آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

از داکتر نجیب تا رییس جمهور غنی؛ نقاط قوت و ضعف

آقای غنی حق دارد که از تکرار تجربه داکتر نجیب در امر انتقال قدرت، جلوگیری کند. اما راه آن، دفاع یک تنه از قدرت نیست؛ کاری که نجیب از عهده آن برنیامد، بلکه او باید این کار را از طریق ایجاد یک اجماع سیاسی فراگیر در گام نخست و ایجاد یک جبهه ملی واحد و نیرومند در قدم بعدی انجام دهد

با آغاز و انجام مذاکرات صلح میان امریکا و طالبان، گزینه حکومت موقت، همواره بر سر زبان‌ها بوده و به ویژه قبل از انتخابات ریاست جمهوری ششم میزان، گروهی از نامزدان این انتخابات، این طرح را به عنوان یک راه حل برای افغانستان پیشنهاد کردند.

این طرح و گمانه از آنجا مطرح شد و هم‌اکنون نیز حتی برخی حامیان خارجی افغانستان، نیم‌نگاهی به آن دارند که تصور می‌شد سرنوشت فرجامین مذاکرات صلح امریکا و طالبان، فروپاشی دولت مستقر کابل است و این حکومت جای خود را منقادانه و سخاوتمندانه به حکومتی واگذار می‌کند که متشکل از نیروهای سیاسی مختلف از جمله طالبان است!

اما روز پنجشنبه، ۲۲ جوزا، آقای رییس جمهور غنی در یک ویدئوکنفرانس با شورای اتلانتیک، روی دست همه کسانی که به چنان حکومتی چشم دوخته‌اند، آب سردی ریخت. او در پاسخ به سؤالی درباره احتمال ایجاد دولت موقت و کناره‌گیری وی از قدرت گفت: «بزرگترین اشتباه داکتر نجیب‌الله در جریان مذاکرات با مجاهدین این بود که اعلام کرد استعفا می‌کند. ما این فلم را یکبار دیدیم، نمی‌خواهیم تکرار آن را ببینیم.»

آنچه در این نوشتار، مورد تأمل قرار می‌گیرد، هم‌سنجی داکتر نجیب و داکتر غنی، از منظر بازخوانی وجوه اشتراک و افتراق این دو رهبر با یکدیگر است. نخست به وجوه اشتراک آن دو می‌پردازیم.

وجوه اشتراک

۱٫  مهم‌ترین وجه مشترک داکتر غنی و داکتر نجیب، قرار داشتن در معرض فشار مخالفان مسلح است. مخالفان مسلح دولت کمونیستی داکتر نجیب، مجاهدینی بودند که به کمتر از براندازی دولت کابل و برپایی حکومت اسلامی، بسنده نمی‌کردند. در این سوی اما شاخص‌ترین نیروی مخالف حکومت داکتر غنی، گروه طالبان است که با داعیه اقامه احکام و حدود شریعت و همچنان در پوشش جهاد اسلامی، قصد براندازی دولت آقای غنی را دارد. با اندکی اغماض، می‌توان گفت هر دو حکومت در برابر معارضان و مخالفان مسلح خود، در موقعیت تدافعی قرار داشته و دارند و این موجب شده است که تقریبا همه آگاهان و تحلیلگران، یک‌صدا از راه حل نبودن جنگ سخن به میان بیاورند و بر آغاز مذاکرات صلح پای بفشرند.

۲٫  دومین و آخرین وجه مشترک داکتر غنی با داکتر نجیب در وابستگی هر دو به حمایت خارجی است، اما با این تفاوت که حامی حکومت داکتر نجیب، اتحاد جماهیر شوروی پیشین بود و حکومت آقای غنی از حمایت گسترده منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار است.

