سادات؛ از پیشگامی معنوی تا مافیای سیاسی
تأکید ما بر آن است که اگر قرار است کسانی از این قوم در جایگاه بلند اجرایی کشور حضور داشته باشند، باید از بهترینان جامعه سادات باشند، نه از دلالان و دغلبازان آن
اخیراً در فضای مجازی اینترنت، عکسی از مهرههای پیشنهادی قوم سادات برای کرسیهای قدرت دست به دست میشود. عکسی که حاوی لیست مفصلی از کرسیهای قدرت است و عدهای معلومالحال آن را به نمایندگی از قوم شریف سادات، به ریاست جمهوری فرستادهاند. در این لیست، سه پست وزارت، چهار پست ولایت، پنج پست سفارت، سه پست عضویت در مجلس سنا، هفت پست ریاست عمومی، هفت پست عضویت در شورای عالی مصالحه و یک پست مشاورت ریاست جمهوری درخواست شده است. جالبتر از همه این است که افزون بر تعیین پستهای فوق، نامزدان آنها نیز مشخص و به ریاست جمهوری پیشنهاد شدهاند!
در این باب، اندکی تأمل میکنیم.
۱٫ کسانی که برای اشغال کرسیهای درخواستشده، نامزد شدهاند همانهایی هستند که تا دو سال پیش سنگ احیای هویت سادات و درج آن در شناسنامههای الکترونیک را به سینه میزدند. آنان در جایگاه مدافعان حقوق سیاسی ـ اجتماعی سادات برنشسته بودند و خود را میراثداران هویت درخشان و افتخارآمیز این تبار بافضیلت در درازنای تاریخ اسلام میخواندند، اما با ترتیب و ارائه لیست چوکیهای فوق به ریاست جمهوری، نشان دادند که نهتنها در پی احقاق حقوق سادات نبودهاند، بلکه هویتطلبی برای سادات را ابزاری برای رسیدن به مطامع و منافع سخیف خود میخواستهاند. آنان نشان دادند که نام سادات را در سایه دفاع از هویت و حقوق سیاسی و اجتماعی آنان، پوششی انحرافی برای دست یافتن چند چهره رفوزهشده جویای نام و نان، به نام و نان ساختهاند.
۲٫ سادات، قومی بزرگ و برازنده و مورد احترام یکایک شهروندان کشور و برخوردار از چهرههای شناختهشده و تأثیرگذار علمی و سیاسی و مدیریتی بسیار است و اگر قرار باشد برای چانهزنی بر سر اشغال کرسیهای قدرت و حضور در ساختار سیاسی و مدیریتی کشور، نمایندگانی داشته باشد، نمایندگانی با همین ویژگیها میطلبد؛ اما کسانی که به نمایندگی خودخوانده از سوی این مجموعه انسانی محترم و مورد اعتماد مردم، به گزینش مافیایی چند مهره گمنام و فاقد جایگاه اجتماعی و بیبهره از نیکنامی و ناکام در نمایندگی پارلمانی و رهبری سازمانی اقدام کردهاند نه نمایندگان سادات، بلکه نمایندگان منافع مافیایی خود هستند.
۳٫ با قبول سنت سیئه رایج در کشور ما در خصوص توزیع و تقسیم قدرت بر اساس مرزبندیهای منحط قبیلهای و سهمیهبندیهای سخیف قومی، آنچه از سوی مافیای تازهتشکیل سادات شیعه صورت گرفته، گامی دیگر در جهت انحطاط اجتماعی افغانستان و سدسازی در برابر ملتشدن اقوام و قبایل پراکنده و پریشان ساکن در این جغرافیای رنج و تباهی است.
این حرکت کودکانه نشان میدهد که مدعیان نمایندگی از سادات، مشی و منش پدران و پیشوایان خود را در مواجهه با قدرت از یاد بردهاند و به لحاظ اخلاقی و تربیتی، تفاوت چندانی با کسانی که همهچیز را قربانی رسیدن به قدرت میکنند، ندارند. آنان با تغییر نقش رهبری معنوی جامعه که قرنها در مشی و مشرب اجتماعی سادات جریان داشته است به دلالان سطحی و سخیف سیاسی، بزرگترین آسیب را به جایگاه معنوی و حیثیت اجتماعی سادات وارد ساخته و موجبات وهن این قوم پیشگام در مبارزات عدالتطلبانه و عزتمندانه را فراهم ساختهاند.
۴٫ این حرکت، نشاندهنده بحران گستردهای است که در سطوح و لایههای مختلف، جامعه ما را درنوردیده و هر روز فربهتر و فراگیرتر میشود. بحران هویتهای متکثر ناهمگون و ناهمسو برای ملت شدن را نیز همانهایی به وجود آورده و دامنهدار ساختهاند که خود مولود و محصول بحراناند. بخش عمده سکانداران مدیریت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این سرزمین، تنها با نیروی بَرجَهاننده بحران، از گودال گمنامی به سطح و ساحت سیاستگری و سیادت قومی برکشیده شدهاند، نه به یُمن و لُطف قدرت علمی و شایستگی مدیریتی و برتری در خردمندی و فرازمندی در خداباوری و پرواپیشگی الهی.
خاصیت بحران، دگرگونسازی موقعیتها است: کسانی را فرامیکَشد و کسانی را فرومیکُشد و به همین جهت «برکَشیدگان بحران»، هم از بحران تغذیه میکنند و هم بحران را به سود و سودای خود «برسازی» مینمایند تا تداوم یابد و به تداوم تخت و بخت آنان کمک کند. بحرانهای جامعه ما بیش از آن که واقعی باشد، «برساخته» است و همچنان که گفتم برسازندگان بحران، همانهایی هستند که موقعیت برتر سیاسی و اجتماعی خود را مدیون و ممنون بحراناند. این جماعت نیز به زعم خود در پی ماهیگیری از آب گلآلود بحران به نفع خود هستند، اما پاشنه آشیل کارشان در این است که فکر نمیکنند سادات به اندازهای خودباور و خردمند هستند که صلاح و صلاحیت کار خود را به چند بوالهوس ریاستطلب واگذار نکنند.
۵٫ سادات در افغانستان، نقش پیشگامی تاریخی خود برای راهاندازی و رهبری جریانهای مبارز و عدالتطلب را از دست دادهاند. این وضعیت، نتیجه واگرایی اجتماعی و فقدان محوریت کاریزماتیک در میان آنان است. مهمترین دلیل و گواه این وضعیت، هیاهوی هویتطلبی و ریاستطلبی امروزین آنان توسط کسانی است که به چیزی جز رسیدن خودشان به قدرت و ثروت باورمند نیستند.
۶٫ نکته نهایی اینکه با چشمپوشی از اشتباه استراتژیک تلاش برای رسمیت بخشیدن به «قومیت» سادات، قصد ما از تخطئه کسانی که چند چوکی تشریفاتی برای چند چهره اشرافی سادات را به ریاست جمهوری پیشنهاد کردهاند، این نیست که حق حضور نخبگانی این قوم شریف و دارای شأن و شخصیت قدسی و معنوی را در ساختار قدرت انکار کنیم، بلکه برعکس، تأکید ما بر آن است که اگر قرار است کسانی از این قوم در جایگاه بلند اجرایی کشور حضور داشته باشند، باید از بهترینان جامعه سادات باشند، نه از دلالان و دغلبازان آن.