امنیت امریکاییها به بهای ناامنی افغانستان!
مایک پمپئو وزیر خارجه امریکا گفته است که در حدود یک سال گذشته هیچ نظامی امریکایی در افغانستان کشته نشده است.
او همچنین گفته است: «مأموریت ما در افغانستان، از میان بردن شبکه القاعده و هرگونه تهدید علیه امریکا است. برای رسیدن به چنین هدفی به صدها و هزارها نیرو در افغانستان نیاز نداریم. شریکهایی مانند افغانهای شجاع و نیروهای ناتو هستند».
دال مرکزی این اظهارات وزیر خارجه امریکا یک چیز است: بیباوری به ارزشهایی که در بیست سال گذشته، حضور امریکا در افغانستان را توجیه میکرد؛ ارزشهایی مانند دموکراسی، حقوق بشر و مبارزه با تروریزم!
امریکا برای مبارزه با تروریزم به افغانستان لشکرکشی کرد و در نزده سال گذشته مشغول جنگ با گروهی بود که به دلیل پناه دادن به اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده، مورد غضب این ابرقدرت قرار گرفت و از قدرت ساقط شد.
طالبان تا قبل از مذاکرات مستقیم زلمی خلیلزاد با ابتکار آقای پمپئو، در خط دفاع از رویکردهای رادیکال خود و القاعده قرار داشت و مستوجب سرکوب به بهانه مبارزه با تروریزم توسط نیروهای چندملیتی به رهبری امریکا بود، اما در پی شکست ایالات متحده در امر مبارزه با تروریزم و زانو زدن در میز مذاکره در برابر این گروه، تبدیل به یک جریان سیاسی مشروعی شد که از حمایت ضمنی امریکا برخوردار است و با همین پشتوانه یا حداقل با پشتوانه توافقنامه صلح دوحه، برای تصاحب قدرت سیاسی در افغانستان، نهتنها با دولت جمهوری اسلامی افغاستان، بلکه بسیاری از قدرتهای خارجی و منطقهای چانهزنی میکند.
این، مهمترین نشانگان دورویی و دروغگویی بیستساله امریکا برای برکندن ریشههای تروریزمی است که با حضور تمامقد نظامی، سیاسی، استخباراتی و فرهنگی ـ رسانهای امریکا در افغانستان، نهتنها از میان نرفت، بلکه از یک یا دو جریان به بیش از بیست گروه افزایش یافت!
آقای پمپئو در حالی از کشته نشدن حتی یک سرباز امریکایی در نزدیک به یک سال گذشته در افغانستان، با افتخار یاد میکند که به صورت بسیار وقیحانهای حاضر به دیدن کشته شدن صدها شهروند افغانستان در همین بازه زمانی و به دنبال امضای توافق صلح با طالبان نیست.
اینکه در یک سال گذشته حتی یک سرباز امریکایی کشته نشده است، نه یک پیروزی و دستاورد، بلکه بزرگترین شکست برای امریکا است؛ زیرا در همین بازه زمانی ۱۸۲۰۰ حمله علیه مردم افغانستان انجام داده و این کشور را تبدیل به حمام خون کرده است.
درست است که در یک سال گذشته، بینی حتی یک سرباز امریکایی هم زخم نشده، اما در مقابل، هر شهروند افغانستان در جایگاه قربانی و هدف تروریزم طالبانی قرار گرفته و کسی غیر از امریکا در قبال آن مسئول نیست؛ زیرا امنیت سربازان امریکایی در افغانستان، بهای شکست و ذلتی است که این ابرقدرت بلامنازع جهان با امضای توافق صلح با یک گروه تروریستی پابرهنه و متواری در کوهها و بیابانها به جان خرید و با قربانی کردن و قرار دادن گروه گروه شهروندان افغانستان در زیر ساطور ستم طالبانی، امنیت سربازان خود را بازخرید کرد.
سلامت و امنیت سربازان امریکایی، نتیجه معامله ننگینی است که آقایان پمپئو و خلیلزاد با طالبان کردند تا کودکان یک روزه افغان در امنترین اماکن جهان (شفاخانهها) و دانشآموزان و دانشجویان این سرزمین در غیرنظامیترین مراکز علمی و آموزشی، به گلوله بسته شوند، اما سربازان امریکایی به عنوان نیروهای شبه متجاوز، در نظامیترین پایگاهها و مراکز جنگی، در امان و آرامش باشند!
آقای پمپئو با دیدهدرآیی بیشرمانهای از یاد برده است که مسئول جنگ جاری در افغانستان و تبعات مرگبار آن در سطوح بسیار گستردۀ در حال گسترش، دولت متبوع خود وی است و خونهایی که هر روز به ناحق در افغانستان بر زمین میریزد، بیش از آنکه طالبان یا هر گروه تابع و زیرمجموعه این جریان تروریستی، مسئول و مسبب آن باشد، دولت امریکا عامل و علت است؛ چراکه این دولت، با سرباز زدن از همه موازین اخلاقی و بینالمللی و بدون عمل کردن به وعدهها و مسئولیتهایی که برای نابودی تروریزم و بازگرداندن صلح و امنیت به افغانستان بر دوش گرفته بود، در حال ترک غیر مسئولانه کشور و سپردن سرنوشت آن به دست ابهامی است که از احتمال بازگشت طالبان به قدرت ناشی میشود.
این سخنان مایک پمپئو به صراحت مبین این حقیقت است که برای امریکاییها عبور از همه مرزهای انسانی و نقض همه موازین حقوق بشری و استفاده ابزاری از همه انسانها و کشورها و همپیمانان، برای رسیدن به اهداف و منافع راهبردی خود، امری کاملاً مجاز و موجه است. وقتی آقای پمپئو تأکید میکند که برای از میان بردن القاعده نیازی به هزاران نیروی امریکایی در افغانستان ندارد؛ زیرا برای رسیدن به چنین هدفی «شریکهایی مانند افغانهای شجاع و نیروهای ناتو هستند» معنایش این است که امریکا در بیست سال گذشته از همپیمانان راهبردی خود در سازمان نظامی ناتو نیز استفاده ابزاری کرده و قدرت تسلیحاتی و اقتصادی و نیروی نظامی آنان را برای رسیدن به اهدافی که خود از لشکرکشی به افغانستان دنبال میکرده، مورد بهرهبرداری قرار داده است.
در این سوی اما دولت جمهوری اسلامی افغانستان، در شرایط دشوار برآمده از بدعهدیهای امریکا، بیش از آن که به پیمانهای امنیتی و استراتژیک با امریکا یا حتی به اعلامیه مشترک کابل ـ واشنگتن منتشرشده در روز امضای توافقنامه صلح دوحه متکی باشد، بایسته است که مرکز ثقل اتکای خود را مردم و نیروهای سیاسی کشور قرار دهد و با بسیج کردن عمومی جریانهای گوناگون و در مواردی متضاد سیاسی ـ رسانهای، حمایت از جمهوریت را مبناییترین راهبرد امروز و آینده دولتداری قرار دهد. این، تنها نسخه تضمینکننده بقا و قوام دولت جمهوری اسلامی در برابر ترکتازیهای امارتطلبان و حامیان خارجی و داخلی طالبانیزم در افغانستان است.