیت متنوع و فرهنگهای متنوع تر را با این نسخه مدیریت کند.
حتا یکی از موجبات و عوامل شکست جمهوریت اخیر نیز همین مسئله تحمیل دموکراسی وارداتی بر مردم بود که با گذشت هر روز نارضایتی مردم را برانگیخت و ریشه خود را با تیشه زد.
اکنون طالبان نیز بر همان مسیر گام گذاشته و آن سنت مذموم را در پیش گرفتهاند. سنتی که عامل اصلی بحران در کشور بوده و اگر دوباره آزموده شود، همان آش و همان کاسه خواهد بود.
افغانستان سرزمین اقوام مختلف، مذاهب مختلف، فرهنگهای مختلف و گروههای سیاسی مختلف است. اگر طالبان بخواهند به عنوان ناجیان وطن از نزدیک به نیم قرن بحران شناخته شوند و زخمهای عمیق کشور را مرهم بگذارند، باید سنت مذکور را کنار گذاشته و همان طور که در دوحه متعهد شدهاند، نظرات تمام طرفها و جناحها و اقوام و فرهنگهای مختلف را محترم شمرده و قاعده اقتدار سیاسی را گسترش بدهند. چنین اقدامی از جانب طالبان در واقع کلند تهداب آرامش و ثبات در کشور خواهد بود، ثباتی که به یک آرزوی دست نیافتنی در نیم قرن اخیر مبدل شده است.
شکی در این نیست که هم طالبان، هم جناحهای سیاسی دیگر، هم مردم افغانستان، هم منطقه و هم جهان از بحران نیم قرنه افغانستان خسته شدهاند و فقط امنیت و آرامش و ثبات پایدار سیاسی میخواهند، پس در این خصوص دست کم یک وجه مشترک میان تمام طرفها وجود دارد و باید آن را برجسته بسازیم. در حالی که اختلافات خیلی زیاد است، اما وجود اختلاف میان جناحهای سیاسی به معنی زنده بودن جامعه و پویایی آن است و اگر اختلاف نباشد، تنوع سیاسی جامعه خواهد مرد که در آن صورت، جامعه ایستا شده و دیگر زندگی نخواهد کرد.
اکنون طالبان که پیروز میدان هستند، باید مثل حکام دوره بیست ساله اخیر و پیش از آن عمل نکنند؛ زیرا اگر آن را تکرار کنند، در واقع خود را گرفتار یک دور باطل کرده و چرخه بحران را به حرکت در میآورند، اما اگر با کنار گذاشتن مسایل گذشته، مستقلانه و ملی عمل کنند، بدون شک و شبهه دست بالا را هم در جامعه و هم در جهان خواهند داشت و به عنوان خاتمه دهندگان بحران چهل ساله کشور شناخته خواهند شد. به امید روزی که طالبان این عمل نیکو و اقدام پسندیده را انجام دهند و به رنجی که بیش از چهار دهه است ملت ما را آزار داده پایان داده شود.