آخرین اخبارافغانستانتبصرهتحلیلسیاست

از هشت ثور تا امروز؛ پراکندگی عامل بحران‌های متداوم

اختلافات مداوم، نفاق و پراکندگی و بی اعتمادی خلق می‌کند، سوء تفاهم می‌آفریند و مانع وحدت جریان‌های متفاوت در یک مسیر واحد می‌شود؛ چیزی که همین اکنون نیز در میان جریان‌های مختلف سیاسی مخالف طا-لبان به عینه حس می‌شود

در هشتم ثور سال ۱۳۷۱ خورشیدی پایتخت کشور-کابل، از سوی نیروهای تنظیم‌های جهادی پس از ۱۴ سال جنگ سقوط کرد و دولت داکتر نجیب‌الله درهم شکست. روند فروپاشی دولت داکتر نجیب به مثابه آخرین نظام کمونستی کشور، حدوداً چهار سال قبل از هشتم ثور آغاز شده بود- هنگامی که نیروهای نظامی شوروی خارج شدند و روند کمک‌های انترناسیونالستی به کابل قطع شد. نظام کمونستی کشور محصور کودتای هفتم ثور بود؛ کودتایی که با حمایت مستقیم مسکو علیه رژیم محمد داوود انجام شد و حزب دموکراتیک خلق قدرت را به دست گرفت. مناقشات درونی میان دو فراکسیون خلق و پرچم در حزب چپی از همان آغاز ساختار سیاسی متمایل به شوروی را دچار قطب‌بندی‌های ویرانگر ساخت که تا هنگام فروپاشی آن در سال ۱۳۷۱ خورشیدی هم ادامه داشت. این روند اما با مداخل تمام عیار نظامی شوروی در ۶ جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی شدت بیشتر هم یافت؛ زیرا جناح خلق حزب، جناح پرچم را متهم به تشویق شوروی برای مداخله نظامی می‌کردند و از این طرف نیز جناح پرچم، جناح خلق را گرویده «امپریالیزم» می‌خواندند.
اختلافات عمیق میان فراکسیون‌های حزب دموکراتیک خلق برای بررسی هشتم ثور خیلی حایز اهمیت است؛ زیرا بعدها اختلافات این چینی در میان تنظیم‌های جهادی نیز مقدمات جنگ داخلی، تضعیف نهاد دولت و ظهور طا-لبان را فراهم کرد. فراتر از آن، این نوع اختلافات درون ساختاری که می‌توان از آن به عنوان رقابت برای قدرت نام برد، در دو دهه نظام جمهوری نیز در ابعاد و اضلاع گوناگون جریان داشت. گاهی به سطح می‌آمد و زمانی در لفافه سیاست، مستور می‌ماند.
هرچند جنگ‌های داخلی میان تنظیم‌های جهادی در کابل، هشتم ثور را نیز همانند هفتم ثور نزد مردم عامه مخدوش ساخته، اما اذعان به این نکته روشنگر است که معکوس هفتم ثور، هشتم ثور کودتا نبود، این فرایند به درستی انقلابی بود که مردم کشور علیه نظام چپی آغاز کردند و پس از ۱۴ سال نیز به پیروزی رسید. اما فردای پس از پیروزی است که فاجعه رخ می‌نماید. مجاهدین به خوبی توانستند دولت مورد حمایت شوروی را ساقط کنند، ولی نتوانستند دولت‌داری کنند، ساختار بسازند و اختلافات شان را منطق گفت‌وگو و مذاکره حل کنند. تنظیم‌های جهادی برای مبارزه در سنگر به خوبی آب‌دیده شده بودند، ولی در دولت‌داری چنان بی‌تجربه بودند که فکر می‌کردند همانند زمان جنگ علیه شوروی، به هر خواسته شان از راه جنگ و نیروی نظامی‌ می‌رسند؛ حتی اگر «دشمنی» در میان نباشد.
باری، برگردیم به همان کود «اختلافات» که عامل اصلی فرسایش دولت نوپای مجاهدین شد. کارشناسان عوامل زیادی را در ناکامی مجاهدین در تشکیل دولت دخیل دانسته‌اند: از دخالت خارجی گرفته تا مسایل قومی، تباری، سمتی، زبانی و مذهبی. اما این مسایل ظاهراً پوسته تنش‌ها بود. آنچه عمق داشت اختلاف در تقسیم قدرت و اشتباه ساختاری بود که تنظیم‌های مجاهدین را به سوی جنگ کشاند؛ زیرا این تنظیم‌ها در طول سال‌ها همواره با منطق جنگ و غلبه نظامی خو گرفته بودند. از منطق سیاست و گفت‌وگو دور شده و نتوانستند از «تنظیم‌های نظامی» به «احزاب سیاسی» مبدل شوند.
اختلافات مداوم، نفاق و پراکندگی و بی اعتمادی خلق می‌کند، سوء تفاهم می‌آفریند و مانع وحدت جریان‌های متفاوت در یک مسیر واحد می‌شود؛ چیزی که همین اکنون نیز در میان جریان‌های مختلف سیاسی مخالف طا-لبان به عینه حس می‌شود. این جریان‌ها هرچند یک هدف را دنبال می‌کنند، اما هرکدام ترجیح می‌دهد که برنامه خود را داشته باشد. جریان‌های سیاسی مخالف هرکدام به تک‌صدایی خفیف می‌ماند که از دور دست بلند شده باشد، نه قوت کافی برای فریاد دارد و نه ایجاد تغییر. اگر این جریان‌ها متحد نشوند، به نظر نمی‌رسد که در سپهر سیاسی کشور محلی از اعراب داشته باشند.
چنین است که میراث اختلافت از چپی‌ها به تنظیم‌های مجاهدین گذاشته شد، در دوره جمهوریت ادامه یافت و اکنون نیز به شدت خود باقی است. در این برهه زمانی ۴۶ ساله فقط دوره مقاومت استثنا است که تمام احزاب جهادی را دور یک محور گرد آورده بود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا