فراتر از دوحه؛ تعاملغرب با طالبان فاجعهبار خواهد بود
مترجم: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: یکی از نهادهای خارجی با بررسی ناتوانی غرب در تامین حقوق زنان یا حتی تحت فشار قرار دادن طالبان برای اتخاذ رویکردهای زنمحور، توضیحات مبهمی ارایه کرد که ناتوانی یا بیعلاقگی غرب را ، در تامین حقوق زنان یا حتی ارتقای شرایط اقتصادی محلی ثابت میکند. گفته میشود که اگر هیچ نهادی نتواند صدای افغانستانیهای محلی را در مجامع بینالمللی/منطقهای بلند کند، تأثیر تعامل پایدار غرب با طالبان در درازمدت، فاجعهبار خواهد بود.
با گذشت حدود سه سال از حکومت طالبان، اقتصادهای جهانی همچنان بر سر چگونگی برخورد با این گروه دست و پنجه نرم میکند. جدال (میان محققان) نه تنها بر روی استفاده از ابزارهای دیپلماتیک مختلف برای تعامل با این گروه است، بلکه حتی بر سر مکانیزمهای متفاوت برای نزدیک شدن به این گروه است؛ میکانیزمی که در طول سلسله تعاملات آغاز شده توسط سازمانملل در دوحه مشهود بود.
با توجه به واکنش اقتصادهای جهانی نسبت به طالبان، شکلی از تعامل در سطح جهانی به توافق رسیده است: یعنی قطبی شدن سیستماتیک در طول تعامل کوتاهمدت (برخی از محققان این را محدود میدانند). این امر در طول تعامل غرب با این گروه در سطح جهانی به یک روند قطبی شدن پایدار نمایندگان مهم مشروع/ ذینفعان سیاسی یا مخالفان طالبان ختم شده است.
با پیریزی سابقه خطرناک، تعاملات آینده در گفتوگوهای خصوصی با رهبران طالبان ممکن بدون حضور نمایندگان قانونی یا هر گونه نماینده رسمی رهبران زن افغانستان یا موسسات کمکهای بشردوستانه به رهبری افغانستانیها/ انجمنهای جامعه مدنی انجام شود. بنابراین، شنیده شدن صدای واقعی جامعه افغانستان در پلتفرمهای جهانی/روشنفکری و تریبونهای گستردهتر منطقهای ناممکن خواهد شد.
اما، به نظر میرسد که نمایندگان سیاسی غرب چارهای جز تعامل مستقیم با این گروه ندارند. این امر ممکن است درست باشد، زیرا ذینفعان معدودی که ادعا میکنند صدای افغانستانیها را بازتاب میدهند و با سیاستهای طالبان مخالفت میکنند، خود در کسب مشروعیت دچار کشمکش هستند.
ذینفعان افغانستانی مخالف طالبان را میتوان به دو دسته تقسیمبندی کرد:
۱. هدف یک دسته، تأثیرگذاری بر جامعه بینالمللی از طریق مشارکت بیشتر در انجمنهای سیاستی با هدف هدایت روایت «خودشان» است.
۲. دسته دیگر، فقط وجهه خود را در چشم طالبان تقویت میکند و اهمیت خود را به عنوان همکار با غرب نشان دهد.
به نظر میرسد که هر دو گروه ذینفع ادعا میکنند که از منافع افغانستانیها نمایندگی میکنند. اما ادعای تعهد به نفع عمومی افغانستانها، ابتدا به اجماع در میان همین ذینفعان، سپس با جامعه روشنفکر افغانستان و بعد با گروههای تأثیرگذار نیاز دارد.
پس از دستیابی به ثبات در روابط با طالبان، افراد تاثیرگذار به واقعیتی دست یافتند. وجود آنها تا زمانی که جامعه بینالمللی به حاکمیت جدید طالبان عادت کرد، موجه بود. یعنی ابتدا ایجاد خط ارتباطی و بعد نظارت بر قدرت آنها.
در اواخر ۲۰۲۳، سازمانهای کمکرسان بینالمللی و گروههای غربی شروع به تعامل مستقیم با طالبان کردند.
