هنر افغانستانی و نیاز جدی به منتقد هنری
نبود فرهنگ نقد و فرد منتقد، پیامد بزرگی در پی داشته است. با نگاه انداختن به پارچههای موسیقی کمتاثیر و کممایه برخی از آهنگسرایان کشور و توجه به ساختار و عناصر فیلمهای تقلیدی افغانی و… میتوان این پیامد کمرشکن و خلای بزرگ را بهتر فهمید.
با به وجود آمدن حاکمیت جدید، پس از جلسه بن در سال ۲۰۰۱، در بیشتر جنبههای زندگی مردم افغانستان تغییرات قابل توجهی رخ داد. بخشی از مهاجران دوباره برگشتند، معارف آغاز به کار کرد، رسانهها ایجاد شد و زمینه آرامش و آسایش نسبی شهروندان فراهم گردید. توجه به ابعاد زندگی مردم کشور طی نزدیک به دو دهه اخیر، بحث گسترده و عمیقی را در راستای فراز و فرودهای حیات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آنان میطلبد. اما در این نوشته فقط به موضوع هنر و به ویژه منتقد هنری، به صورت خلاصه و منتقدانه پرداخته میشود.
در یک دهه اخیر، بازار هنر به ویژه موسیقی در این کشور، گرم و پرشکوه بوده است. شاهد ایجاد برنامههای هنری سرایش موسیقی، تولید فلم، عکس، شعر و داستان به صورت فزایندهای بودهایم. طی این مدت، هنرمندان زیادی در عرصههای موسیقی، سینما، عکاسی و… در کشور عرض اندام کردهاند. هزاران کلیپ صوتی، تصویری و عکس در بازار هنر افغانستان در این مدت تولید شده است.
رسانههای افغانستان، از فاکتورهای موثر در رشد هنر افغانستان به حساب میآیند. اکثر برنامهها از طریق رسانههای الکترونیک، نستی و دیجیتال امروز نشر و بازنشر شده است. برخی رسانهها به صورت مستقیم در تولید اثرهای هنری نقش برازندهای داشتهاند. اینها دستاورد بزرگی است و نمیتوان نادیده گرفت.
اما در میان این همه فعالیت و تکثر کار و بار هنری، جای منتقد به صورت قابل توجهی خالی بوده است. به بیان دیگر، هنر و هنروری در کشور بسیار، اما در مقابل منتقد و نقادی کمتر بوده است. حتی در برخی موردها، نقد هنرمندانه و خلاقانه وجود نداشته است. این را میتوان از آفتهای بزرگ رشد هنر در افغانستان به حساب آورد.
اما نبود فرهنگ نقد و فرد منتقد، پیامد بزرگی در پی داشته است. با نگاه انداختن به پارچههای موسیقی کمتاثیر و کممایه برخی از آهنگسرایان کشور و توجه به ساختار و عناصر فیلمهای تقلیدی افغانی و… میتوان این پیامد کمرشکن و خلای بزرگ را بهتر فهمید. به بیان دیگر، رشد بیسابقه هنر از لحاظ کمی و ضعف روزافزون این پدیده از لحاظ کیفی، رابطه متقابل و مستقیمی با منتقد در این سرزمین داشته است. به هر میزان که نگاه نقادانه منتقد به اثرهای هنری افغانستان کمتر خیره شده است، به همان گستردگی، شاهد تولید اثرهای بیمایه بودهایم.
هرچند، شاهد حضور و فعالیت هنرمندان نخبه، فرهیخته و دردمندی هستیم که باید آنها را از این قماش جدا کنیم، اما آمار چنین افراد حرفهای، هدفمند و خلاق انگشتشمار است و جایگاه آنان محفوظ که هیچگاه افتخار به وجود چنین شخصیتها، به معنی تشویق هنرهای بیمحتوا نیست.
بناً برای دست یافتن به اثرهای مطلوب و ارزشمند که پیام انسانی داشته باشند، بایست به نوای دل هنرمندان آوانگارد(هنر پیشرو) و ممتاز که حرفی برای گفتن دارند، گوش سپرد. اما پرسش این است که چگونه میتوان شاهد حضور چنین هنرمندانی در افغانستان بود؟
با ایجاد فرهنگ نقد و احترام به منتقد هنری و توجه منتقدان به اثرها و ارائه بهترین راهکارها جهت بازتولید شاهکارهای هنری، با توجه به ارزشهای جامعه افغانستانی میتوان به پرسش فوق پاسخ قناعتبخش ارائه کرد.
سیدعبدالبصیر مصباح- پژوهشگر ارتباطات- تهران- خبرگزاری دید