اروپا در خواب به سوی یک جنگ جهانی دیگر گام بر میدارد
با دیدن از ورای عدسی غیر اروپایی، اروپا و ایالات متحد امریکا متکبرانه اما تنها ایستادهاند، شاید آنها بتوانند یک جنگ را ببرند، اما در راه شکست حتمی در جنگ تاریخ هستند
بیشتر از صد سال پس از جنگ جهانی اول، رهبران اروپایی در خواب به سوی یک جنگ همگانی گام بر میدارند.
در سال ۱۹۱۴ حکومتهای اروپایی معتقد بودند که جنگ سه هفته ادامه خواهد یافت، اما چهار سال را در بر گرفت و ۲۰ میلیون انسان کشته شدند. عین کم بها دادن در جنگ اوکرایین دیده میشود.
دیدگاه غالب آن است که متجاوز باید شکست داده شده و پامال گردد. در آن وقت قدرت شکست خورده آلمان بود. برخی شخصیتهای مخالف مانند جان مینارد کینز احساس میکردند که فرو ریختن آلمان فاجعه خواهد بود.
به هشدارهای آنها توجه نشد. بیست سال پس از آن باز اروپا درگیر جنگی شد که شش سال ادامه یافت و ۷۰ میلیون انسان کشته شدند.
تاریخ نه تکرار میشود و نه به نظر میرسد برای ما چیزی بیاموزد، اما شباهت و تفاوتها را به تصویر میکشد.
صد سال پیش تر از ۲۰۱۴، اروپا صلح نسبی را پیشکش نمود. چنان که جنگهایی که صورت گرفت از نگاه سرشت شان کوتاه مدت بودند.
دلیل آن این بود که کانگرس ویانا (۱۸۱۴ـ ۱۸۱۵) قدرتهای پیروزمند و مغلوب جنگهای ناپلیونی را برای ایجاد یک صلح پایدار گردهم آورده بود. رییس این کنفرانس کلمنس فون مترنیخ مطمین بود که قدرت شکست خورده ( فرانسه) تاوان اعمالش را با از دست دادن قلمروهایش پرداختته است، اما این پیمان را همراه با اتریش، انگلستان، پروس و روسیه امضا نمود تا صلح با عزت را تامین نماید.
مذاکره و یا شکست کامل
درحالی که جنگهای ناپلیونی بین قدرتهای اروپایی صورت گرفت، جنگ جاری بین یک کشور اروپایی (روسیه ) و یک قدرت غیر اروپایی ( ایالات متحد امریکا) است. این یک جنگ نیابتی است که هردو جانب جنگ یک کشور سوم (اوکراین) را برای رسیدن به آن اهداف جئواستراتژیکی شان مورد استفاده قرار میدهند که فراتر از کشور مورد سوال و قارهای قرار دارد که این کشور بدان متعلق است.
روسیه با اوکراین می جنگد، زیرا این یک جنگ با سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) است که فرماندهی آن را ایالات متحد امریکا دارد.
ناتو در خدمت منافع جئواستراتژیکی ایالات متحد امریکا قرار داشته است.
روسیه که زمانی قهرمان حق تعیین سرنوشت مردمان بود، به دلیل نوستالژی بینقاب امپراتوریاش، اکنون به صورت غیر قانونی عین اصول ر ا قربانی تامین آن ملاحظات امنیتی خودش میگرداند که نتوانسته است از طریق مسالمت آمیز به رسمیت شناخته شود.
ایالات متحد امریکا به سهم خود از پایان جنگ سرد بدین سو کوشیده است تا آن شکست روسیه را تعمیق نماید که در واقعیت شاید توسط خودش (روسیه) به وجود آمده است نه اینکه به دلیل برتری قدرت مخالفش ( ایالات متحد امریکا).
از نگاه ناتو، هدف این جنگ در اوکراین عبارت است از تحمیل یک شکست بی قید و شرط بر روسیه و ترجیحاً شکستی که منجر به تغییر رژیم در مسکو گردد. تداوم جنگ وابسته به این هدف است.
انگیزه روسیه برای پایان دادن به این جنگ در کجاست، مادامی که بوریس جانسون صدراعظم بریتانیا میگوید تحریمها علیه روسیه ادامه می یابد، قطع نظر از این که موضع روسیه اکنون چیست. برای این منظور آیا برکناری ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه کافی خواهد بود( چنان که برای ناپلیون اتفاق افتاد) و یا اینکه هدف کشورهای ناتو تاکید بر از بین رفتن خود روسیه است تا بتواند توسعه جویی چین متوقف گردد؟
میتوان عظمت سیاسی ولادیمیر زلنسکی رییس جمهور اوکراین را طوری تصور نمود که او را همچون میهن پرست شجاعی شناخت که تا آخرین قطره خونش در برابر مهاجم دفاع کرد و یا او را میهن پرست شجاعی شناخت که در مواجهه با مرگ و میر افراد بیگناه زیاد و یک جنگ نا متناظر از لحاظ ساز وبرگ نظامی، به طور موفقانهای حمایت متحدانش را برای مذاکره در جهت یک صلح با عزت تامین نمود.
