اگر ایالات متحده پس از ۱۱ سپتمبر به جنگ نمیرفت، چه میشد؟
مطالعه بر روی ۶۴۸ گروه هراسافکن نشان میدهد که تلاشهای نظامی تنها ۷ درصد از گروههای تروریستی را شکست داده است
به تاریخ ۱۹ سپتمبر ۲۰۰۱، افسران سیآیای جعبههای مقوایی ۳ میلیونی اسکناسهای ۱۰۰ دالر را جمع کردند تا جنگسالاران افغان را بخرند و پاسخ نظامی امریکا به حملات ۱۱ سپتمبر از همین نقطه آغاز شد. یک روز بعد، رییس جمهور جورج دبلیو بوش در مقابل کانگرس ایستاد و «جنگ علیه تروریزم» را اعلام کرد و «تا زمانی که همه گروههای تروریستی در سراسر جهان پیدا، متوقف و شکست نخورند، پایان نخواهد یافت».
در ۲۰ سال آینده، هزینه جنگی که از افغانستان آغاز شد اما در سراسر جهان به بورکینافاسو، عراق، لیبیا، مالی، نایجر، پاکستان، سومالیا، سوریه، تونس و یمن گسترش یافت، به بیش از ۶ تریلیون دالر رسید. نتیجه ناگوار بوده است: تا این تاریخ، حدود ۹۰۰ هزار نفر، از جمله بیش از ۳۵۰ هزار غیرنظامی در این جنگ کشته شدند؛ بیش از ۶۰ میلیون نفر بیجا شدند و منجر به فجایع انسانی و بدترین شکست نظامی ایالات متحده از زمان جنگ ویتنام شد. پول نقد امریکا ارتشهایی ایجاد کرد که در مواجهه با چالش، فروپاشید و تبخیر شد. این در حالی است که تعداد گروههای تروریستی خارجی در سراسر جهان دو برابر شده و از ۳۲ به ۶۹ گروه رسیده است.
طبق مطالعه جدید پروژه هزینههای جنگ دانشگاه براون در مورد رویکردهای ضدتروریزم، لازم نبود این طور باشد. «جنیفر والکاپ جیس» محقق در کتاب «فراتر از پارادایم جنگ: آنچه تاریخ درباره چگونگی پایان کمپاینهای تروریستی به ما میگوید» مینویسد: «تروریزم پدیده سیاسی است. راهبردهای ضد تروریزم اگر به جای (مقابله) با سازمانها و افرادی که مرتکب (اعمال) تروریستی میشوند به ریشه علتهای آن میپرداخت، ممکن به موج خشونتهای تروریستی نقطه پایان بگذارد».
بر بنیاد گزارش والکاب جیس، تحلیلهای آماری پیچیده نشان داده که روشهای اثباتشده و مؤثری برای تسریع نابودی سازمانهای تروریستی وجود دارد. اما «پارادایم جنگ» که نقطه عطف رویکرد اجرای قانون قبلی امریکا در مقابله با تروریزم بود، شامل آن نیست.
مطالعه بر روی ۶۴۸ گروه هراسافکن نشان میدهد که تلاشهای نظامی تنها ۷ درصد از گروههای تروریستی را شکست داده است. کدام متفکر خونآلود، چپگرای بلنداندیش به این نتیجه رسیده است؟ این مطالعه در سال ۲۰۰۸ از سوی موسسه رند، اندیشکده ارتش انجام شد؛ زمانی که هزینه جنگ علیه تروریزم هنوز ۷۵۲ میلیارد دالر بود.
بوش در همان سال گفت: «در عراق و افغانستان، ما تعریف روشنی از موفقیت ارایه کردیم: موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که القاعده در آن کشورها پناهگاه امنی نداشته باشد و مردم بتوانند از خود در برابر تروریزم محافظت کنند. موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که عراق و افغانستان از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشند. موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که عراق و افغانستان دموکراسی داشته باشند تا به طور مؤثر بر خود حکومت کنند و به خواست مردم خود پاسخ دهند. موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که عراق و افغانستان متحدان قدرتمند و توانمندی در جنگ علیه تروریزم باشند».
امروز، القاعده در افغانستان حضور دارد. جانشین این شبکه داعش، در افغانستان و عراق فعال است و هیچ یک از این کشورها از لحاظ دموکراسی یا از نظر اقتصادی پایدار نیستند، زیرا افغانستان اکنون در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار دارد و توسط همان حکومتی اداره میشود که بوش در سال ۲۰۰۱ سرنگون کرد.
