امریکا در طی ۲۰ سال ۸ تریلیون دالر در خاورمیانه صرف مداخله نظامی کرد، اما هزینههای واقعی چیز دیگری است
ترس، بیگانه کردن و قطببندی میان کشورهای غربی و مسلمان که اصطلاحاً به آن برخورد تمدنها میگویند، عمدتاً از عناصر غیر قابل اندازهگیری در هزینه جنگ است
سیمون تیسدال
گاردین
دولتهای پی در پی در امریکا از سال ۲۰۰۱ هشت تریلیون دالر برای چیزی که جورج بوش به عنوان پیشگام «جنگ جهانی علیه ترور» نامید، هزینه کردهاند. جو بایدن شکایت دارد که افغانستان به تنهایی روزانه ۳۰۰ میلیون دالر برای ۲۰ سال هزینه داشته است. این اعداد و ارقام حیرتانگیز صرفاً تخمینی هستند. درک بزرگی آنها بسیار دشوار است. در هر صورت، محاسبه هزینه یک آسیب جهانی صرفاً به دالر و سنت پوچ است.
بنابراین چگونه میتوان پدیدهای را بررسی کرد که آسیبرسانترین مصیبت اخیر ساخته دست بشر است؟ هزینه کلی «جنگ علیه ترور» را میتوان به طرق مختلف اندازهگیری کرد؛ از نظر توسعه بینالمللی، هزینههای تسلیحاتی، تاثیرات زیست محیطی، حقوق مدنی و انسانی، حاکمیت قانون و توازن قوا. با این حال، قابل توجهترین مورد هزینهای است که به زندگی مردم معمولی وارد شده، زندگیهایی که از دست رفته و ویران شده است.
با وجود تمرکز ایالات متحده و بریتانیا بر فداکاری پرسونل نظامی، این غیرنظامیانی که به نیابتشان جنگی صورت گرفت، قربانیان اصلی جنگ بودهاند. حملات القاعده به نیویارک و واشنگتن باعث کشته شدن ۲۹۷۶ انسان بیگناه شد. تعداد بیگناهان از آنجا به طور تصاعدی افزایش یافت. بر اساس برآورد «پروژه هزینههای جنگ دانشگاه براون»، در عراق بین ۱۸۴ هزار و ۳۸۲ تن و ۲۰۷ هزار و ۱۵۶ غیرنظامی در خشونتهای مستقیم ناشی از جنگی بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۹ کشته شدند.
تخمین زده میشود که بیش از ۷۱ هزار غیرنظامی در افغانستان و پاکستان کشته شده باشند. فقر، سوءتغذیه، بیماری و تخریب محیط زیست که با جنگ تشدید شد، جان دهها هزار تن دیگر را گرفت. براساس گزارش گروه نظارتی بر آسیبها به غیرنظامیان تحت عنوان ایروارز، در حالی که بیشتر قربانیان خشونت به دست گروههای تروریستی مانند داعش و ….کشته شدند، اما حملات هواپیماهای بدون سرنشین و هواپیماهای امریکایی از ۱۱ سپتمبر تاکنون دستکم ۲۲ هزار غیرنظامی را کشته است.
کشته شدن غیرنظامیان در درگیریهای سطح پایینتر در مناطق متزلزل که به طور غیر مستقیم با «جنگ علیه ترور» ارتباط دارد و از طریق آن تسهیل شده است، همچنان ادامه دارد. یکی از این موارد یمن است؛ جایی که نیروهای سعودی و امارات متحده عربی تحت حمایت امریکا نیروهای حوثی را که «تروریست» میپنداشتند، هدف حمله قرار دادند. اسراییل اغلب غیرنظامیان فلسطینی را که در کرانه باختری اشغالی کشته میشوند «تروریست» توصیف میکند. روسیه همین کار را با نیروهای ضد اسد در سوریه و چین با مسلمانان اویغور انجام میدهد.
ترس، بیگانه کردن و قطببندی میان کشورهای غربی و مسلمان که اصطلاحاً به آن برخورد تمدنها میگویند، عمدتاً از عناصر غیر قابل اندازهگیری در هزینه جنگ است. تلاش برای نابودی دشمن اصلی تحت عنوان «القاعده» باعث ایجاد داعش و کاپیبرداری نیروهای افراطی از لیبیا تا جنوب فیلیپین شد. موزامبیک، غرب افریقا و ساحل تازهترین میادین نبرد ایدئولوژیک هستند. این آتش تا خاموش شدن راه درازی در پیش دارد و گسترش یافته است.
بیثباتی، به علاوه افزایش تمایل به توسل به خشونت و اجتناب از مراجعه به سازمان ملل متحد یا دیگر انواع میانجیگریها برای درگیری، در معیار جداگانهای مبنی بر فروش سلاح در سطح بینالمللی منعکس شده است. براساس اعلام موسسه بینالمللی تحقیقات صلح استکهلم، هزینههای نظامی جهانی به طور پیوسته در دهه ۱۹۹۰ کاهش یافت. از سال ۲۰۰۱ افزایش آن هرگز متوقف نشده است. در سال ۲۰۲۰ مجموع هزینهها نزدیک به دو تریلیون دالر شد، تقریباً دو برابر سطح ۲۰۰۱.
