افغانستان و شکست امپراتوری؛ تغییر هویت دینی(۳۸)
ببرک کارمل حامی خود در دولت شوروی را از دست داده بود. کوشش او برای پررنگ کردن، توجه به نهادهای دینی و تبلیغات دینی، تاثیری در بقای او و تقویت و استحکام حکومت او و اقبال مردم به او نداشت
سید عطاءالله مهاجرانی
با مرگ برژنف ( ۱۰ نوامبر ۱۹۸۲) و مرگ اندروپوف،( ۹ فبروری ۱۹۸۴) ببرک کارمل مهمترین حامیان خود را از دست داد. آن دو در واقع معماران کودتای ۱۹۷۹ در افغانستان بودند. اندروپوف به عنوان رییس کا گ ب/کی جی بی در واقع نقش مستقیم و اصلی در اداره افغانستان پس از کودتا داشت. چرنینکو که پس از آندروپوف به رهبری شوروی انتخاب شده بود، دوران رهبریاش به طول نینجامید و در ۱۰ مارچ ۱۹۸۵ فوت کرد. گورباچف که از آغاز با اشغال افغانستان موافق نبود و در رأی گیری برای اشغال رأی نداد، یا رأی منفی داد یا در رأی گیری در پلیت بورو به دلیل اینکه حق رأی نداشت شرکت نکرده بود، با نگاه به داخل و تصحیح اشتباهات استراتژیک در سیاست خارجی از جمله اشغال افغانستان، رویکردی متفاوت داشت. ببرک کارمل حامی خود در دولت شوروی را از دست داده بود. کوشش او برای پررنگ کردن، توجه به نهادهای دینی و تبلیغات دینی، تاثیری در بقای او و تقویت و استحکام حکومت او و اقبال مردم به او نداشت. حتی در صدد بود که اسلام به عنوان دین رسمی افغانستان اعلام شود. در سال ۱۹۸۰ جمعیت علما را دو باره فعال کرد، در سال ۱۹۸۲ شورای عالی علما و روحانیون تاسیس شد. در سال ۱۹۸۲ اداره شئون اسلامی جای جمعیت علما قرار گرفت در اپریل ۱۹۸۵ تبدیل به وزارت شئون دینی شد. در ماه رمضان برنامههای مذهبی از رادیو و تلویزیون بیشتر پخش میشد و از بلندگوی مساجد تلاوت قرآن. (۱۲۲)
دولت کارمل در جلب توجه مردم به برنامه ترویج و تبلیغ اسلامش شکست خورد، چون شخصیتهای دینی که در مقاومت بودند و یا از مقاومت و مجاهدین حمایت میکردند و مهمتر از آن گاه نقش رهبری در مقاومت ایفا میکردند؛ نسبت به عالمان دینی حکومتی که معمولاً افراد متوسط و کمتر شناخته شده و یا بدنام بودند؛ قابل مقایسه نبودند و یا به مراتب اعتبار دینی و علمی بیشتری داشتند. چه شخصیتهای سنتی مانند مولوی ابلاغ یا داکتر ربانی(استان برهان الدین ربانی) به عنوان نوگرا. مردم ملاهای طرفدار رژیم را طرد میکردند، میگفتند این ملاهای دولتی خدا-ناباورند. از سویی، حکومت نفوذی بر روحانیون مردمی و طرفدار مقاومت نداشت. (۱۲۳)
ظاهراً جمع بندی و استنتاج دولت شوروی، به ویژه کا گ ب این بوده است که ببرک کارمل نه موقعیت و محبوبیت ملی دارد و نه میتواند بر اوضاع افغانستان مسلط شود. او را بر کنار کردند. دولت شوروی اعلام کرد که نیروهای خود را از افغانستان خارج میکند. در واقع دولت شوروی با صدای بلند شکست استراتژی خود در اشغال افغانستان را اعلام کرد. بدیهی بود که کا گ ب نمیتوانست به راحتی و آسانی گورباچف از افغانستان صرف نظر کند. از این رو داکتر نجیب را که در زمان ببرک کارمل مسئول اطلاعات و امنیت (خاد) بود، به رهبری منصوب کردند و ببرک کارمل را خوار و زار و بیمار و آواره و نومید کردند! مگر امریکا با محمد رضا شاه پهلوی که به قول خودش هر چه امریکا از او خواسته بود، رفتاری بدتر از رفتار شوروی نسبت به ببرک کارمل انجام نداده بود؟ دست کم، شوروی ببرک کارمل را به بیمارستان روانی نفرستاد و او را در سلول بیماران روانی قرار نداد. نشانههای روشنی که عوامل اجنبی، حتی از دید همان دولت اجنبی نیز محترم نیستند. چنان که یک قاعده طلایی در امر جاسوسی میگوید که جاسوس از زمان جاسوسی خود هدف ترور، توسط دولت بهره بردار است، چون تبدیل به اطلاعات سیار شده است و امکان لو رفتن و دستگیریاش، همیشه محتمل است.