چطور امریکا دوباره با سرنوشت افغانستان بازی کرد- بخش یکم
جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده، پس از اینکه تصمیم گرفت به توافق ترامپ با طا-لبان پایبند باشد، در مورد خروج سربازان امریکایی، دیپلماتها و افغانهایی که با آنها کار کرده بودند گفت: «وضعیت سایگون» هرگز در افغانستان اتفاق نخواهد افتاد
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
دو کتاب اخیر نشان میدهد که چگونه ایالات متحده به افغانستان پشت کرد و این کشور را به آشوب کشاند.
خیانت به افغانستان از سوی ایالات متحده به تاریخ ۲۹ فبروری ۲۰۲۰، زمانی که نماینده وقت دونالد ترامپ رییسجمهور امریکا معامله دوجانبهای را با طا-لبان امضا کرد، رقم خورد. نیروهای امریکایی دو دهه مشغول مبارزه با این گروه بودند. توافقنامه خروج تمام نیروهای نظامی ایالات متحده که طی همین دو دهه از افغانستان دموکراتیک پشتیبانی میکردند، در ازای وعدههای میانخالی طا-لبان در مورد قطع روابط با تروریستها، امضا شد. این توافق اساساً به طا-لبان پیروزی داد که مدتها به دنبال آن بودند.
اما این خیانت به تاریخ ۳۰ اگست ۲۰۲۱ تکمیل شد، زمانی که آخرین هواپیمای باربری نظامی ایالات متحده مملو از مردم ناامید که از جان خود در کشوری تحت حکومت طا-لبان میترسیدند، کابل را ترک کرد. پرواز نهایی دو هفته پس از هجوم ناشی از پرواز شتابزده اشرف غنی رییس جمهور پیشین افغانستان و اطرافیانش انجام شد.
جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده، پس از اینکه تصمیم گرفت به توافق ترامپ با طا-لبان پایبند باشد، در مورد خروج سربازان امریکایی، دیپلماتها و افغانهایی که با آنها کار کرده بودند گفت: «وضعیت سایگون» هرگز در افغانستان اتفاق نخواهد افتاد. اما وحشت، هرج و مرج و خشونت آن روزهای آخر به همان اندازهای بد بود که به تاریخ ۳۰ اپریل ۱۹۷۵ منجر به آخرین پرواز چرخبالها از بام سفارت ایالات متحده در سایگون شد؛ زمانی که ایالات متحده از ویتنام جنوبی خارج شد و فرار کرد. مردان جوان خود را به چرخهای هواپیما چسپانده بودند در حالی که برای بلندشدن از باند میدانهوایی بینالمللی کابل در حرکت بود؛ برخی با سقوط از آسمان جان داد. این صحنههای هولناک، نقطه عطف ماجراجویی امریکا در افغانستان، به طرز دردناکی یادآور شبحهای بینامی بود که پس از حمله تروریستی القاعده در ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ در حال جهش از برجهای دوقلوی نیویارک دیده میشد؛ رویدادی که در وهله اول نخستین حمله ایالات متحده را به افغانستان تسریع کرد.
با خروج امریکا از افغانستان، به اصطلاح جنگ علیه تروریزم تکمیل شد. وطن [امریکا] امن بود و نیروها به خانه برگشته بودند. جنگ بیپایان امریکا، طولانیترین جنگش، به پایان رسید. از افغانستان نرسید. کسانی که جا مانده و از نظر عاطفی و جسمی آسیب دیدهاند به حال خودشان رها شدند؛ چنانچه قتلعامها علیه دشمنان محسوس آغاز شده است، تلافیهایی که تا به امروز بدون مجازات ادامه دارد. میلیونها نفر گرسنه، بیکار و بیپول هستند. برخی آنقدر ناامید هستند که برای سیر کردن خود و خانوادهشان اعضای بدنشان را در ازای پول برای خرید غذا فروختهاند. بسیاری کسانی که باید از افغانستان بیرون شوند، مخفی هستند. بسیاری دیگر منتظر زنگ دروازه هستند که ممکن به معنای بازجویی، شکنجه یا مرگ باشد. در افغانستان، هیچ کس فریاد شما را نمیشنود.
حتی آنهایی که موفق به فرار شدهاند، نیز رنج میبرند: صدها هزار افغانستانی که تخلیه شدهاند، به دلیل محو شدن ناگهانی زندگیشان، افسرده و آشفته هستند و نمیدانند که آیا دوباره میتوانند به خانههایشان بازگردند یا خیر. بسیاری آنها برای دومین یا سومین بار پناهنده میشوند؛ امری که بر چرخه معیوب تاریخ این کشور گواهی میدهد.
در داخل و خارج از افغانستان، آنها میپرسند که چرا سرنوشت کشورشان تاریک شد. دوستان و خانوادههایشان به دلیل قومیت، مذهب یا وابستگیهای گذشته شان به دولت یا نیروهای امنیتی تعقیب و شکار میشوند. آنها میپرسند که چرا زنان عملاً در خانه حبس شدهاند، دختران اگر مورد تجاوز جنسی قرار نگیرند، کشته نشوند و فراموش نشوند، از آموزش محروم هستند. هیچ پاسخی برای این پرسشها وجود ندارد: چرا؟
دو کتاب اخیر، از دیدگاههای کاملاً متفاوت، به دنبال یافتن پاسخ به این پرسشها هستند. خیانت، موضوعی است که هر دو کتاب آن را گواهی میدهد. نویسندگان هیچ توهمی ندارند مبنیبر اینکه این فاجعه در افغانستان کار امریکاست. به محض اینکه ایالات متحده با امضای معاملهای بین ترامپ-طا-لبان کاهش نیروهای خود را به صفر آغاز کرد، ناتو نیز هجوم خود را به سمت خروج شروع کرد. ارتش افغانستان که توسط ایالات متحده آموزش دیده بود از سقوط فاصله زیادی نداشت.
«اقدام پنجم: پایان امریکا در افغانستان»، خاطرات «الیوت آکرمن»، تفنگدار سابق نیروی دریایی ایالات متحده و مأمور سیآیای است که در تلاش برای کمک به روند تخلیه فوری با دخالتش در یک هدف گمشده پس از تسلط طا-لبان دست و پنجه نرم میکند. احساس گناهی است که بسیاری در ارتباط به افغانستان احساس میکنند و وحشت انسانی را در دوردستها تماشا میکنند و گناهی که هنوز هم ادامه دارد، زیرا التماسها مدام میآیند: «کمکم کنید، ناامید هستم، هیچ پولی ندارم، کودکانم گرسنه هستند. من برای ایالات متحده، برای بریتانیا، برای آلمان کار کردم. من همجنسگرا هستم، من یک روزنامهنگار هستم، من یک زن هستم. لطفاً کمک کنید.» اما کمکی در راه نیست.
تعامل شخصی کمتر، اما بسیار عصبانی کتابی با عنوان «خروج: عراق، لیبیا، افغانستان و شکنندگی قدرت ایالات متحده» است. این کتاب مکالمهای بین نوام چامسکی، زبانشناس، فعال و خرمگس سیاسی و ویجی پراشاد است که یک اتاق فکر چپگرا را اداره میکند. آنها درباره منشأ و افراط در سیاست خارجی ایالات متحده از زمان ظهور امریکا پس از جنگ جهانی دوم به عنوان هژمونی جهانی صحبت میکنند. چامسکی با انتقادات خود از میراث امپریالیزم، چه بریتانیایی، چه پرتگالی، چه فرانسوی، یا امریکایی، وفادار میماند که در این قرن به تنهایی با اختلال و نابودی جوامع در عراق، لیبیا و افغانستان و فراتر از آن به اوج خود رسیده است. پس از یک عمر گفتن به ما، این کتاب آخرین اثر چامسکی است: «به تو گفتم». تعداد کمی گوش کردند.
ادامه دارد…