پوتین و رؤیای پایان تحقیر روسیه!
رنج تحقیر روسیه در نظام بینالملل غربی، از اهرمهای اصلی وادارنده پوتین برای لشکرکشی به اوکراین بود. او در پیام اخیر خود صریحاً بیان کرد که: دوران تحقیر روسیه از ناحیه غرب به رهبری امریکا به پایان رسیده است و ما باید آنچه از دست دادیم را دوباره احیا کنیم
پوتین تاکنون برای جنگ اوکراین، هزینههای سنگینی پرداخته است و البته نمیتوان گفت پیش از آغاز حمله، پرداخت این هزینهها جایی در محاسبات او برای نبرد اوکراین نداشته است. بنابراین، چه چیزی برای پوتین به اندازهای ارزشمند است که پرداخت هزینههایی به این سنگینی آنهم برای اقتصاد نسبتاً فروپاشیده روسیه را برای پوتین قابل تحمل کرده است؟
ارتش روسیه از دو جبهه شمال غرب و شمال شرق اوکراین در حال پیشروی به سمت کاخ ریاست جمهوری اوکراین است. تندی یا کندی این پیشروی اهمیت چندانی ندارد؛ زیرا نمیتواند در محاسبات و معادلات میدانی ولادیمیر پوتین، تغییری به وجود بیاورد. ارتش اوکراین هم با سلاحهای سبکی که در اختیار دارد، قادر به مهار سیل خروشان نیروهای روسی مجهز با پیشرفتهترین تجهیزات مدرن نیست؛ مخصوصاً این که ارتش روسیه همزمان از دو جبهه دیگر در دونتسک و لوهانسک با جمعیت هشتاد درصدی روسی و نیز از سواحل دریای سیاه و دریای آزوف و شهر بندری اودسا و خِرسون در حال گشودن راه خود به سمت کییف، پایتخت است.
بر پایه همین آرایش نیروی روسیه است که امریکاییها و ناتو در حال اجرای سناریوی تشکیل دولت در تبعید ولودیمیر زلنسکی، رییس جمهور اوکراین در پولند هستند تا از آنجا به اجرای عملیات چریکی علیه روسیه مبادرت بورزند.
بنابراین، پوتین حاضر نیست با دست خالی و بدون تصرف کییف به مسکو برگردد. جنگ روسیه با اوکراین، نامتقارن و نابرابر است و پیشبینی میشود دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد.
در این میان غرب (امریکا و ناتو) هم برخلاف تعهدات پشت پرده با کییف، از ورود مستقیم و گسیل نیرو به این جنگ، خودداری و تنها به ارسال سلاحهای سبک و غالباً بیفایده به اوکراین بسنده کردند. البته آنان هدف دیگری در سر داشتند و آن کشاندن پای پوتین به باتلاق اوکراین بود، اما آیا پوتین نمیدانست امریکا و ناتو چه تلهای برای او در اوکراین کارگذاری کردهاند؟
قطعاً میدانست، ولی محاسبات او بر منطق دیگری استوار بود: شکست امریکا و ناتو در افغانستان و خاورمیانه؛ فرصتی که امکان احیای روسیه مقتدر را در نظام بینالملل کنونی فراهم میسازد و به بازتعریف نظم ناعادلانه و یکجانبه امنیتی امریکا و غرب منتهی میشود.
این همان چیزی است که بایستی به عنوان مهمترین عامل بازدارنده از ورود مستقیم امریکا و ناتو در جنگ اوکراین به شمار آید.
در مقابل اما غرب به سلاح تحریم و تحریک افکار عمومی جهان با استفاده از شگردهای جنگ نرم رسانهای متوسل شد و البته به اوکراین هم وعده عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا را داد. این موارد ممکن است در درازمدت روسیه را زمینگیر کند، اما در شرایط حاضر نمیتواند پوتین را از تهاجم و تلاش برای دست یافتن به اهداف استراتژیک امنیتیاش بازدارد.
رنج تحقیر روسیه در نظام بینالملل غربی، از اهرمهای اصلی وادارنده پوتین برای لشکرکشی به اوکراین بود. او در پیام اخیر خود صریحاً بیان کرد که: دوران تحقیر روسیه از ناحیه غرب به رهبری امریکا به پایان رسیده است و ما باید آنچه از دست دادیم را دوباره احیا کنیم.
مخاطب او هم در آن پیام طولانی تلویزیونی و هم در حمله به اوکراین، امریکا و پس از آن ناتو بوده است؛ زیرا اوکراین در حد و قدی نیست که روسیه را تحقیر کند. او نقشه بزرگی را در ذهن خود ترسیم کرده که مبنای آن رهایی روسیه از تحقیر تاریخی امریکا است و تصور میکند که چندین دهه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اکنون روسیه به بلوغ رسیده و میتواند به تحقیر تاریخی امریکا و صغارت روسیه، نقطه پایان بگذارد.
پوتین برای این اقدام تاریخی و خطرناک خود یک پشتوانه موفق تجربی هم دارد و آن تغییر میدان سوریه به نفع خود بود.
اکنون او با حمله به اوکراین، گام بلندتری برداشته، اما این گام با موانع زیادی روبرو است؛ زیرا مطمئنا امریکا و ناتو هم تا آنجا که ایجاب کند از هر گزینهای برای نشاندن پوتین بر سر جای خود بهره خواهند برد.