حقیقت آن است که در حال حاضر تصور نخستین غالب است و این احتمالاً کمتر به آنچه ارتباط دارد که مورد پسند و دلخواه شخص زلنسکی است.
اروپا در کجاست؟
در جریان دو جنگ جهانی قرن بیستم، اروپا مرکز خود خوانده جهان بود. به همین دلیل است که ما آن را جنگهای جهانی میخوانیم.
حدود ۴میلیون سرباز اروپا در حقیقت افریقایی و یا آسیایی بودند. کشته شدن هزاران غیر اروپایی بهایی بود که باشندگان مستعمرات دور افتاده کشورهای درگیر پرداختند. آن ها در جنگی قربان شدند که مربوط به خود شان نبود.
اکنون اروپا چیزی بیشتر از یک گوشه کوچک جهان نیست که جنگ در اوکراین آن را کوچک تر خواهد ساخت.
اروپا برای قرنها صرف یک نوک غربی «اورآسیا» یا خشکه عظیمی بوده است که از چین تا «شبه جزیره ایبریا» امتداد دارد که بین اسپانیه و پورتگال تقسیم شده است و شاهد تبادله دانش، محصولات، نوآوریهای فنی و فرهنگها بوده است.
بسیاری از آنچه بعداً به استثنا گرایی اروپاییان نسبت داده میشود (از انقلاب علمی قرن شانزدهم گرفته تا انقلاب صنعتی قرن نزدهم) بدون آن تبادلات کهن نه میتوانسته است قابل درک باشد و نه میتوانسته است ممکن باشد.
جنگ اوکراین ـ به ویژه هرگاه بسیار به درازا بکشد ـ خطر آن را به وجود میآورد که یکی از قدرتهای تاریخی اروپا (روسیه) از آن قطع گردد، اما درعین زمان اروپا را از بقیه جهان، به ویژه چین منزوی گرداند.
جهان بسیار بزرگ تر از آن است که شما بتوانید از عدسیهای اروپا یا امریکای شمالی ببینید. با دیدن از ورای این عدسیها، اروپاییها هیچگاه خود را آن قدر قوی، نزدیک به شریک بزرگ شان، آن قدر مطمین، ایستاده درجهت درست تاریخ ندیدهاند که بر همه سیاره ما «نظم لیبرال» حاکم باشد. در فرجام یک جهان باشد که به قدر کافی خود را قوی احساس بکند تا بعد از بین بردن روسیه به مثابه شریک اصلی چین، چین را فتح و یا دست کم سرجایش بنشاند.
از جانب دیگر، با دیدن از ورای عدسی غیر اروپایی، اروپا و ایالات متحد امریکا متکبرانه اما تنها ایستادهاند، شاید آنها بتوانند یک جنگ را ببرند، اما در راه شکست حتمی در جنگ تاریخ هستند.
بسیاری از اعضای سازمان ملل متحد که (به حق) علیه تهاجم غیر قانونی به اوکراین رای دادند، این امر را بر حسب تجربه تاریخی شان انجام دادند که عبارت بود از مورد تهاجم قرارگرفتن، البته نه توسط روسیه، بلکه بیشتر توسط ایالات متحد امریکا، انگلستان، فرانسه و یا اسراییل.
اما بیش از نصف جمعیت جهان در کشورهایی قرار دارند که تصمیم گرفتند به تحریمها علیه روسیه نپیوندند. این تصمیم آن ها از روی جهل نه، بل از روی هوشیاری و احتیاط بود.
آن ها چگونه میتوانند به کشورهایی اعتماد بکنند که «سویفت» یا یک سیستم انتقال مالی را برای حفاظت از مبادلات مالی در برابر مداخلات سیاسی ایجاد کردهاند، اما در نهایت خود یک کشور را به دلایل سیاسی از آن حذف کنند؟ کشورهایی که حق قدرت مصادره مالی و ذخایر طلای کشورهایی مانند افغانستان، ونزویلا و اکنون روسیه را به خود میدهند؟
کشورهایی که آزادی بیان را به مثابه ارزش مقدس جهانی در بوق و کرنا میدمند، اما هنگامی که مورد افشاگری قرار میگیرند، به سانسور متوسل میشوند؟
کشورهایی که می بایست دموکراسی را گرامی بدارند، در عین زمان هنگامی نتیجه انتخابات علیه منافع آنها باشد، هیچ تردیدی برای راه اندازی کودتا نمیداشته باشند؟
کشورهایی که از نظر آنها نیکولاس مادورو «دیکتاتور» (رییس جمهور ونزویلا که خصومت غرب با وی تا مرز سرنگونی حکومتش جلو رفت.م)، یک شبه شریک تجارتی میگردد؟
جهان هر از گاهی جایی برای معصومیت بوده است، دیگر چنین نیست.