کارشناسان میگویند که میشد تا حد زیادی از این همه ناکامی جلوگیری کرد. «استفانی ساول» یکی از مدیران پروژه هزینههای جنگ با اشاره به اینکه افبیآی و سیآیای میتوانستند تلاشها را به هدف دستگیری، محاکمه و زندانی کردن اسامه بن لادن و کسانی که حملات ۱۱ سپتمبر را برنامهریزی کردند، گفت: «شما میتوانید سناریویی را پس از ۱۱ سپتمبر تصور کنید که در آن حملات تروریستی در درجه اول به عنوان یک مشکل عدالت کیفری تلقی میشد».
او میگوید: «شما ۲۰ سال درگیری و هدر رفتن باورنکردنی منابع را نمیدیدید. پاسخ ایالات متحده باعث افزایش خشونت نمیشد و جنگ و خشونت منجر به جنگ و خشونت بیشتر».
به گفته وی، واقعیت این است که فقر، نژادپرستی و سایر نابرابریهای ساختاری نسبت به حملات تروریستی، تهدیدی بسیار بزرگتر علیه زندگی انسانها است. این تهدیدها به افراد زیادی خطرناکتر است تا گروههای شبهنظامی که از تاکتیکهای تروریستی استفاده میکنند. و سیاستهای عملی برای مقابله با آنها وجود دارد.
اگر دولت ایالات متحده بخشی از ۸ تریلیون دالری را که برای جنگهای پسا ۱۱ سپتمبر خرج کرد، روی سایر سیاستهای داخلی برای ارتقای سلامت و رفاه اجتماعی یا کاهش اثرات تغییرات اقلیمی استفاده میکرد، نتایج آن بسیار بیشتر بود و امنیت انسانی بسیار بهتری در این کشور تأمین میشد.
کاخ سفید حتی اطلاعات اولیه در مورد وضعیت بررسیهای ضدتروریزم و اینکه چه زمانی – یا اینکه آیا – دولت ممکن است سیاستهای جدید خود را واضح بسازد، ارایه نمیکند. یک مقام ارشد دولت امریکا گفت: «ما به طور مداوم وضعیت ضد تروریزم خود را در سراسر جهان ارزیابی میکنیم و در صورت نیاز تعدیلاتی انجام میدهیم».
«پرامیلا جایپال»، «دی واش» و «باربارا لی» به تازگی خواستار چیزی فراتر از «تعدیلها» شدند. بزرگترین تهدیدها علیه امنیت امریکا را نمیتوان با لوله تفنگ شکست داد. به گفته آنها، بزرگترین چالشهای امنیتی امروز را نمیتوان از طریق ماجراجویی نظامی حل کرد. همکاری بینالمللی، دیپلماسی، توسعه و ایجاد صلح – نه بمب – باید ابزار سیاست خارجی کشور باشد.
سایر کارشناسان خواستار سیاست ترکیبی هستند که قابلیتهای نظامی موجود را حفظ کند اما بر روشهای جایگزین تأکید بیشتری داشته باشد. «لوک هارتیگ» مدیر ارشد مبارزه با تروریزم در شورای امنیت ملی در دولت اوباما و یکی از اعضای کنونی برنامه امنیت بینالمللی امریکای جدید، خواستار رویکرد استفاده از همه ابزارها برای مقابله با تروریزم شد که ترکیبی از اجرای قانون، امنیت مرزی، اطلاعات و … هدف قرار دادن تامین مالی تروریزم، مشارکت خارجی و مقابله با ایدیولوژیهای افراطی و همچنین عملیاتهای نظامی است.
والکاب جیس میگوید: «اگر حملات ۱۱ سپتمبر را به عنوان اقدامات جنایتکارانه محاکمه میکردیم و روزی را به یاد آن نامگذاری میکردیم، اکنون در جایگاه بسیار متفاوتی قرار داشتیم. پارادایم جنگ باعث شده است که افراد بیشتری علیه ایالات متحده اسلحه به دست بگیرند و حمایت از گروههای تروریستی را افزایش داده است؛ چیزی که هدف جنگ نابود کردن آنها بود. بنابراین، اگر هدف شما پیشگیری واقعی از تروریزم است، بهترین گزینه کمک به تقویت امنیت و حقوق بشر و تضمین دسترسی مردم به منابع مورد نیاز است».