آیینه کربلا
ویژه محرم- بخش نهم- رضا محمدی- شاعر
درین ترکیب بند که احتمالاً شاعر برای همین تکایای خاص نوشته، بیشتر ضربآهنگ سینه زنی و زنجیر زنی و طبل و شیپور مخصوص عزا مد نظر بوده است. به همین خاطر بیشتر از القای فکر و شاعرانگی، قابل قبول عام بودن برای او مهم بوده که بتواند در هر تکیهای خوانده شود
وحشی بافقی، یکی از سرآمدان و سرهنگان ادبیات فارسیست. او را میتوان شاعری صاحب سبک و یا حداقل صاحب طرز خاص نامید. شکل شعر او بین شعر عراقی و هندی ست. نازک خیالی بدون پیچیدگی مضمون دارد. شعر معروف او که:
شرح این قصه جانسوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این سوز، نهفتن تاکی
یکی از شاهکارهای زبان فارسی شمرده میشود.
وحشی که متولد بافق در حوالی یزد است، چندین مرثیه برای عاشورا و شهدای کربلا و خاندان مصطفی علیه السلام دارد. نوع نوحه خوانی مردم یزد هم در همه جا مخصوص است. آنان درخت بزرگی را میسازند به نام نخل که معمولاً صدها کیلو وزن دارد و آن را در عزا بر شانه میگیرند، شکل عزاداری آنها هم که محله به محله است و محلهها بر ساختار عزاداری ساخته شده و هر کدام میدانی برای نخل و تکیه دارند، به مرثیه خوانی یزدی هویت داده است.
درین ترکیب بند که احتمالاً شاعر برای همین تکایای خاص نوشته، بیشتر ضربآهنگ سینه زنی و زنجیر زنی و طبل و شیپور مخصوص عزا مد نظر بوده است. به همین خاطر بیشتر از القای فکر و شاعرانگی، قابل قبول عام بودن برای او مهم بوده که بتواند در هر تکیهای خوانده شود و همه بفهمند. مضمونها هم همان روایات معمول روضةالشهداست. ذکر مصیبت و اوج مصیبت و بعد طعن دشمنان و اهل کوفه که سمبول خیانت در تاریخ مراثی کربلایی ست
روزیست اینکه حادثه کوس بلازدهست
کوس بلا به معرکهٔ کربلا زدهست
روزیست اینکه دست ستم، تیشه جفا
بر پای گلبن چمن مصطفا زدهست
روزیست اینکه بسته تتق آه اهل بیت
چتر سیاه بر سر آل عبا زدهست
روزیست اینکه خشک شد از تاب تشنگی
آن چشمهای که خنده بر آب بقا زدهست
روزیست اینکه کشتهٔ بیداد کربلا
زانوی داد در حرم کبریا زدهست
امروز آن عزاست که چرخ کبود پوش
بر نیل جامه خاصه پی این عزا زدهست
امروز ماتمیست که زهرا گشاده موی
بر سر زده ز حسرت و واحسرتا زدهست
یعنی محرم آمد و روز ندامت است
روز ندامت چه ، که روز قیامت است
روحالقدس که پیش لسان فرشتههاست
از پیروان مرثیه خوانان کربلاست
این ماتم بزرگ نگنجد در این جهان
آری در آن جهان دگر تیر این عزاست
کرده سیاه حله نور این عزای کیست
خیرالنسا که مردمک چشم مصطفاست
بنگر به نور چشم پیمبر چه میکنند
این چشم کوفیان چه بلا چشم بیحیاست
یاقوت تشنگی شکند از چه گشت خشک
آن لب که یک ترشح از او چشمهٔ بقاست
بلبل اگر ز واقعه کربلا نگفت
گل را چه واقعست که پیراهنش قباست
از پا فتاده است درخت سعادتی
کزبوستان دهر چو او گلبنی نخاست
شاخ گلی شکست ز بستان مصطفا
کز رنگ و بو فتاد گلستان مصطفا
ای کوفیان چه شد سخن بیعت حسین
و آن نامهها و آرزوی خدمت حسین
ای قوم بیحیا چه شد آن شوق و اشتیاق
آن جد و هد درطلب حضرت حسین
از نامههای شوم شما مسلم عقیل
با خویش کرد خوش الم فرقت حسین
با خود هزار گونه مشقت قرار داد
اول یکی جدا شدن از صحبت حسین
او را به دست اهل مشقت گذاشتید
کو حرمت پیمبر و کو حرمت حسین
ای وای بر شما و به محرومی شما
افتد چو کار با نظر رحمت حسین
دیوان حشر چون شود و آورد بتول
پر خون به پای عرش خدا کسوت حسین
حالی شود که پرده ز قهر خدا فتد
و ز بیم لرزه بر بدن انبیا فتد
یا حضرت رسول حسین تو مضطر است
وی یک تن است و روی زمین پر ز لشکر است
یا حضرت رسول ببین بر حسین خویش
کز هر طرف که مینگرد تیغ و خنجر است
یا حضرت رسول، میان مخالفان
بر خاک و خون فتاده ز پشت تکاور است
یا مرتضا ، حسین تو از ضرب دشمنان
بنگر که چون حسین تو بییار و یاور است
هیهات تو کجایی و کو ذوالفقار تو
امروز دست و ضربت تو سخت درخور است
یا حضرت حسن ز جفای ستمگران
جان بر لب برادر با جان برابر است
ای فاطمه یتیم تو خفتهست و بر سرش
نی مادر است و نی پدر و نی برادر است
زینالعباد ماند و کسش همنفس نماند
در خیمه غیر پردگیان هیچ کس نماند
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
تیغ آنچنان براند که از استخوان گذشت
یا شاه انس و جان تویی آن کز برای تو
از صد هزار جان و جهان میتوان گذشت
ای من شهید رشک کسی کز وفای تو
بنهاد پای بر سر جان وز جهان گذشت
جانها فدای حر شهید و عقیدهاش
که آزاده وار از سر جان در جهان گذشت
آنرا که رفت و سر به ره به ذوالجناح باخت
این پای مزد بس که به سوی جنان گذشت
وحشی کسی چه دغدغه دارد ز حشر و نشر
کش روز نشر با شهدا میکنند حشر