از اشرفغنی تا حسیب قوای مرکز
او اکنون برای انحراف افکار عمومی از شکستهای مکرر سیاسیاش چارهای جز پناه بردن به رفتارهای پوپولیستی و چنگ و دندان نشان دادن به این و آن ندارد. جایگاه او در افکار عمومی در حد گلاویز شدن با «حسیب قوای مرکز» تنزل یافته است.
درحالی که حکومت وحدت ملی ورزیدهترین نیروهای دفاعی و امنیتی را، مامور نشاندن بالاجبار آمر امنیه(فرمانده پولیس) جدید ولایت بلخ میکند، دهها سرباز محاصره شده در بادغیس توسط دشمن کشته میشود و درحالی که نیروهای ویژه از کابل تا فلان قریه دور پنجشیر به دنبال «حسیب قوای مرکز» سرگردان هستند، بیش از هفتاد جوان اردو و پولیس ملی در هلمند قتل عام میشوند.
گویا که حکومت ماموریت خود را ناامنسازی ولایات امن کشور و متلاشی کردن اردو و پولیس ملی تعریف کرده باشد! بلخ در آستانه نوروز عمداً ناامن میگردد تا رییس جمهور ظفرمندانه در مراسم عید نوروز در روضه سخی حضور یافته و به کمپاین انتخاباتی بپردازد؛ تا دیده شود که مقصود نهایی از لشکرکشی به پنجشیر و ناامنسازی آن ولایت به بهانه دستگیری یک فرد «لاابالی» چیست؟
به باور این قلم، غنی که در میدان سیاست و جنگ علیه تروریزم قافیه را باخته، با فتح نمادهای قدرت رقیب سیاسی ارگ در بلخ و پنجشیر به دنبال عوامفریبی توده پشتون جنوب و شرق کشور و صید رای آنان است.
او که اکنون در انزوای مطلق سیاسی در سطح ملی و بینالمللی قرار گرفته و از سوی امریکا طلاق سیاسی شده است، آخرین تقلاها و دست و پا زدنهایش را برای ماندن بر سریر قدرتی که بر روی دریای خون مردم شناور است، انجام میدهد. خیمهشببازی های وی در خیمه لویه جرگه و گرد آوردن تعدادی افراد حکومتی تحت نام مشورت با جوانان، زنان و… و اکنون تدویر لویه جرگه فرمایشی با عنوان «لویه جرگه مشورتی صلح» تنها با یک هدف صورت میگیرد و آن ماندن بر چوکی لرزان ریاست جمهوری است.
روزگار اما، بر وفق مراد وی نمیگردد و حوادث مسیر دیگری را میپیماید. غنی که زمانی ادعای مالکیت پروسه صلح را داشت، به صورت تحقیرآمیزی از روند مذاکرات صلح دور انداخته شده است. تلاش وی حتی برای فهم جزئیات مذاکرات امریکا و طالبان نیز بینتیجه مانده است. خلیلزاد او را از آنچه در مذاکرات میان وی و طالبان میگذرد بیخبر میگذارد، طالبان حاضر نیست وی را به عنوان طرف گفتوگو بپذیرد، دور دوم مذاکرات صلح بینالافغانی قرار است در غیاب حکومت وی بار دیگر در دوحه برگزار شود و غنی که روزی مهارت خود را در به حاشیه بردن دیگران به رخ میکشید، خود کاملاً به حاشیه رفته است.
او اکنون برای انحراف افکار عمومی از شکستهای مکرر سیاسیاش چارهای جز پناه بردن به رفتارهای پوپولیستی و چنگ و دندان نشان دادن به این و آن ندارد. جایگاه او در افکار عمومی در حد گلاویز شدن با «حسیب قوای مرکز» تنزل یافته است.