افغانستان؛ خیانت امریکا به متحدین اروپایی
امریکا با ۸۰۰ پایگاه در سرتاسر جهان، دنیایی مبتنی بر سربازخانهها و پادگانها ایجاد کرده است و حتی نظم جهانی نیز چیزی جز تفسیر امریکا از این پادگانها نیست
در عملیات تخلیه ایالات متحده میتوان صحنههای حادثه ۱۱ سپتمبر را مشاهده کرد که حاکی از سقوط مسافرین افغان بود؛ شاید اشارهای باشد به پایان انتقامگیری به خاطر حادثه دلخراش ۱۱ سپتمبر. انگار امریکا میخواست پیامی مخفیانه به مردم جهان بفرستد.
اما با وجود تخلیه از ویتنام که در آن ایالات متحده توانست بیش از ۱۳۰ هزار نیروی ویتنامی را با خود همراه کند، فاجعه میدانهوایی کابل مشخص کرد که قرن امریکایی به پایان رسیده و ناقوس پایان امریکا به عنوان ابرقدرت در سراسر جهان به صدا درآمد.
ماموریت ایالات متحده امریکا و ناتو در افغانستان هرگز ملتسازی نبود. بنابراین، تلاش آنها برای ایجاد دموکراسی متمرکز و یکپارچه بیهوده بود. حتی دموکراسی وعده داده شده شکست خورد، علاوه بر هزینه ۲٫۲۶ تریلیون دالر منجر به کشته شدن ۲۴۱ هزار افغان و پناهنده شدن ۶ میلیون نفر از آنها شد. هزاران افغان دیگر نیز بر اثر عواقب جنگ و گرسنگی جان خود را از دست دادند. «مادر همه بمبها» ایالات متحده امریکا در ننگرهار آزمایش شد و منجر به کشتار جمعی شد. با آنکه جنگندههای امریکایی از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ در حدود ۷۰ هزار پرواز ۲۷ هزار بمب هدایت شونده را بر سر مردم افغانستان ریخت، یکی از هواپیماهای نظامی امریکایی ملا برادر را با احترام از قندهار به کابل آورد. خلاصه اینکه دستاوردهای ۲۰ ساله نیروهای ایالات متحده و ناتو به طا-لبان این فرصت را داد تا حکومت خود را دوباره برقرار کنند.
بنابراین، دستاورد نظم جهانی لیبرال در اولین سالگرد خروج امریکا از افغانستان برای ایالات متحده و حتی متحدان اروپاییاش چه بوده است؟ با شکست پروژه ملتسازی در افغانستان، نومحافظهکاران ایالات متحده کابل را به گروهی که آنها را تروریست، سلفی تندرو، جهادی و ناقض حقوق بشر مینامیدند، تحویل دادند. آیا میتوان از کاخ سفید در مورد علت اشغال یا خروج از افغانستان یا خسارات به جا مانده سوال کرد؟
اولین هدف امریکا در این مأموریت ۲۰ ساله در افغانستان، همانطور که بایدن در زمان خروج از افغانستان تاکید کرد، جلوگیری از ایجاد مرکز جدیدی برای حملات تروریستی علیه منافع ملی حیاتی امریکا بود. هدف دوم ایالات متحده در افغانستان به چالش کشیدن رقابت سیاسی و اقتصادی اروپا با ایالات متحده بود. اروپا که استقلال استراتژیک خود را با ایجاد توازن در روابط با روسیه و ایالات متحده در روابط فرا اتلانتیک ترویج میکند، در طول ۲۰ سال معضل افغانستان مجبور شد حضانت سیاسی خود را به واشنگتن بسپارد و امروز نیز برده استراتژیک ایالات متحده در جنگ اوکراین است.
نمایندگان پارلمان کشورهای اروپایی به درستی میگویند که اروپا در افغانستان شکست خورد زیرا واشنگتن اروپاییها را شایسته اطلاع دادن در باره خروج از افغانستان ندانست. اما باید گفت که اروپاییها در افغانستان شکست نخوردند، بلکه امریکا در توافقی محرمانه با طا-لبان، شکست سیاسی و نظامی را بر متحدان اروپاییاش تحمیل کرد.
اما دریغا که سقوط ناگهانی حکومت دروغین اشرف غنی که کاملاً تحت حمایت و اقتدار امریکا بود، نه تنها روند رویگردانی متحدان اروپایی را در این دوره چهار ساله ترامپ و بایدن از ایالات متحده تسریع کرد، بلکه به قدری بر جیوپولیتیک اروپا تأثیر گذاشت که روسیه از این فرصت استفاده کرده و به اوکراین حمله کرد.
بهرغم این واقعیت که ایالات متحده پس از رسوایی افغانستان ضعیفتر، بیثباتتر و غیرقابل اعتمادتر شده است، متحدان اروپایی ایالات متحده چارهای جز پیروی از واشنگتن ندارند و حتی اکنون هزینه احیای وجهه رهبری جهانی ایالات متحده را در جنگ اوکراین میپردازند.
در واقع، همان سیاستهای ریاست جمهوری بوش و ترامپ در دولت بایدن به شیوه سختتری اتخاذ شده است. ایجاد بحران در عراق و افغانستان، حاکمیت طا-لبان بر مرزهای چین، تداوم سیاست مهار سیستماتیک روسیه و چین و فشار بر اروپا برای پرداخت هزینه بیشتر جهت برخورداری از امنیت امریکا محورهای اصلی سیاست خارجی ایالات متحده در چند دهه اخیر بوده و تا به امروز ادامه دارد.
اکنون و در آستانه هزاره سوم، ایالات متحده همچنان به رویارویی با چین و روسیه ادامه میدهد. علاوه بر این، از سال ۲۰۰۱ بیش از ۴۰ جنگ را شعلهور کرده است که بیشتر آنها در خاورمیانه به راه افتاده است و اکنون در حال دست و پنجه نرم کردن با روسیه در اوکراین است. کاملاً واضح است که ایالات متحده به دلیل پیروی از «شر استراتژیک» به رفتار تهاجمی و مخرب خود ادامه خواهد داد.
بنابراین، امریکا با ۸۰۰ پایگاه در سرتاسر جهان، دنیایی مبتنی بر سربازخانهها و پادگانها ایجاد کرده است و حتی نظم جهانی نیز چیزی جز تفسیر امریکا از این پادگانها نیست.
جنگهای امریکا در خاورمیانه نشان میدهد که ایالات متحده و متحدانش قادر به شروع جنگ هستند، اما نمیتوانند صلح و ثبات به ارمغان آورند. بنابراین، خاورمیانه دیگر نمیتواند مقصد ایدهآل برای امریکا باشد و جنگ اوکراین فرصت ورود به عرصه جدیدی را ایجاد کرده است.