آخرین اخبارادبیاتافغانستانفرهنگ و دانش

آینه کربلا

ویژه محرم- بخش ۲۶- رضامحمدی – شاعر
در سلسله فلسفی فیض و ملا صدرا، میوه ممنوعه بهشت، میوه دانایی است و دانایی امانت خداوندی برای برگزیدگان است. از جمله خانواده گرامی رسول اکرم و براساس نحله فکری که آمیزشی از عرفان و فلسفه است، سلوک انسانی برای جستن کمال و انسان کامل با جستجوی دانایی شروع می‌شود

ملا محمد محسن فیض کاشانی، که دانش منطق تا حد زیادی به او مدیون است، شاعر قرن یازدهم و معاصر با شاه عباس دوم بوده است. او در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در کاشان متولد شد و پس از پایان مقدمات علوم و دانش‌های زمان خویش به شیراز رفت و به حلقهٔ شاگردان ملاصدرا پیوست و سرانجام با دختر وی ازدواج نمود. وی از علمای بزرگ عهد خویش محسوب می‌شده و تألیفاتی در علوم عقلیه و نقلیه و حکمت و اخلاق دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ابواب الجنان، تفسیر صافی، تفسیر اصفی، کتاب وافی (در شرح کافی)، شافی، مفاتیح الشرایع، اسرارالصلوة، علم الیقین در اصول دین، تشریح (در هیئت) سفینة النجاه، شرح صحیفه سجادیه، ترجمة الصلوه (به فارسی)، ترجمهٔ طهارت (به فارسی)، ترجمهٔ عقاید (به فارسی)، فهرست علوم و دیوان اشعار. اشعار فیض بالغ بر سیزده هزار بیت است. وی درسال ۱۰۹۰هجری قمری درگذشت و در کاشان به خاک سپرده شد.
در سلسله فلسفی فیض و ملا صدرا، میوه ممنوعه بهشت، میوه دانایی است و دانایی امانت خداوندی برای برگزیدگان است. از جمله خانواده گرامی رسول اکرم و براساس نحله فکری که آمیزشی از عرفان و فلسفه است، سلوک انسانی برای جستن کمال و انسان کامل با جستجوی دانایی شروع می‌شود
آدم ز حسن و بهجت آن در شگفت ماند
کاشباح نور و علم چه قوم است ای خدا
آمد ندا که نور حبیب خدای تست
با نور اوصیای وی و شاه اوصیا
آنان که بودشان سبب آفرینش است
آنان که مقصدند ز خلق و ز امر ما
هست این درخت صورت علم نهان شان
کز وی کسی بری نبرد جز به اذن ما
آن کو به اذن می‏برد از وی بری، ولی است
داناست بی‏تعلّم و بینای رازها
باز آن کسی که می‏برد از وی به غیر اذن
نومید و تیره مانده در این پرده عطا
مخصوص اهلبیت حبیب است آن درخت
یا آن کسی که از در ایشان برد عما
این منزلت به هیچ پیامبر نداده‏ایم
جز آنکه می‏خورد نمک از خوان مصطفا
اما درین شعر که با همان سلسله تفکر گفته شده است، جوابی به حافظ شیرازی داده است که غزلی دارد:
«در زلف چون کمندش آنجا مپیچ کایدل
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت»
و به نحوی خواسته مدعای این غزل معرفتی را شرح بدهد.

در دل ز حق تعالی، شکریست بی‏نهایت
کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت‏
در وعده وصالت، نستخلفنّهم گفت
جان گر فشانم ارزد، این لطف و این عنایت
روزی که حق جدت، اشرار غصب کردند
کرد این خطای منکر، در آل او سرایت
کس تشنه شما را، دیگر نداد آبی
گفتی ولی شناسان، رفتند از آن ولایت
از شور کربلا شد، دلها کباب کانجا
سرها بریده بینی، بی‏جرم و بی‏جنایت
هرچند فکر کردم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این حکایت، فریاد از این روایت
شد در شب خفایت، راه مراد من گم
از گوشه‏ای برون آی، ای کوکب هدایت
گر تو کنی عذابم، رو از تو برنتابم
جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت
مهر امام باید، ورنه چه سود ای فیض
قرآن به سبعه خواندن در چارده روایت؟

Related Articles

Back to top button