همچنین از نظر زیست محیطی «جنگ علیه ترور» فوقالعاده گران است. پنتاگون که در بیش از ۸۰ کشور جهان درگیر عملیات ضد تروریستی است، بزرگترین مصرفکننده سوخت جهان و بزرگترین تولیدکننده گازهای گلخانهای به شمار میرود. رد پای امپریالیستی و کاربنی امریکا، بزرگ است و این روند، شامل تخریب بیوقفه زیستگاههای متعدد انسانی و طبیعی نمیشود.
با وجود هزینه چندین میلیاردی برای ملتسازی در افغانستان، تأثیر جهانی ۲۰ ساله جنگ بر کشورهای مسلمان و به ویژه عربها از نظر فوریتهای بشردوستانه مرتبط، از دست دادن فرصتهای اقتصادی و توسعهای و آزادیهای شخصی و سیاسی بسیار خیرهکننده است. در یمن، اگر بخواهیم تنها به یک نمونه اکتفا کنیم، تقریباً نیم میلیون کودک زیر پنج سال ممکن است امسال به دلایل قابل پیشگیری جان خود را از دست بدهند. پیامدهای منفی طولانی مدت این فاجعه نابخشودنی و قابل اجتناب، غیرقابل تصور است.
در حالی که گسترش بنیادگرایی اسلامی خشونتآمیز قبل و بعد از ۲۰۰۱ برای مسلمانان فاجعهبار بوده است، عکسالعمل بیش از حد تهاجمی و نسنجیده غرب هم به طور گسترده خود مخرب بوده است، به ویژه برای ایالات متحده.
استفن والت پروفسور هاروارد به تازگی گفته است: پس از رشد موقت میهنپرستی، جنگ به تفرقه داخلی، بیگانههراسی و ترس گستردهتر از رنگینپوستان دامن زد و در نتیجه برترپنداران سفیدپوست در هسته ترامپیزم تقویت شدند. مقامهای امریکایی به شکنجه و انتقال به سایتهای سیاه به جای ابزارهای سیاسی روی آوردند، در مورد سلاحهای کشتار جمعی عراق به این کشور دروغ گفتند و هیچکس هرگز پاسخگو نشد.
دموکراسی بریتانیا هم آسیبهای جانبی مشابهی را متحمل شد. اعتماد به تونی بلر و سیاستمداران انگلیسی که قبل از حمله به عراق به فریب و اغراق متوسل شدند تا از «جنگ علیه ترور» بوش که ظاهراً از نظر اخلاقی درست به نظر میرسید، حمایت کنند هرگز احیا نشد.
به دنبال آن، حملات انتحاری و بمبگذاری بنیادگرایان در لندن، منچستر، پاریس و بسیاری دیگر از شهرهای اروپایی باعث ایجاد اسلامهراسی و احساسات ضد مهاجران و ضد خارجیها شد. این امر به نوبه خود به ایجاد سیاست ضد تشکیلاتی منجر شد که بریگزیت را تولید کرد و همزمان مستبدان ضد دموکراتیک را قدرتمند کرده و عوامفریبهای راستگرای پوپولیست را در همه جا تقویت کرد.
آسیبهای دیگر به نحوی مرتبط با حاکمیت حقوق بینالملل بودند که یک شورای امنیت بیاعتبار شده و دودسته اثبات کرد که از اجرای آن ناتوان است. همچنین میتوان به «دکترین بلر» برای مداخله بشردوستانه و برتری بیچون و چرای ایالات متحده اشاره کرد. استفن والت پروفسور هاروارد ادامه داد: جنگ جهانی علیه تروریزم یک حواسپرتی بزرگ از مجموعهای از نگرانیهای استراتژیک وسیعتر بود که مهمترین آن رشد چشمگیر چین بود. مبالغه نیست اگر بگوییم ۱۱ سپتمبر و به ویژه واکنش ایالات متحده به آن، یک هدیه بزرگ به پکن بود.
در حالی که شکستهای این متد بسیار و هنگفت است، تعیین موفقیتهای مشخص برای ادامه «جنگ علیه ترور» دشوارتر است. امآی۵ بریتانیا میگوید بسیاری از توطئهها خنثی میشوند. هیچ حمله دوبارهای از سوی القاعده در خاک امریکا انجام نشده است. اسامه بن لادن مرده است. با وجود اطمینان دادن بایدن، این «جنگ ابدی» به پایان نرسیده است. مردم عادی در هر جایی همچنان بهای مصیبتباری برای یک واکنش فاجعهبار به یک اقدام وحشیانه را میپردازند.