آخرین اخباراسلایدشوافغانستانتبصرهترجمهحقوق بشرخانوادهزنان

روایت تلخ زنان برای ترک وطن

مترجم: سیدطاهر مجاب -خبرگزاری دید

خبرگزاری دید: برای هر مادر و پدر افغانستانی بسیار دشوار است که رنج دختران خود را تماشا کنند زیرا آن‌ها از تحصیل، درآمد و آینده محروم هستند. دیدن تروما و مشکلات روانی شدید آن‌ها در حالی که از جامعه حذف می‌شوند، دیگر قادر به معاشرت نیستند و از ترس دستگیری به خاطر “بی‌حجابی” یا برخی تخلفات جدید دیگر مجبور می‌شوند در خانه بمانند، دردناک است. زندگی زیر حاکمیت این حکومت، دیگر قابل تحمل نیست. زنان و دختران احساس می‌کنند در یک زندان سراسری قرار دارند. هیچ امیدی نیست که اوضاع به سمت بهتر شدن تغییر کند. این دردی از زنان است به پهنای یک جهان برای ترک وطن.

ساعت ۴:۱۵ صبح بود که به دروازه اداره پاسپورت رسیدم. هوا سرد و هنوز تاریک بود.

یک صف از زنان قبل از من آمده بودند. برخی زیر پتو خوابیده بودند، برخی فقط نشسته یا ایستاده بودند. من در صف ایستادم و از یک زن پرسیدم چه مدت منتظر است؟ او به من گفت که او و اعضای خانواده‌اش ساعت ۱ بامداد آمده بوده‌اند.

می‌توانستم بفهمم چرا آن‌قدر زود آمده بودند. شنیده بودم ریاست پاسپورت خیلی شلوغ می‌شود و اگر زود نیایید آخر خط خواهید بود.

به زودی خانواده دیگری به صف پشت سر من پیوستند: مادری با سه دختر. شروع کردیم به صحبت کردن. زرغونه، مادر، به من گفت که سه دخترش پس از ممنوعیت دوره متوسطه تحصیل دختران توسط طالبان، دیگر نمی‌توانند به مکتب بروند. بزرگ‌تر قرار بود صنف ۱۲، وسطی صنف ۱۰ و کوچک‌ترین صنف ۷ باشد.

مادر به من گفت که آن‌ها در تلاش هستند از افغانستان به کشوری بروند که دخترانش بتوانند در آنجا تحصیل کنند. او به من گفت که آن‌ها ابتدا قصد داشتند به پاکستان بروند، اما پس از این‌که مقامات پاکستانی شروع به اخراج پناهجویان افغانستانی کردند، تصمیم گرفتند به ایران بروند.

او زنی مهربان و خوش برخورد بود؛ حتی از من دعوت کرد تا در کنار او و دخترانش زیر پتو بیایم تا گرم بمانیم.

با روشن شدن هوا، چهره زنانی را که در صف طولانی جمع شده بودند، دیدم. می‌توانستم زنان از قشرهای مختلف را ببینم؛ معلمان مکتب و اساتید دانشگاه، ثروتمند و فقیر، پیر و جوان.

همان‌طور که منتظر بودیم، باران شروع به باریدن کرد.

ساعت ۸:۳۰ صبح، کارمندان اداره پاسپورت وارد شدند که بلافاصله غوغایی به پا شد. با هجوم زن‌ها به سمت دروازه، یکدفعه صف شکست و جمعیت به نحوی مرا دورتر کردند.

من هیچ شکایتی نداشتم و از این زنان ناراحت نشدم. می‌دانستم که مستأصل هستند و برای گرفتن پاسپورت خود دست به هر کاری می‌زنند.

پس از هرج و مرج اولیه، صف دوباره شکل گرفت و من دوباره در انتظار ایستادم، اگرچه بسیار دورتر از دفعه اول.

در حالت انتظار، با فهیمه، یک بیوه زن جوان، شروع به صحبت کردم. او سال‌ها پیش شوهرش را از دست داده بود و به همراه دختر ۱۴ ساله‌اش آمده بود تا با مادرش زندگی‌ کند. بعد، مادرش سال گذشته با برادرش رفته‌اند ایران زندگی کنند. فهیمه و دخترش به دلیل نداشتن پاسپورت نتوانستند با آن‌ها بروند و گرفتن این مدارک زمان زیادی می‌برد.

