برکناری عطا محمد نور و «بهارعربی» افغانها!
رویدادی دیگر که میتوان گفت افغانستان همواره و هر لحظه با آن دست و پنجه نرم میکند، بحران ناامنی و فقر است که اصلیترین قربانیان آن تک تک شهروندان افغانستان بوده که با پوست و استخوان خود آن را کاملاً چشیدهاند.
چند سال پیش زمانی كه احساسات توده كشورهای عربیزبان در آستانه لبریزی قرار گرفته بود، خود سوزی یک شهروند تونسی انقلابی را جرقه زد كه تقریباً تمامی كشورهای عربی را طی كرد.
چند روز پیش به اتفاق، چشمم به تبلیغاتی در یکی از تلویزیونها خورد که میگفت افغانستان کشوری است که هر روز آن گواه رویدادی است. در آن لحظه دقت خاصی به آن نکردم و فقط از شعاری که برای جذب مخاطب انتخاب کرده بودند خوشم آمد. از آن روز به بعد در حین کارهای روزمرهام گاهی این شعار یادم میآمد و در ذهنم به ناخودآگاه تحلیل میکردم.
برای مثال: یک روز در کشور جنجال بر سر این میشود که شناسنامههای الکترونیک با درج قومیت باید صورت بگیرد، روز دیگر این طرح مخالفانی پیدا میکند و کمپاینهای مخالف هم صورت میگیرد و رسانههای مخالف و موافق هم آتش بیارهای معرکه میگردند. در جایی دیگر میشنویم که شماری از هموطنان بیگناهمان را سر بریدهاند و موج اعتراضی عظیمی به پا میخیزد.
به حدی عظیم که تمامی رویدادهای دیگر را تحتالشعاع خود قرار میدهد. البته ناانصافی است اگر نگوییم که «جنبش تبسم» بهترین نمایش از اتحاد ملی در اعتراض به این جفا بود.
چندی بعد باز مثلاً شنیدیم که اعتراض گسترده دیگری در پیوند به تغییر مسیر خط انتقال برق ۵٠٠ کیلووات ترکمنستان از بامیان در گرفت و روندی تحت عنوان «جنبش روشنایی» شکل گرفت. نمایندگانی از این جنبش به کشورهای غرب که دولتهای آنان عمدتاً حامیان دولت افغانستان هستند مسافرت کرده تا در دیدار با مردم آن کشورها افکار عمومی را علیه این تصمیم بشورانند. تظاهرات و اعتراضات گسترده مردمی داخل کشور در پیوند به این موضوع هم که تقریباً امری عادی شده بود، اما این جنبش با یک حمله انتحاری سهمگین مواجه شد و تقریباً برای مدتی خاموش ماند.
گر چه اخیراً این جنبش اعلام کرده است که از موضع خود کنار نکشیده و به زودی موقف رسمیاش را اعلام میکند. ناگفته نماند که این جنبش هم مانند رویدادهای هر روزه افغانستان برای مدتی سرخط خبرهای رسانههای داخلی و خارجی شده بود.
برای مدتی هم عبدالرزاق وحیدی با آن ماجرای قانون ده فیصد مالیات بر کریدت کارتهای مصرفی خبرها را متوجه خود کرده بود. گرچه وحیدی از اتهامات برائت گرفت، اما سرنوشت مالیاتهای جمعآوری شده در وزارت مالیه نامعلوم ماند.
و اما رویدادی دیگر که میتوان گفت افغانستان همواره و هر لحظه با آن دست و پنجه نرم میکند، بحران ناامنی و فقر است که اصلیترین قربانیان آن تک تک شهروندان افغانستان بوده که با پوست و استخوان خود آن را کاملاً چشیدهاند.
یک روز سیل عظیمی از شهروندان کشور که از ناامنی و بیکاری به فغان آمدهاند راه مهاجرتهای غیرقانونی را پیش میگیرند و دل به مسیری میگذارند که نه سرش معلوم است و نه آخرش. اما به دل یقین دارند هر چه که باشد از وضعیت داخلی که بهتر است.
بخش دیگر شهروندان که یا استطاعت مالی برای رفتن و یا پیوندی مستحکمتر با کشور دارند، میمانند و سعی دارند با راههای گوناگون بهشمول دست به دامانشدن به سوی کلانهای خود و یا اعتراض مستقیم به دولت، این خلا را جبران نمایند.
جنبشی دیگر راه میافتد، اینبار با نام جنبش «رستاخیز تغییر» طبق معمول تظاهرات گسترده دیگری راه میافتد و سرکها و سرخط خبرها را به خود اختصاص میدهد. اما این جنبش نیز مانند جنبش قبل با حادثه دلخراشی مواجه میشود و اعضای آن با دل خون منتظر تغییر میمانند.
از آن طرف، همزمان میشنویم که جنجالهایی متوجه جنرال عبدالرشید دوستم است و در کمال ناباوری میگویند با وجود اینکه معاون رییس جمهور هم هست، اجازه ورود به کشور را ندارد. گرچه مقامات دفتر ریاست جمهوری و دفتر خود آقای دوستم این ادعاها را رد میکنند و میگویند که او هر زمان بخواهد میتواند وارد کشور شود، اما ما که مدت مدیدی است او را در کشور ندیدهایم. ماجرای دوستم و ایشچی و یا روابط دوستم با رییس جمهور را هم که تقریباً تمامی مخاطبان میدانند و از ورود به آن صرف نظر میکنیم. این همان دوستمی است که در دوران حکومت قبلی همواره میگفت که اگر به او اجازه داده شود طالب را از افغانستان طی مدت کوتاهی ریشه کن میکند. در این حکومت هم با وجود سمت بالایش، خود لباس رزم به تن کرده بود و پیش قراول حفظ و جلوگیری از انتقال جنگ از جنوب به شمال کشور بود.
استاد عطا محمد نور که گاهی به او لقب امپراطور شمال را میدهند، پس از مذاکرات و تلاشهای ناموفق با ارگ ریاست جمهوری دست به اقدام جالبی میزند. گرچه تاریخچه ضعیفی از روابط حسنه بین او و جنرال دوستم میبینیم، در یک اتحاد جالب با دوستم و محمد محقق، ائتلاف شورای نجات افغانستان را تشکیل میدهند. هر سه رهبر قدرتمند اما، زخم خورده همواره در سخنرانیهایشان پس از تشکیل این ائتلاف میگفتند که یکی از اولویتهای اصلی این اتحاد آنها «آوردن اصلاحات در بخشهای امنیتی» کشور است. هر سه به دوستانی نزدیک و حامی یکدیگر بدل شدند و همواره خواهان آمدن جنرال دوستم به کشور برای تحقق اهدافشان بودند که گفته میشد چندینبار از ورود هواپیمای حامل دوستم به کشور جلوگیری شده است.
در پرانتز بگویم که ظاهراً این ماجرای جلوگیری از پرواز و یا نشست هواپیما کم کم در کشور به امری عادی بدل شده است.
برای مثال: شنیدیم که از پرواز عطا محمد نور به قندهار که قصد اشتراک در نشستی بزرگ را داشت نیز جلوگیری به عمل آمد.
خبرها میرود که جالبتر شود.
یکی دو روز پیش، ارگ ریاست جمهوری با انتشار اعلامیهای گفت که استعفای عطا محمد نور را پذیرفته و انجینر محمد داوود، یکی از هم حزبیهای آقای نور را جایگزین او کرده است.
این خبر مانند بمبهای انتحاریها در کشور صدا کرد. ریاست جمهوری با ظرافت خاص استادعطا را بر کنار کرده و یک هم حزبیاش را جانشین او میکند؛ تا حتیالامکان احساسات اعتراضی را کمتر کند.
یکی از دوستان، دیشب به من میگفت که گرچه انجینر محمد داوود هم حزبی آقای عطا است، اما او در واقع به مانند کاتالیزوری برای آقای غنی عمل میکند و پس از مدتی استعفا خواهد داد و آن وقت آقای غنی شخص مورد نظرتر خود را جایگزین میکند.
از سوی دیگر، آقای عطا میگوید که او استعفایش را سال گذشته با قید پیش شرطهایی ارایه کرده بود و الان که آن پیش شرطها محقق نشدهاند، استعفایش نیز مورد قبول نیست. به هر حال، حزب جمعیت اسلامی که آقای عطا ریاست اجرایی را آن به عهده دارد، اعلام کرده که این اقدام دولت فراقانونی و ناقض توافقات پیشین بوده و در قبال این اقدام بیتفاوت نخواهد بود. توافقاتی که مبنای تشکیل دولت وحدت ملی نیز است.
نگاهی گذرا و کلی که به تمامی رویدادهای چند سال اخیر در کشور میکنم، احساس میکنم که احساسات تمامی جناحها در آستانه لبریزی قرار گرفته است و چقدر احساس میکنم که این احساسها و رویدادها آشنا هستند.
«بهارعربی» را به یاد دارید…. که چطور احساسات لبریز شده عربها در تقریباً تمامی کشورهای عرب زبان، چند سال پیش با «خودسوزی» تنها یک شهروند تونسی به نام «محمد بوعزیزی» آغاز شد و تقریباً تمامی کشورهای عربی جنوب آسیا و شمال آفریقا را در نوردید. (ناگفته نماند که بهار عربی در ادبیات سیاسی دولت جمهوری اسلامی ایران استفاده میشود و در تونس با نام «انقلاب یاس» معروف است).
محمد بوعزیزی خود را آتشزد؛ زیرا فقر، بیکاری، فساد، فقدان آزادیبیان و آزادیهای سیاسی بیداد میکرد. این اقدام او جرقهای شد برای انقلابهای عظیمی که کشورهای تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین، سوریه، الجزایر، عراق، اردن، کویت، مراکش، سودان و حتی موریتانی و عربستان سعودی را در بر گرفت.
چقدر عواملی که مسبب این انقلابها شد برای ما افغانها نیز آشنا هستند. بیکاری، فقر، فساد، فقدان آزادیبیان و آزادیهای سیاسی. اما ما افغانها باید چند چیز دیگر را نیز اضافه کنیم، به شمول ناامنی و ضعف نیروهای امنیتی در تامین امنیت کشور.
نمیخواهم بدبین به آینده کشور باشم، اما چقدر خوب است که از تاریخ عربها درس عبرت بگیریم. بهقول معروف، «ملتی که تاریخ نمیداند، محکوم است به تکرار آن.»
واقعاً که افغانستان هر روز آن گواه رویدادی است، اما میترسم از روزی که گواه رویدادی عظیم باشد.
مرتضی احمدزاده
رییس خبرگزاری رها