آنچه باید از نبرد چمتال آموخت!
در چند روز گذشته چنان که شاهد بودیم پس از ناامنیها در ولایت سرپل و سپس آقچه، ناامنیها تا نزدیکی شهر مزارشریف یعنی چمتال رسید. طی چند روز درگیری چندین پوسته دولتی به دست طالبان افتاد و طالبان تا نزدیکی ولسوالی چمتال نیز رسیدند. پس از این اتفاق نیروهای دولتی اعم از پولیس، پولیس نظم و عامه، اردوی ملی، نیروهای کماندو، نیروهای خیزش مردمی و نیروهای مربوط به وکلای بلخ وارد نبرد چمتال شدند. در این نبرد، چنانکه از خبرها و عکسها در فضای مجازی پیداست، تمام سران بلخ، والی این ولایت، عدهای از نمایندههای شورای ولایتی، نماینده پارلمان و سناتوران بلخ، حضور داشتند. آنچه از این حضور در نبرد چمتال پیدا بود، اتحاد سران بلخ در برابر ناامنی و توطئه علیه بلخ بود.
عدهای از سران بلخ که در این نبرد اشتراک داشتند، اختلافهای شدیدی با یکدیگر داشتند و حتی در فضای مجازی و رسانهها نیز این اختلاف را بروز داده بودند و بعضی از این سران اختلافهایشان به اندازهای بود که علیه یکدیگر تظاهرات برگزار کرده بودند. اما با تمام اینها، سران بلخ در این نبرد دوشادوش یکدیگر حضور یافته و نشان دادند که امنیت مردم مقدمتر بر هر چیز دیگر است. سران بلخ نشان دادند که اگر احتمال هرگونه ناامنی در بلخ برود و هر حلقهای که بخواهد با استفاده از اختلاف بین سران بلخ، دست به ناامن ساختن این منطقه بزند، این اقدام برای مردم بلخ و نمایندهها و سران آنها غیر قابل قبول بوده و حاضر اند در کنار یکدیگر و دوشادوش یکدیگر علیه تروریستان و دهشتافکنان بجنگند.
اما چند نکته قابل یادآوری است که باید سران و نمایندههای بلخ به آن توجه کنند:
۱ـ عملیات گسترده طالبان در کل شمال و بخصوص رسیدن تا نزدیکی ولسوالی چمتال نشانگر آن است که طالبان بسیار قویتر عمل کرده و در عینحال از روحیه بالایی برخوردار شدهاند که سران بلخ میبایست این تحرکات را دستکم نگرفته و عزم خود را جزم کنند و با هماهنگی و آگاهی بیشتری از تحرکات دشمن وارد عمل شوند.
۲- هماهنگ حرکت کردن در استراتژی جنگ علیه طالبان و دیگر گروههای دهشتافکن. زیرا چنان که یاد شد، گروههای زیادی اعم از نیروهای دولتی و نیروهای شخصی نمایندههای بلخ در این نبرد حضور داشتند که اگر هماهنگ با یکدیگر حرکت کنند، قدرت آنها بیشک که چند برابر خواهد بود، اما اگر این هماهنگی وجود نداشته باشد، نیروها دچار سردرگمی تاکتیکی شده و قدرت واحد آنها دچار چند دستگی میشود.
۳- چنان که گفته شد، سران بلخ که در این نبرد حضور داشتند، بیشترشان دچار اختلافهای زیادی با یکدیگر هستند و باید این اختلافها را به صورت بنیادین حل کرده و در نبرد با یکدیگر هماهنگ حرکت کنند؛ زیرا اگر تنها حضور یافتنشان در خط نبرد مشترک برای گرفتن عکسهای متعدد و پست کردن آن در فضای مجازی، برای طرفداران خود باشند، هماهنگی درونی نیز به وجود نخواهد آمد. سران بلخ باید نهتنها در خط نبرد مشترک با یکدیگر باشند که باید از درون نیز اختلافها را حل کرده و به صورت مشترک در خط نبرد عمل کنند.
۴ـ ایجاد یک گروه رهبری که تمام سران بلخ و نیروهای ضد طالب را کنار یکدیگر جمع کرده و در اشتراک و هماهنگی باهم علیه دشمن حرکت کنند، زیرا چنان که دیده میشود، وضعیت شمال بسیار بحرانیتر از هر وقت دیگر است و این بحران میطلبد که بیشتر از هر زمان دیگری در کنار هم باشیم.
۵ـ قبل از این نیز دوستم برای سرکوب طالبان به فاریاب و سرپل رفته بود، ولیکن پس از بازگشت وی طالبان دوباره مناطق از دست دادهشان را تصرف کردند. سران بلخ باید طوری عمل کنند که مناطق از دسترفته دوباره به تصرف طالبان درنیاید، زیرا با هزینههای مالی و جانی که برای تصرف این پوستهها صورت میگیرد، دوباره از دست دادنشان چیزی نیست جز هدر دادن این هزینههای هنگفت مالی و جانی. تنها راهی که از سقوط پوستههای دولتی جلوگیری میکند این است که دلیل سقوط آنها درست بررسی شود. تا آنجا که تجربه نشان میدهد سقوط پوستههای دولتی دارای چندین دلیل است که یکی از آنها مداخله سیاسی در امور نظامی است، زیرا با مداخله کردن سیاسیون در امور نظامی شاهد بودهایم که بیشتر پوستهها بدون مقاومت به دست طالبان افتادهاند، زیرا سران آنها تحت تاثیر از مقامهای سیاسی دستور دادهاند که بدون هیچ مقاومتی پوستهها را به طالبان تحویل دهند و دلیل دوم آن عدم حمایت نیروی هوایی و نیروی پشتیبان برای پوستهها بوده است.
مهدی سرباز- خبرگزاری دید