آیینه کربلا
«زهرا حسینزاده از شاعران درخشان نسل سوم مهاجرت افغانستان در ایران است که در منطقه لعل از توابع ولایت غور متولد شده. در اوان کودکی با خانوادهاش به ایران کوچید و در مشهد اقامت گزید. … حسینزاه شاعری را از دوره مدرسه آغاز کرده است و یکی از بهترین شاعران نسل خودش شد که از موضع زنانه شعرهای ماندگار سرود. در سُرایش شعر به غزل توجه دارد. شعرهای وی با درون مایه اجتماعی و سیاسی از طراوت و تازگی فراوان برخوردار است. وی در غزل به عاشقانه سرایی رو آورده است. احساسات رقیق زنانه در اشعار او نمود آشکار دارد. وی که جوایز متعددی هم گرفته و دانش آموخته فلسفه است از با آینده ترین شاعران شمرده میشود و سخن از جنگ و مقاومت در شعر وی کمتر به چشم میآید.»
در دفتری از شعرهای وی که به نام «نامهای از لاله کوهی» منتشره سال ۱۳۸۲، در دست است. شعر عاشورایی را در تم اشعارش نهفته، مگر سرودهای با عنوان« شبی بیماه لیلا» که از منظر یک زائر شرح دلتنگی و ارادت خود را روایت میکند.
شبی بیماه لیلا
دریغا خــــاک صحرا ماندم ای اشک!
چنین در جشن خون واماندم ای اشک!
جــــــــوان آیینه دار آبها رفت
فراتم، محو سقا ماندم ای اشک!
نشــــان آشـــنا را باد برده است
گواه بیکسیها ماندم ای اشک!
شهید تشنه شد طفلک شـــــکوفه
درخت نا شکوفا ماندم ای اشک!
چنان خورشید مان بر نیزه چــرخید
که شوقش را تماشا ماندم ای اشک!
کنـــــــار قتلگـاهِ بی ســـــــــــتاره
شبی بیماه بی لیلا ماندم ای اشک
تمام هستیام چشمان خیس است
اســیر خشم دریا ماندم ای اشک!
طواف مرقد شش گوشــهای را
همیشه در تمنا ماندم ای اشک!
تبار ســــینه ســـرخان پر گشــــودند
چرا من در قفس جا ماندم ای اشک!
زمینگیرم، زمینگیرم، زمینگیر
عجب پابست دنیا ماندم ای اشک!
ببین در عمق نخلســـــتان زخمی
مشوش نخل تنها ماندم ای اشک!