او که جایی برای رفتن نداشت، مجبور شد با خانواده خواهرش زندگی کند. او به من گفت از این هراس دارد که به عنوان یک زن بیوه به همراه یک دختر جوان شناسایی و مجبور به ازدواج با جنگجویان طالبان شود.

فهیمه گفت: “می‌شرمم از این‌که هر دفعه خواهرم غذا می‌پزد و من و دخترم می‌خوریم. اما برای داشتن درآمد، هیچ شغلی نیست.”

او تصمیم گرفته بود در جستجوی یک جای امن کشور را ترک کند تا او و دخترش آزادانه کار و تحصیل کنند. او به من گفت: “همین که پاسپورت را بگیریم، به کشوری می‌رویم که بتوانیم زندگی کنیم و نفس بکشیم.”

پس از چندین ساعت انتظار، بلاخره توانستم از دروازه عبور کنم. به یکی از کارمندان که از اعضای طالبان بود، توضیح دادم چه کاری قرار است در اداره پاسپورت انجام دهم، و او پاسخ داد که برای ورود به ساختمان و انجام کارهای اداری به بُرقَع نیاز دارم.

نزدیک بود اشک‌هایم جاری شود. من حجاب و ماسک داشتم. چرا این برای انجام کارهای اداری‌ام «کافی» نبود؟ با عجله به خانه رفتم و متوجه شدم بُرقَع نداریم، برادرم به خانه یکی از بستگانم رفت تا یکی قرض بگیرد.

برقع قرض گرفته شده را پوشیدم و شتابان به سمت اداره پاسپورت رفتم، اما وقتی رسیدم، اداره در حال بسته شدن و کارمندان در حال رفتن بودند.

با نزدیک شدن به روز جهانی زن در سال جاری، این تجربه به ذهنم خطور کرد. به زنان مستاصلی که در اداره پاسپورت دیدم، فکر کردم و از خود پرسیدم که زنان افغانستان در ۸ مارچ چه جشنی دارند؟ برای ماندن در افغانستان چه باقی مانده است؟

از زمانی که طالبان در سال ۲۰۲۱ دوباره قدرت را به دست گرفته‌اند، آن‌ها به تدریج و به طور سیستماتیک علیه زنان و دختران نسبت به حقوق شان تبعیض، تحقیر، جرم‌انگاری و محرومیت و محدودیت وضع کردند. نیمی از جمعیت افغانستان را زنان و دختران تشکیل می‌دهند. این یعنی نیمی از مردم کشور از حقوق برابر برخوردار نیستند. کارشناسان سازمان ملل آن را “آپارتاید جنسیتی” می‌نامند.

برای هر مادر و پدر افغانستانی بسیار دشوار است که رنج دختران خود را تماشا کنند زیرا آن‌ها از تحصیل، درآمد و آینده محروم هستند. دیدن تروما و مشکلات روانی شدید آن‌ها در حالی که از جامعه حذف می‌شوند، دیگر قادر به معاشرت نیستند و از ترس دستگیری به خاطر “بی‌حجابی” یا برخی تخلفات جدید دیگر مجبور می‌شوند در خانه بمانند، دردناک است.

زندگی زیر حاکمیت این حکومت، دیگر قابل تحمل نیست. زنان و دختران احساس می‌کنند در یک زندان سراسری قرار دارند. هیچ امیدی نیست که اوضاع به سمت بهتر شدن تغییر کند.

به همین دلیل اداره پاسپورت شلوغ بود و اکنون ماه‌هاست که این طور است. زنان افغانستان می‌خواهند بروند زیرا آینده‌ای برای خود و دختران‌شان در این کشور نمی‌بینند.

در حالی که روز جهانی زن را جشن می‌گیریم، شاید یک پرسش قابل تامل این باشد که وقتی زنان کشوری را ترک کنند، چه اتفاقی می‌افتد؟

نویسنده: مریم احمدی

منبع: الجزیره

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا