با طالبان جنگیدهام، اکنون آمادهام تا آنها را در پای صندوقهای رای ببینم
مدافع اصلی طالبان در این جنگ، همچنان پاکستان است که میخواهد افغانستان را به یک زمین بایر و بدون مالک – یک کشور وابسته مجازی – تبدیل کند و به این شیوه سلطه خود را تا آنسوی آسیای مرکزی گسترش داده و بتواند دست بالاتری نسبت به دشمن خود هندوستان داشته باشد.
در ۲۶ سپتمبر ۱۹۹۶میلادی طالبان کابل را تسخیر کردند. در آن زمان من یک کارمند جوان در وزارت دفاع افغانستان بودم که مسئولیتم به صورت عمده، برقراری ارتباط با رسانههای محلی، سازمانهای امداد رسان بینالمللی و اجتماع کوچک دیپلماتیک آنزمان بود. با عقب نشینی نیروهای ما، من نیز به زادگاه خودم به دره پنجشیر رفتم و از آنجا با دقت اخبار را دنبال میکردم و از روی کنجکاوی میخواستم بدانم که طالبان چگونه با جمعیت شهری افغانستان در پایتخت برخورد میکنند. سرخط اخبار جز وحشت، حاوی مطلب دیگر نبود. ورود طالبان به کابل بیشتر شبیه هجوم پُلپوتِ رهبر خِمرهای سرخ به پایتخت کمبودیا بود. طالبان، رییس جمهور پیشین محمد نجیبالله را که با حمایت اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۸۵ الی ۱۹۹۲ در افغانستان حکمرانی کرده بود، همراه با برادرش از محوطه مربوط به سازمان ملل متحد که در آنجا چهار سال قبل پناهنده شده بود، دستگیر کردند و هر دو را در محضر عام به صورت بسیار بیرحمانه شکنجه کردند و اجساد خونین آنها را در نزدیکی قصر ریاست جمهوری در یک پایه به دار آویختند.
چند روز بعد، وحشت به خانه ما نزدیکتر گردید. طالبان به دنبال پیدا کردن من بودند، به دلیل این که من سالها با آنها جنگیده بودم. آنها خواهر بزرگم، -مریم- را که در آن زمان تقریباً پنجاه ساله بود، پیدا کردند و او را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار دادند تا وادارش کنند که مکان بود و باش من را برای شان فاش سازد. او انکار کرد. چندی بعد، دوباره به محل رفتتند و از خواهرم خواستند دخترانش را تسلیم آنها کند تا با جنگجویان شان ازدواج کنند. خواهرم قادر به فرار شد و توانست با خانواده خود از شهر فرار کند و با این خاطره تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۶ همچنان درگیر بود. داستان خواهرم را به خاطری در میان گذاشتم تا دلایل شخصیتر ایستادگی خود را در برابر صلح با طالبان بیان کنم. طالبان ادعا دارند که آنها طبق تعالیم اسلامی و عنعنات افغانی از زنها حفاظت میکنند، اما یک زن ضعیف را مورد ضرب و شکنجه قرار دادن به خاطر پیدا کردن برادرش، نه در تعالیم اسلامی است نه هم در عُرف افغانی. این فقط یکی از داستانهای سوء استفاده فزیکی و روانی طالبان از کابل نشینها و مردم افغانستان است که رنج حکومت طالبان را متحمل شدهاند. دیدگاه من در مورد طالبان به دلیل اتفاقاتی که در سال ۱۹۹۶ به وقوع پیوست برای همیشه تغییر کرده است و از آن زمان هیچ چیزی ندیدهام و نشنیده ام که باور کنم رفتار آنها به صورت واقعی تغییر کرده است. مقاومت در برابر حکمرانی وحشیانه آنها، یک مبارزه با عزت بوده که نه تنها به منظور تسخیر قدرت بلکه بخاطر دفاع از انسانیت میباشد. از نظر من، این مبارزه در ابعاد مختلف ارزشهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی قابل توجیه است، نه صرفاً بنا بر دلایل عقلانی و انتزاعی.
هجوم طالبان در اواخر دهه نود به کابل، یک شهر بینالمللی را تبدیل به شهر ارواح ساخت که مملو از جنگجویان طالب، جهادیهای پاکستان و جنگجویان القاعده بود. جمعیت شهر به نیم میلیون کاهش یافت و مردم به کشورهای همسایه فرار کردند و همین باعث شد تا به یکبارگی افغانها بزرگترین جمعیت پناهنده در جهان را تشکیل دهند. رفتار قرون وسطایی طالبان با شهرنشین های افغان، یکی از اساسیترین دلایلی بود که نتوانند پایتخت را حتا به مدت چند هفته، پس از حمله نیروهای امریکایی در سال ۲۰۰۱، در اختیار خود نگهدارند. طالبان تمام کشور را در مدت کمتر از شش هفته از دست دادند. امروز هفت میلیون انسان در کابل زندگی میکند که بسیاری از آنها از تکرار حکمرانی قرون وسطایی طالبان هراس دارند. طالبان در صحنه بازگشت نظامی داشتند ولی نهاد اطلاعاتی ما، که من برای چند سال رهبری آنرا به عهده داشتم، نتوانست موردی را پیدا کن که مبین تغییر در اهداف اصلی طالبان باشد. آنها ادعا دارند که با نیروهای خارجی تحت رهبری ایالات متحده میجنگند که مطلقاً اشتباه است. آنها میجنگند تا ایدئولوجی بیگانه و قرون وسطایی خود را تحت عنوان دین بالای مردم تحمیل کنند.
مدافع اصلی طالبان در این جنگ، همچنان پاکستان است که میخواهد افغانستان را به یک زمین بایر و بدون مالک – یک کشور وابسته مجازی – تبدیل کند و به این شیوه سلطه خود را تا آنسوی آسیای مرکزی گسترش داده و بتواند دست بالاتری نسبت به دشمن خود هندوستان داشته باشد. در دهه هشتاد، پاکستان در جناح ایالات متحده امریکا از جهادیهای افغانستان جهت اخراج ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان، حمایت کرد.
پس از این که ایالات متحده دیگر از جهادیها حمایت نکرد، پاکستان قدم فراتر گذاشت و از نفوذ بیش از حد خود بالای گروههای نیابتی به صورت مداوم استفاده کرد تا این که آنها به طالبان امروزه تبدیل شدند. اقتصاد پاکستان دچار مشکلات فروان است، ولی پاکستان مجموعهای از گروههای افراطی را در لیست پرداخت حقوق خود و همچنان یک لیست از بدرفتاریهای خود از دخالت به کشورهای همسایه را جهت باجگیری از قدرتهای خارجی دارد. ما از قرار گرفتن در وسط این جنگ نیابتی خسته شدهایم، ولی تا هنوز نشکستهایم. ما غرور و افتخارات خود را معامله نکردیم و علیرغم فشار همسایگان و یا قدرتهای خارجی، تکمین و یا عقب نشینی نکردهایم. خوب یا بد، ما همین هستیم.
من تحت رهبری افسانهای رهبر اتحاد شمال احمد شاه مسعود، با طالبان جنگیدهام، کسی که در نهم سپتمبر ۲۰۰۱ و دو روز قبل از حمله به مرکز تجارت جهانی در نیویارک، ترور گردید. القاعده از همسویی او (مسعود) با غرب هراس داشت و به همین دلیل اول او را از بین بردند چون میدانستند که او با شدت بیشتر علیه آنها خواهد جنگید، به خصوص وقتی امریکاییها به سراغ او آمدهاند. چندی قبل، طالبان تلاش برای کشتن من کردند. در ۲۹ جولای ۲۰۱۹ که اولین روز کمپاین من به عنوان معاون رییس جمهور بود، دفتر من مورد حمله شدید گروهی از انتحاریهای وابسته به گروه حقانی قرار گرفت؛ گروهی که تحت فرماندهی سراجالدین حقانی فعالیت دارد و کسی که در مقالهای در نیویارک تایمز ادعا کرده است که طرف او آماده صلح است. افراد مسلح او حدود سی تن را شهید ساختند و بیشترین قربانیان کارمندان جوان من بودند که دو خواهر زاده من نیز شامل آن است. دلیل زنده ماندن من نیز جوانهایی بودند که جان خود را فدا کردند تا زمینه اجرایی ساختن پلان نجات برای من فراهم گردد و من از طریق بام بتوانم به ساختمان دیگر راه نجات پیدا کنم. مرگ آنها هر روز یادم میآید.
اکنون به عنوان معاون منتخب رییس جمهور، من نقش بسیار فعال در پروسه صلح دارم. من به دنبال انتقام نیستم؛ نخیر، و هرگز. این مبارزه برای دفاع از عزت انسانی، جامعه تکثر گرای ما و طرفداری از اتحاد افغانها بوده است. من پیرو راه فرمانده مسعود هستم که باور راسخ به جامعه متکثر داشت و برای انتخابات به عنوان یگانه راه مشروع جهت به دست آوردن قدرت ملی، ایستادگی کرد. دو دهه پس از مرگ وی، میراث او همچنان در آرمانهای جوانان افغان و قدرتهای جهانی زنده است که خواسته او را بازتاب داده و میگویند زمان حکمرانی استبدادی به پایان رسیده است. به خواست مردم باید ارج گذاشته شود.
با این روحیه، من آماده هستم که در میدان جنگ با طالبان صلح کنم و در مقابل آنها در صحنه دیگر مبارزه کنم: پای صندوق رای. رییس جمهور اشرف غنی و من دارای سابقههای بسیار مختلف هستیم، اما تفاوت نظر ما در بجا گذاشتن میراث مشترک صفر است: یک افغانستان یکپارچه و تکثر گرا و در صلح و صفا با خود و با جهان. ما از طالبان میخواهیم اسلحه خود را کنار بگذارند و به مصاف ایدهها بپیوندند، به پارلمان ما و از طریق تصمیم رایدهندگان ما بروند. اگر طالبان فکر میکنند که پایگاه مناسبی در کشور دارند، پس باید به روند انتخابات بپیوندند و از طریق آن به دنبال پیروزی باشند.
هزینه و درد جنگ هرگز برای من موضوع صرفاً انتزاعی نبوده است. من از سال ۲۰۰۴ الی ۲۰۱۰ به عنوان رییس امنیت ملی خدمت کردهام و بنا بر این، طالبان را میشناسم. قبل از یازدهم سپتمبر در سویس، تاشکند، عشقآباد و همچنان در داخل افغانستان، در گفتوگوها با طالبان به نحوی دست داشتهام. آنها نیز من را میشناسند. من یک قربانی، یک بازمانده، یک ساستمدار، یک افسر اطلاعاتی و یک مبارز ضد طالبانی هستم. دشمنانم میگویند من به اندازه آنها در طولانی ساختن جنگ مقصر هستم. تمام این درست است. اما امروز ما این انتخاب را داریم تا عناوین جدید برای خود انتخاب کنیم. بیایید گذشته را تغییر داده و خود را مصلح بسازیم. انتخاب با ماست – از همه ما. بیایید این کار را باهم انجام دهیم.