افغانستان؛ قربانی بازیهای بزرگ جهانی
تنها توجیه مقامات و نیروهای بینالمللی جهت مداخله در امور افغانستان هم، مبارزه با لانههای «تروریزم جهانی» است که در افغانستان ساخته شده و بهصورت فزایندهای در حال فعالیت است.
یکی از گفتمانهای مطرح سیاسی- رسانهای دنیای غرب، اصطلاحی تحت عنوان «جنگ افغانستان» است. اغلب از سیاسیون، دیپلماتها و رسانههای آنان شنیدهایم که «جنگ افغانستان» هزینهبر است. به همین تازهگی، پنتاگون -وزارت دفاع امریکا- اعلام کرده است که جنگ افغانستان سالانه ۴۵ میلیارد دالر هزینه دارد.
گذشته از چگونگی و پیامدهای حضور امریکا در افغانستان، آنچه که بیشتر توجه نویسنده را جلب کرده است، همین «اصطلاحسازی» و استفادهی ابزاری از موقعیتهای سیاسی و نظامی است.
اگر همین عبارت «جنگ افغانستان» را تحلیل کنیم، به این نتیجه میرسیم که این سرزمین گرفتار جنگ تمامعیار و چندین سالهای است که بین دو طرف درگیر، به صورت واضح و آشکار وجود داشته و امریکا بهعنوان یک منجی از آن سوی مرزها، جهت حل مناقشات بینالمللی، مداخله بشردوستانه میکند و میخواهد افغانستان را از بحران نجات دهد.
تنها توجیه مقامات و نیروهای بینالمللی جهت مداخله در امور افغانستان هم، مبارزه با لانههای «تروریزم جهانی» است که در افغانستان ساخته شده و بهصورت فزایندهای در حال فعالیت است.
اما با تحلیل روی دیگر سکه، به نتیجهای وارونه میرسیم. این تحلیل، نگاه عمیق، صادقانه و کارشناسانه به جنگ افغانستان است. برای چنین تحلیل، باید پرسشهایی را مطرح کرد. پرسشهایی از این قبیل: واقعاٌ تنور جنگ چگونه در افغانستان شعلهور شده است؟ طرفهای درگیر جنگ افغانستان کیست؟ کدام سازمانهای سیاسی، نظامی و امنیتی در جنگ افغانستان نقش مستقیم و غیر مستقیم دارند؟ کیها آتشبیار معرکهاند و سود میبرند؟ چرا جامعه بینالمللی میلیاردها دالر هزینه این جنگ میکنند؟ چطور میتوان آتش این جنگ را خاموش کرد؟ و…
خیلیها میدانند که افغانستان خواهان صلح و بارها از صلح سخن گفته است. مردم این جغرافیا از این جنگ، به ستوه آمدهاند و علل پیوستن شهروندان به گروههای افراطی، به نبود اشتغال، زندگی مساعد و تبلیغات بزرگتری بر میگردد. و به ابتداییترین تعریف، این یک جنگ تحمیلی است.
از سوی هم، ناامنیها و حملات خونبار مشابه در عراق، یمن، سوریه و… نشان داد که همه این ویرانگریها، از یک ریشه آب میخورند و اندیشهی واحدی در عقب این جنگهای سازمانیافته قرار دارد. عمق بدبختیهای عراقیها، سوریها و افغانها ناشی از ناامنی، نشانگر شباهت دیپلماسی جنگ در این سه کشور است. در هرسه کشور، جنگ تحمیلی، سازمانیافته و بدون خواست واقعی شهروندان و به اساس تبلیغات بزرگِ بیرون از کشور، آغاز شده است.
همه اینها به این معنی است که جنگ در افغانستان، همانند گذشته، جنگ هدفمند افغانها با دشمنان این کشور نیست؛ بلکه این جنگ، پروژه بزرگتر بین قدرتهای بزرگ و سلطهطلبی است که از موقعیتهای استراتژیک جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی کشورهای چون افغانستان، استفاده سیاسی و نظامی میکنند.
فقر، بیکاری، اعتیاد، بیسوادی و… از فاکتورهای اساسی کشورهای عقبمانده و از عوامل مهم زمینهساز جهت حضور شبکهها و سازمانهای سیاسی، نظامی و استخباراتی است. با این تعریف، افغانستان بهعنوان یک کشور فقیر، دارای نیروی بیاندازه بیکار و بیسواد، از سالها به اینسو، بهعنوان میدانرقابت سیاستهای بزرگتر، تحت عنوان جنگ افغانستان قرار گرفته است. افغانستان در این جنگها برنده نیست و سراسر میبازد. این جنگ، جنگ افغانستان نه، بلکه جنگ قدرتهای بزرگتر جهت رسیدن به اهداف سلطهطلبانه سیاسی، نظامی و فرهنگی است که از سالها قبل طراحی و سازماندهی شده است.
مقامات افغان باید خود را فریب ندهند و مانند گذشته، آله دست شکارچیان قدرتطلب سیاسی قرار نگیرند، چرا که این کشور ابزاری در این بازیهای سیاسی بیش نیست.
سیدعبدالبصیر مصباح؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات- تهران