از داکتر نجیب تا اشرف غنی؛ آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟
داکتر اشرف غنی مانند نجیب در حلقه ستون پنجم قرار گرفت و با تصفیه و خانه نشین کردن اقوام دیگر و حتی اعتدال گرایان پشتون، حامیان روزهای دشوار را از دست داده است.
همانگونه که شوروی پشت نجیب را خالی کرد امریکا نیز غنی را به انزوا کشانده است.
حکومت نوگرایی چپ با حمایت شوروی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۱ بعد از چهارده سال به دست داکتر نجیبالله فروپاشید، اما آیا حکومت نوگرایی راست که با حمایت امریکا در ۱۳۸۰ به وجود آمد و اینک هژده ساله شده است؛ به وسیله داکتر اشرفغنی فروخواهد پاشید.
این فروپاشی در نگاه اولّیه شاید بعید به نظر برسد، اما حافظه تاریخی افغانستان پر است از اینگونه فروپاشیها. اولین حکومت نوگرا که بوسیلۀ امیرشیرعلی خان به وجود آمد بعد از ده سال فروپاشید. حکومت نوگرایی امانالله نیز بعد از ده سال فروپاشید. صدارت موفق سردارمحمدداودخان در بعد توسعه اقتصادی و در بستر دیکتاتوری سیاسی نیز بعد از ده سال فروپاشید.
حزب دمکراتیک خلق بیشترین و قویترین تلاشها را برای توسعه و پیشرفت افغانستان انجام داد، اما در نهایت بعد از چهارده سال تلاش صادقانه سقوط کرد و آخرین رییس جمهور آن یعنی داکتر نجیب سرش بالای دار رفت.
از آنجا که افغانستان همواره میدان جنگهای نیابتی بوده، جهاد در مقابل حکومت کابل نیز بعد بینالمللی گرفت. امریکا و ناتو پشت سر مجاهدین اما شوروی و ورشو پشت سر حکومت کابل ردیف شدند. اما مشکل اصلی حکومت کابل، بیشتر در اختلافات داخلی بود تا فشارهایی خارجی! از فردای کودتای هفت ثور، حزب پرچم به وسیلۀ خلق تصفیه شد (اعدام، زندان و تبعید به عنوان سفیر). با تصفیۀ پرچم که عمدتاً غیر پشتونها و طبقه میانه پشتونها بودند، اینبار رقابت در داخل خلق میان ترهکی و امین بالا گرفت تا این که امین، ترهکی را خفه کرد و به قتل رساند. با به قدرت رسیدن امین، شوروینگران شد و با اشغال افغانستان، امین را کشت. پرچم را جایگزین خلق ساخت و ببرک کارمل به قدرت رسید. با آغاز حکومت کارمل بحث مصالحه ملی نیز مطرح شد. کارمل عفو عمومی اعلام کرد و حدوداً بیست هزار زندانی را که در انتظار مرگ بودند، از زندانهای کشور آزاد کرد. اما در قریب به هشت سال حکومت کارمل، صلح به نتیجه نرسید.
در دوره حکومت شش ساله داکتر نجیبالله به دلیل فروپاشی شوروی و تغییرات در سطح منطقه و جهان، پروسه صلح شتابی بیشتر گرفت. «کمیسیون عالی مصالحه» یا «آشتی بینالافغانی» با ۲۹۵ عضو و با شعبات در تمام ولایات و ولسوالیها به وجود آمد تا با مجاهدین زمینه گفتوگو را فراهم کند. اولین خواست مجاهدین برای مصالحه، خروج نیروهای شوروی بود، اما از فردای خروج شوروی، مجاهدین نه تنها نمایندگیهای سیاسی شان را در کابل جهت مصالحه باز نکردند بلکه برای سقوط دادن کابل از راه زور و نظامی آنقدر عجله کردند که بدون هماهنگی همدیگر سنگینترین عملیات را بالای جلالآباد انجام دادند تا از آنجا وارد کابل شوند، اما با حدوداً پانزده هزار کشته شکست خوردند.
با آن که نجیب در جنگ جلالآباد، قدرت خود را به خوبی به نمایش گذاشت اما در کابل تحولاتی به جریان افتاد که کمر نجیب را شکست. با فروپاشی شوروی و محو ایدئولوژی سوسیالیستی، افراد و فراکسیونهای مختلف حزب دمکراتیک خلق از جمله خود نجیب به سوی وابستگی و تمایلات قومی و زبانی لغزیدند و وارد بازی با کارت قومی و زبانی شدند. نجیبالله با تمام هوادارانش در هر دو جناح پرچم و خلق در صدد آن بود تا از نیرومندی نیروهای غیرپشتون در داخل حزب و حاکمیت که پس از کودتای شهنواز تنی گستردگی بیشتر یافته بود، بکاهند. منوکی منگل، جنرال جمعه خان اسک، اسلم وطنجار، پکتین، مقیم پیکار و سلیمان لایق در این انحراف ذهنی نجیب نقش اساسی داشتند. به این ترتیب نجیب با تصفیه و به حاشیه قرار دادن اقوام غیر پشتون از حکومت، حامیان صادق خود را از دست داد. عبدالرشید دوستم که در جنگ جلالآباد و کلاً حمایت از نجیب در برابر مجاهدین از هیچ تلاشی دریغ نورزید سرانجام وقتی متوجه شد که به وسیله ستون پنجم حکومت کابل، مورد تعقیب و تهدید است از نجیب جدا و به مجاهدین پیوست. با پیوستن دوستم به مجاهدین، ستون پنجم نیز پشت نجیب را خالی کرد و بدین ترتیب کابل در اختیار مجاهدین قرار گرفت و مجاهدین هم تمام دستاوردهای چهارده ساله را دود کردند و به هوا فرستادند.
آن روز بنین سوان نماینده سازمان ملل این بازی را پیش میبُرد و امروز زلمی خلیزاد!
آنچه در سالهای اخیر و به خصوص در حکومت داکتر اشرف غنی اتفاق افتاد، شباهت بسیار نزدیک با رویدادهای حکومت خلق و پرچم و به خصوص حکومت داکتر نجیبالله دارد.
داکتر اشرف غنی مانند نجیب در حلقه ستون پنجم قرار گرفت و با تصفیه و خانه نشین کردن اقوام دیگر و حتی اعتدال گرایان پشتون، حامیان روزهای دشوار را از دست داده است.
همانگونه که شوروی پشت نجیب را خالی کرد امریکا نیز غنی را به انزوا کشانده است.
آیا داکتر اشرف غنی احمدزی سرنوشتی مشابه داکتر نجیبالله احمدزی را پیش رو خواهد داشت؟
اگر نجیب احمدزی دستاوردهای چهارده ساله را بر باد داد، اشرفغنی احمدزی دستاوردهای هژده ساله را دود خواهد کرد؟
افغانستان چه جغرافیایی است که اصلاحات را با هیچ فورم و محتوا بر نمیتابد؛ نه اصلاحات با مدل افغانی (شیرعلیخان، سردار داوود، امانالله)، نه اصلاحات با مدل چپ (چهارده سال حکومت سوسیال دمکراسی) و نه اصلاحات با مدل راست (هژده سال حکومت لیبرال دموکراسی)، آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟
نویسنده: دکتر عوض علی سعادت