این تعامل را میتوان به شرح زیر دستهبندی کرد:
۱) تبادل اطلاعات با استخبارات طالبان (تاکید بر جنگجویان تروریست خارجی و اتباع خارجی در صفوف نیروی جنگی طالبان)؛
۲) رصد جنگجویان واقعی القاعده و داعش (ردههای بالا)؛
۳) ردیابی گروههای تروریستی بالقوه که در اروپا فعالیت میکنند؛
۴) ردیابی رقابت قدرتهای بزرگ بالقوه در منطقه؛
۵) بحث در مورد دستور کار اجتماعی از جمله حقوق بشر و حذف زنان از نیروی کار و
چالشهای اجتماعی و اقتصادی جامعه افغانستان؛
با این همه، تفاوت اساسی بین رویکرد افراد تاثیرگذار(اینفلوئنسرها) با رویکرد میانجیگران، در اولویتهای آنها نهفته است: هدف اولی اعمال نفوذ بیشتر بر گروههای غربی و در عین حال افزایش تاثیر بر طالبان است، در حالی که هدف دومی ضمن کسب احترام/مشروعیت در میان طالبان، نشان دادن تواناییاش در میانجیگری با نهادهای غربی است.
اگرچه این دو گروه، در موارد متعدد، بر روی موضوعات حساس (مماشات با طالبان) کار میکنند، اما اولویتهای آنها منعکس کننده بلندپروازیهای سیاسی است.
به گفته یک محقق، طرفداران هر دو گروه مواضع یکدیگر را برای ادعای مشروعیت گروه خود توجیه میکنند، در حالی که از یکدیگر انتقاد میکنند و از استدلالهای خود با منطقی و واقعبینانه خواندن آن، دفاع میکنند. آنها این امر را نه تنها به نفع افغانستانیها، بلکه برای آینده افغانستان حیاتی میدانند. به نظر میرسد که دو جناح بزرگ در مورد مماشات با طالبان اتفاق نظر دارند که تنها نقطه مشترکی است که به چشم میخورد.
از سویی هم، طرفداران هر دو گروه در مجامع منطقهای و جهانی تا حدودی خود را از برجسته کردن نیازهای واقعی افغانستانیها جدا ساخته اند.
با در نظر گرفتن منافع بلندمدت، گروههای غربی/سازمانهای بینالمللی ممکن است سیاست تعامل محدود شان را با طبقه سیاسی طالبان به سمت گفتوگوی سازنده و پایدار، با تمرکز بر دستیابی به منافع راهبردی بلندمدت تغییر داده باشند.
این مدل تعامل پایدار به معنای ایجاد کانال ارتباطی مطلق مستقیم با رهبری سیاسی طالبان است، حتی به قیمت حذف ذینفعان افغانستان از معادله.
این امر میتوانست باعث شود که گروههای غربی و سازمانهای بینالمللی در روابط خود با طالبان دگرگونی برجستهای بهوجود آورند، رویکرد افغانستان فراگیر را کنار بگذارند و سیاست انحصاری طا-لبانمحور را به عنوان بخشی از راهبرد شان در قبال افغانستان تطبیق دهند.
با گذشت سه سال از حاکمیت طالبان، نادرست نیست که بگوییم رهبری این گروه در حکمرانی، دستاوردی داشته است، اما فاقد بوروکراتهای مهارتمحور، دانش فنی مرتبط با حکومتداری موثر و کارآمد است.
از منظر واقعبینانه، تمام ارکان حکومت تحت کنترول صریح طالبان است، و غرب را مجبور میکند تا به خاطر منافع راهبردی بلندمدت خود به طور مستقیم با این گروه تعامل کند. به نظر می رسد که این رابطه بیشتر از اینکه تقلیل یابد، عمیقتر شود.
یکی از نهادهای خارجی با بررسی ناتوانی غرب در تامین حقوق زنان یا حتی تحت فشار قرار دادن طالبان برای اتخاذ رویکردهای زنمحور توضیحات مبهمی ارایه کرد که ناتوانی یا بیعلاقگی غرب را در تامین حقوق زنان یا حتی ارتقای شرایط اقتصادی محلی ثابت میکند.
گفته میشود که اگر هیچ نهادی نتواند صدای افغانستانیهای محلی را در مجامع بینالمللی/منطقهای بلند کند، تأثیر تعامل پایدار غرب با طالبان در درازمدت، فاجعهبار خواهد بود.
به نظر میرسد کشورها از قبل رویکرد طالبانمحور را با هدف گسترش این تعامل تطبیق داده اند و کسانی را که هنوز هم از رویکرد افغانستان فراگیر پشتیبانی میکنند، خاموش میسازد.
رویکرد غرب ممکن است در بهترین حالت منطقی به نظر برسد، اما به طور بالقوه میتواند تار و پود یکپارچگی افغانستان را نابود و این ملت را نه امروز یا فردا، بلکه در آینده نزدیک به زور به جنگ داخلی بکشاند.
نویسندگان: آنانت میشرا ، دکتر کریستین کاونرت
منبع: IFIMES – موسسه بینالمللی مطالعات خاورمیانه و بالکان