افغانستان؛ آیا صلح دستیافتنی است؟
نه تنها سازمان ملل بلکه ملتهای جهان مسئولیت قانونی و اخلاقی دارند که افغانستان را به سمت هرج و مرج و یک رژیم تمامیتخواه سوق ندهند
از زمان امضای توافقنامه دوحه، خیلی کم پیش آمده که افغانستان روزی را بدون واقعۀ خشونتبار تجربه کرده باشد. کشتن، اخاذی، تهدید، آدمربایی و قاچاق اسلحه به کار عادی روزانه تبدیل شده است. این جنایتکاران که با اعمال تروریستی توجهها را به خود جلب میکنند، کوچکترین احساس پشیمانی برای اعمال خود نسبت به کودکان، زنان و نمازگزاران ندارند.
معابد، مساجد، شفاخانهها، تشییع جنازه، زمینهای بازی و بازارها از جمله بسیاری از اهداف ساده آنها است. بسیاری از قربانیان حملات تروریستی هیچ ارتباطی با جنگ جاری ندارد. تنها هدف عاملان این حوادث، بودن در محراق توجه و داشتن نقش اصلی جنگ است.
سئوال آشکار این است که آیا توافقنامه دوحه فقط برای خروج مصئون سربازان امریکایی و صلح برای ایالات متحده و اروپا امضا شده یا یک استراتژی جامع صلح برای مردم افغانستان نیز است؟ آیا صلحی بدون کاهش خشونت وجود دارد – پیششرطی برای تمام بازیگران دخیل در روند مذاکرات؟ سئوال مهم دیگر این است که ما در مورد چه نوع صلحی صحبت میکنیم، وقتی سازمانها، گروهها و افراد و اشخاص که دست شان به خون هزاران بیگناه آلوده است، آزادانه میگردند؟
حقوق اساسی مردم افغانستان در معرض خطر است، زیرا هیچ گونه توجهی به حقوق بشر و یا ایجاد محیطی برای این حقوق نشده است. جای سئوال است که چرا نهادهایی مانند اتحادیه اروپا که ادعا میکند قهرمانان حقوق بشر هستند، نسبت به وضعیت افغانستان خونسردند و چرا نمیتوانند از پس این مشکلات برآیند. چرا مردم افغانستان نیازمند ترحم بازیگران غیر دولتیاند و مجبور شدهاند در محیطی از هراس، ناامیدی و آیندۀ نامشخص زندگی کنند؟ آیا «تروریزم (وحشت)» در افغانستان به پایان رسیده و تنها وقتی «تروریزم» خوانده میشود که منافع ابرقدرتها به بازی گرفته میشود؟ آیا این چیزی است که ما آن را صلح میخوانیم؟
نخیر! صلح مفهوم بسیار زیبایی است که زیبایی و آرامش میبخشد. صلح عاری از ترس است. صلح آزادی انتخاب، گفتار، حرکت و حق داشتن زندگی و مال است. کشورهای مدرن و متمدن و همچنین ارگانهایی مانند سازمان ملل متحد برای اطمینان از برآورده شدن و تحقق چنین شرایط و مکانیزمی در حل مناقشات، وجود دارند.
اینها سئوالاتی واقعی هستند، چون که مردم افغانستان سالها قربانی سیاست ابرقدرتها شدند؛ اول به نام «جهاد مقدس» و بعد «جنگ علیه تروریزم».
مسلماً، نیروهای ایالات متحده و ناتو با مجوز شورای امنیت سازمان ملل وارد افغانستان شدند و با همین مجوز نیروی کمکی بینالمللی را برای تأمین پشتیبانی نظامی از دولت تازه روی کار آمده و به تعقیب آن ماموریت کمکی سازمان ملل برای افغانستان تأسیس کرد. بنابراین، نه تنها سازمان ملل بلکه ملتهای جهان مسئولیت قانونی و اخلاقی دارند که افغانستان را به سمت هرج و مرج و یک رژیم تمامیتخواه سوق ندهند. اما باز این سؤال پیش میآید: آیا آنها به اخلاق و قانونی بودن پایبند خواهند بود؟ بنابراین، این مردم افغانستان، به خصوص رهبران افکار عمومی هستند که باید خود را فراتر از احزاب سیاسی و وابستگیهای قبیلهای قرار داده و روی سیاست کثرتگرایی اجماع کنند: اگر صلح میخواهند.
جامعه جهانی نیز باید توجه داشته باشد كه بدون یک مکانیزم نظارتی مناسب برای برقراری صلح در مناطق جنگزده، همیشه خطر نقض حقوق بشر وجود خواهد داشت. بنابراین، ناظران صلح سازمان ملل موظفاند همانگونه که در سایر مناطق جنگزده در جهان ماموریت انجام دادهاند، در افغانستان نیز فعالیت کنند. اگر همه گفتهها عملی شود و اگر مردم حق انتخاب داشته باشند، صلح معنادار در افغانستان شکوفا خواهد شد.