افغانستان به ارتش نیاز ندارد
طا-لبان به تازگی اعلان کردند که کار روی تشکیل یک ارتش ۱۰۰ هزار نفری افغان «رو به پایان است». در حالی که برخی در افغانستان ممکن طا-لبان را به خاطر این دستاورد ستایش کنند، اما یک مشکل عمده در تشکیل یا سازماندهی مجدد جنگجویان طا-لبان به نیروی جنگی منظم وجود دارد: افغانستان به ارتش نیاز ندارد.
تاریخ ناکامی ارتشها
از نظر تاریخی افغانستان هرگز چانسی برای افزایش، حفظ و استفاده درست از ارتش یا ارتشها، حتی در بهترین زمان نداشت. از سال ۱۷۴۷ بدینسو، زمانی که احمدشاه درانی پادشاهی را در قندهار بنیاد نهاد که بعداً به افغانستان امروزی تبدیل شد، حاکمان افغان تلاشهای متعددی برای تشکیل و حفظ ارتش انجام دادهاند.
با این حال، هیچ یک از ارتشهای افغانستان نیم قرن دوام نیاورده است. برای مثال، ارتشی که احمدشاه درانی در اواخر دهۀ ۱۷۴۰ تشکیل داد، در جنگ داخلی میان نوههایش در دهۀ ۱۷۹۰ متلاشی شد. به همین ترتیب، ارتشی که امیر عبدالرحمن خان در دهۀ ۱۸۸۰ با یارانههای بریتانیا ایجاد کرد، با فرار نوهاش شاه امانالله در اواخر دهۀ ۱۹۲۰ متلاشی شد. همچنین، ارتشی که پادشاه نادرخان در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ تشکیل داد، زمانی که کمونیستهای افغانستان در اواخر دهۀ ۱۹۷۰ علیه محمد داوود خان رییس جمهور و برادرزاده نادرخان، کودتا کردند از هم پاشید.
سه ارتشی که در بالا ذکر شد ارتشهایی هستند که بیشترین دوام را داشتند. علاوه بر این سه، ارتشهای دیگری نیز وجود داشت – از جمله ارتش ملی افغانستان (ایانای) که توسط ایالات متحده و همچنین افغانها (یا حامیان خارجی آنها) تمویل شد، بهسرعت از هم پاشیدند.
بیفایدگی ارتشهای افغانستان
افغانستان، کشوری است که بر اساس خطوط قومی، زبانی و قبیلهای عمیقاًَ تقسیم شده است. هیچ قوم یا قبیله افغان نمیخواهد که توسط یک قوم یا قبیله دیگر اداره شود. به این ترتیب، اکثر سربازانی که برای ارتش به اصطلاح ملی استخدام میشوند، بیشتر به گروهها و رهبران قومی و قبیلهای خود وفادار میمانند تا به فرماندهی ارتش. در نتیجه، فقدان انسجام در ارتش افغانستان و از همپاشیدگی مکرر آنها.
به همین منوال یا در نتیجه خطوط منقسم که به آنن اشاره شد، هیچ حاکم افغان نتوانسته نهادهای دولتی قوی ایجاد کند، سیاست دولت را فراتر از کابل و چند شهر دیگر ببرد و اعتماد مردم عادی این سرزمین را داشته باشد. مردم افغانستان برای جبران بیکفایتی و بیتفاوتی حاکمان همیشه به صاحبان قدرت در کابل و ارتشهایشان توجه چندانی نداشتهاند. بنابراین، همیشه بین حاکمان و محکومین شکافی وجود داشته است که در نهایت عملکرد ارتش افغانستان را متأثر کرده است.
در طول دو قرن گذشته، هیچ ارتش افغانستان نتوانسته جلوی تهاجم خارجی را بگیرد یا حتی با موفقیت در برابر آن مقاومت کند. هر زمان که تهاجمی رخ داده است، ارتش افغانستان یا از بین رفته است (مانند جنگ دوم انگلیس و افغانستان در ۱۸۷۹-۱۸۸۱)، یا در کنار مهاجم قرار گرفته است (نمونه آن در زمان تهاجم شوروی و اشغال افغانستان در دهۀ ۱۹۸۰). تمام متجاوزان افغانستان در نتیجۀ مقاومت مردمی مجبور به ترک کشور شدند؛ مقاومتی که ارتش افغانستان هیچ نقشی در آن نداشته است، جز اینکه واحدهای خود را ترک گفته و به مقاومت پیوستهاند.
در هر صورت، ارتش افغانستان باری بر دوش مالیاتدهندگان افغان یا حامیان خارجی آنها بوده است. برای مثال، همانطور که «توماس بارفیلد» در کتاب «افغانستان: تاریخ فرهنگی و سیاسی» اشاره کرده، قبل از جنگ دوم انگلیس و افغانستان (۱۸۷۹-۱۸۸۱)، امیر شیرعلی خان ۴۰ درصد از عواید دولت را صرف ارتش میکرد. با این حال، در آغاز جنگ دوم انگلیس و افغانستان، شیرعلی از کابل گریخت و ارتش به تعقیب آن متلاشی شد. به همین ترتیب، در زمان ما، به رغم سرمایهگذاری میلیارد دالری امریکا بالای اردوی ملی افغانستان، ارتش افغانستان به محض قطع حمایتهای خارجی مانند خانۀ پوشالی از همپاشید.
با این حال، شاید دلیل دیگری پشت بیفایده بودن تاریخی ارتش افغانستان وجود داشته باشد. به طور سنتی، حاکمان افغانستان ارتش را نه برای دفاع از تمامیت ارضی افغانستان، بلکه به عنوان ابزاری برای تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان داخلی تشکیل میدهند. طی حدود یک قرن گذشته، بخش عمدهای از ارتش افغانستان در کابل و اطراف آن و دور از مرزهای افغانستان با کشورهای همسایه مستقر شده است. هدف، دور نگهداشتن مخالفان از کابل و اطمینان از این که کابل برای نخبگان حاکم امن باشد، بوده است.
شرایط فعلی
هدف اصلی طا-لبان از تشکیل ارتش، این است که جنگجویان خود را تحت یک فرماندهی یکپارچه قرار دهند و وحدت آنها را حفظ کنند. رهبری طا-لبان نمیتواند آنها را خلع سلاح کند یا جنگجویان خود را رها کند. قرار دادن جنگجویان تحت فرماندهی یکپارچه ارتش نیز تلاشی برای مراقبت از جنگجویان و جلوگیری از مشکلات میان طا-لبان است. ثانیاً، طا-لبان میخواهند مخالفان خود را در سراسر افغانستان با استفاده از ارتش و مقادیر زیادی سلاح و موترهای نظامی به جامانده از ایالات متحده، ساکت و سرکوب کنند.
چند نکته وجود دارد که باید در نظر داشت. اولاً، برای رهبری طا-لبان، به عنوان شورشیان، آسانتر بود که وحدت را حفظ کنند در حالی که به نام دین با دشمن خارجی میجنگیدند. اما اکنون دشوار و زود است که بگوییم آیا ارتش طا-لبان در غیاب دشمن خارجی قادر به حفظ انسجام در صفوف خود خواهد بود یا خیر. تجارب قبلی افغانستان، همانطور که در بالا ذکر شد، مایۀ دلسردی است. طا-لبان نیز احتمالاً تدارکات حیاتی و پول نقد را که باید به جمعیت غیرنظامی گرسنه تحویل داده شود، به ارتش خود منتقل خواهند کرد. تأمین مالی کمپاین چریکی یک چیز است و تأمین مالی یک ارتش متعارف چیز دیگر. افغانستان نمیتواند منابع کمیاب خود را برای حفظ یک ارتش بزرگ و متوسط سوق دهد.
دوم، هیچ کشور همسایهای در آیندهای قابل پیشبینی جرئت حمله به افغانستان را نخواهد داشت. با این حال، اگر یک قدرت بزرگ تصمیم به حمله به افغانستان بگیرد، هیچ ارتش افغانستان توانایی بازدارندگی یا توقف آن را نخواهد داشت. بنابراین، تشکیل و حفظ ارتش از منظر پاسداری تمامیت ارضی و استقلال افغانستان در وهله اول بیفایده به نظر میرسد. علاوه بر این، اقوام مختلف افغانستان بیشتر به انتقال قدرت از کابل به ولایات و داشتن سهم بیشتر در امور منطقهای شان علاقمند هستند تا تشکیل ارتشی که مأموریت، اهداف و آینده آن نامشخص است.
به جای ارتش متعارف، افغانستان برای تضمین صلح پایدار به موارد زیر نیاز دارد: اول، تمرکززدایی و انتقال قدرت از کابل به ولایات یا گروهی از ولایات که به عنوان مناطق شناخته میشوند. دوم، خدمات پولیس یا ادارات در سطوح ولایتی (یا منطقهای) برای حفظ نظم و قانون. سوم، نیروی پولیس مرزی ملی چندقومیتی مبتنی بر شایستگی. چهارم، آژانس اطلاعات ملی چندقومیتی مبتنی بر شایستگی. پنجم، سپاه چندقومیتی از نیروهای ویژه مبتنی بر شایستگی. ششم، نیروی هوایی کوچک چندقومیتی مبتنی بر شایستگی.