در این میان، نجیب اما زمانی راه گفتگو با مجاهدین را در پیش گرفت که بسیار دیر شده بود؛ یعنی زمانی که مسکو هرگونه حمایت از کابل را قطع کرد و داکتر نجیب را در موقعیتی قرار داد که جز دیپلماسی التماس، گزینه دیگری برای مواجهه با مجاهدین در اختیار نداشت و مجاهدین نیز با درک شرایط، حاضر به دادن هیچ امتیازی به او نشدند و در نهایت فاتحانه وارد کابل گردیده و برای مدت کوتاهی دنیا را به کام خود کردند.

وجوه افتراق

 وجوه افتراق داکتر غنی با داکتر نجیب، هم زیاد است و هم نقطه امتیاز او در برابر معارضان براندازش:

۱٫  داکتر نجیب، یک رییس جمهور انتصابی دست‌نشانده بود. او از مسکو به ریاست جمهوری افغانستان منصوب شده بود و برای رسیدن به قدرت، هرگز مکانیزم‌ها و مجاری دموکراتیک ورود به ارگ ریاست جمهوری را پشت سر نگذاشته بود.

۲٫  داکتر نجیب پیشینه‌ای تاریک و آلوده به فجیع‌ترین جنایات ممکن ضد بشری داشت. او پیش از ریاست جمهوری، رهبری سازمان مخوف و شکنجه‌گر «خاد» را بر عهده داشت و در مدت رهبری این نهاد، بدترین و فراموش‌ناشدنی‌ترین جنایت‌ها را علیه مردم و نخبگان علمی ـ سیاسی افغانستان مرتکب شده بود.

۳٫  داکتر نجیب، فاقد بینش راهبردی رهبری بود و با طرح استعفایش از قدرت، سند فروپاشی دولتش را نیز امضا کرد. او با قرار داشتن در موقعیت مشابه آقای غنی، این امکان را در اختیار داشت که همانند خلف امروزین خود، راه معامله صلح‌آمیز با مخالفان را در پیش گیرد تا هم خود قربانی نمی‌شد و هم از آسیب‌پذیری ارکان اصلی قدرت، فروپاشی ارتش و دیگر نیروهای مسلح کشور و سایر دستاوردهای مادی و معنوی به ویژه زیرساخت‌های حیاتی افغانستان جلوگیری می‌کرد.

۴٫  اما چهارمین و آخرین وجه افتراق داکتر غنی با داکتر نجیب به محبوبیت و منفوریت مخالفان برانداز هر دو برمی‌گردد. مجاهدین، به عنوان مخالفان مسلح داکتر نجیب، محبوبیت بی‌نظیری در افکار جمعی مردم داشتند. مردم افغانستان مسلمان‌اند و قرار داشتن در زیر سلطه یک نظام بی‌خدای کمونیستی را برنمی‌تابیدند. به همین جهت، آنان نه‌تنها برای پیروزی مجاهدین لحظه‌شماری و از جان و دل دعا می‌کردند، بلکه حاضر بودند سر و مال خود را نیز در این راه سخاوتمندانه و فداکارانه تقدیم کنند. طالبان اما به عنوان گروه برانداز حکومت داکتر غنی، از چنین مکانت و موقعیتی برخوردار نیست. این گروه، با کارنامه پنج سال سلطه سیاه خود بر افغانستان، زخم درمان‌ناپذیری از خاطرات و خطرات خونین، در روان همگانی مردم افغانستان کاشته است که برون‌داد آن چیزی جز نفرت و انزجار جمعی از این جریان نیست.

با توجه به این موارد، آقای غنی حق دارد که از تکرار تجربه داکتر نجیب در امر انتقال قدرت، جلوگیری کند. اما راه آن، دفاع یک تنه از قدرت نیست؛ کاری که نجیب از عهده آن برنیامد، بلکه او باید این کار را از طریق ایجاد یک اجماع سیاسی فراگیر در گام نخست و ایجاد یک جبهه ملی واحد و نیرومند در قدم بعدی انجام دهد. آنچه در این مورد، بیش از هر چیز دیگری به یاری او می‌شتابد، این واقعیت درخشان و ارزشمند است که مردم افغانستان، به رغم همه چالش‌هایی که در دولت مستقر کنونی وجود دارد، این دولت را بهتر از نظام طالبانی می‌دانند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا