اقدام ارگ در برابر بلخ؛ تقابلی که قهرمانی آفرید
حکومتیکه قادر به تامین امنیت شهر و جادههای کابل نیست، چگونه ممکن است که با چهره شاخص سیاست افغانستان که از جایگاه بلند مردمی برخودار است از راه نظامی وارد معرکه شود؛ درحالیکه صفوف ارتش و نیروهای نظامی به دلیل تفکر ضد طالبانی با او همسویی و همدردی بیشتر دارند.
اشرف غنی دریک اقدام ناسنجیده در برکناری والی مقتدر بلخ فرصتها و زمینههای تقسیم قدرت و قهرمانی آقای نور را بیشتر از هر زمان دیگر فراهم ساخت. اکنون عطامحمد نور به خبرسازترین چهره سیاسی و مردمی افغانستان مبدل شده است. شهروندان و اقوام کشور از گوشههای مختلف او را همراهی مینمایند و ازاو به عنوان نماد مقاومت و ایستادگی در برابر انحصار قدرت و خودکامگی یاد میکنند. درضمن استاد عطا نیز نیک میداند که ایستادگی در شرایطی که میزان نارضایتی مردم از رهبران حکومت وحدت ملی بلند است، هیچ ناکامی برای او در پی ندارد؛ چون به هر پیمانه که آدمی با حریفان بزرگتر رقابت کند، نقش بزرگتر و کلانتری در میان مردم مییابد. همانگونه که باری، خاتمی رییس جمهوری پشین ایران در شعارهای انتخاباتیاش گفته بود که زنده باد مخالفانم. قاعدتاً مخالفان در محبوبسازی چهرهها نقش مهم بازی مینمایند. حالا برای استاد عطا نیز فرصتهای طلایی میسر شده که در حالت عادی و نورمال ممکن نبود؛ این زمینهها از خودکامگی، توهم انحصار قدرت، افزایش نا امنیها، فقر و بیکاری جامعه مایه میگیرد و مردم بدنبال قهرمانی هستند تا زندگی شان از این دور باطل رهایی پیدا کند. شانس و محبوبیتی که اکنون نور به دست آورده است با میلیونها دالر مصرف حاصل نمیشد. من فکر میکنم اگر همسنگران او در میدان سیاست و دیپلماسی در برابر ارگ نه بازند، فرضیههای اشرف غنی و همراهانش در برابر او ناکام است.
۱- فرضیه قوه قهریه: حکومتیکه قادر به تامین امنیت شهر و جادههای کابل نیست، چگونه ممکن است که با چهره شاخص سیاست افغانستان که از جایگاه بلند مردمی برخودار است از راه نظامی وارد معرکه شود؛ درحالیکه صفوف ارتش و نیروهای نظامی به دلیل تفکر ضد طالبانی با او همسویی و همدردی بیشتر دارند. همینگونه ارتش و نیروهای نظامی افغانستان از سهمبندیهای قومی و تنظیمی ایجاد شده که او در میان آنها از طرفداران بسیاری برخودار است.
۲- نقش ایالات متحده امریکا: تاریخ سیاسی ایالات متحده امریکا نشان میدهد که امریکاییها در مسایل داخلی بیشتر اهل سازش و تلفیق میان جریانهای سیاسی هستند. پس از استقلال ۱۷۸۹ در امریکا نزدیک به یک قرن سنت مروج در انتخابات این بود که کاندیدای برنده را رزیس جمهور و کاندید دومی را معاون میساختند. ازهمینروی حکومت وحدت ملی افغانستان با پادرمیانی جان کری نیز انتباهی از تاریخ خودشان بود. درعین حال امریکاییها به پیمانه سالیان گذشته در امور داخلی در چگونگی دولتسازی و ملتسازی در افغانستان علاقهای ندارند که دستدرازی نمایند و این بیشتر تبلیغاتی و اغراق تیم ارگ است که تصمیم خویش را تصمیم امریکا میخواند. هرگاه فرض براین باشد که امریکاییها مداخله نمایند، ولی هیچگاه اشتباه دخالت نظامی را نمی کنند؛ چون در آنصورت با مردم سنتی و مذهبی افغانستان مواجه میشوند.
۳- فرضیه تحریم اقتصادی: اگر ارگ حکومت محلی بلخ را تحریم اقتصادی نماید، این کار انگیزههای خود مختاری محلی را افزایش میدهد و کنترول گمرکات شمال نیز از گزینههای موثر برای حکومت محلی بلخ میباشد.
۴- بی سرنوشت ساختن ولایت بلخ: ممکن است حکومت مرکزی ولایت بلخ را در وضعیت بلاتکلیفی رها نماید. والی بلخ میتواند این رویکرد ارگ را به مثابه دشمنی با مردم بلخ تعریف نماید، در آنصورت نیز زمینههای خودمختاری داخلی افزایش پیدا میکند و شرایط سیاسی را به فدرالیسم غیر رسمی نزدیک میسازد.
بنابراین، من فکر میکنم تنها گزینه خوب برای رییس جمهور دپیلماسی و مذاکره است که از طریق دیپلماسی و تفاهم میتواند دوباره تقابل پیش آمده را مدیریت کند. در غیرآن بازنده اصلی او و گفتمان مرکزیسازی قدرت است؛ چون آقای غنی برخلاف اقدامات قبلیاش که در برابر سایر چهرههای جهادی داشت، اکنون با شخصی روبرو است که هنوز در آزمونهای کلان نزد مردمش ناکام نمانده و از جایگاه کلان مردمی برخودار است. به قول ماکیاولی، جنگ در قلمرو غیرخودی برای سلطان ضعیف و غیر محبوب خیلی دشوار است. حالا بایست گفت سلطان افغانستان با دستان خالی در خانه حریفی مقتدر آمده که نه توانایی نبرد را دارد و نه هم راه بازگشت!
شفیقالله شفیق- استاد دانشگاه