با فخر فروشی از گذشته فایدهای حاصل نیست، اگر ادبیات روز را تولید نکنیم
سینماهای ما چرسخانه، تئاتر ما نابود، گالریها و هنر تجسمی بیپناه، موسیقی ما مبتذل و ادبیات ما رو به انحطاط است. فضایل اخلاقی در جامعه کم کم جای خود را به رذائل اخلاقی داده است
سید رضا محمدی شاعر نامدار کشور در سخنرانی که در ارگ ریاست جمهوری داشت، بر مضایق و دقایق وضعیت فرهنگی، ادبی و اخلاقی جامعه پرداخته و نیازها و اولویتهای پرداختن به مسایل فرهنگی را برجسته ساخت.
به گزارش خبرگزاری دید، سید رضا محمدی شاعر خوش زبان و چیره دست کشور در همایشی که رییس جمهور غنی به مناسبت رونمایی از آثار افندی در ارگ با شاعران و نویسندگان داشت، سخنرانی نمود.
آقای محمدی تاکید کرد که در ۲۰ سال گذشته بیشترین صدمات بر بدنه فرهنگ کشور وارد شده و کمترین توجه به این بخش بوده است.
متن سخنرانی سید رضا محمدی، در ارگ
مبارک است به نام تو ابتدای کلام
تبارک اسمک یا ذوالجلال و الاکرام
ادبیات میهنی و سقوط فضایل فرهنگی
ای کشور گرامی با جان برابرم
خاک تو توتیای من و مشک و عنبرم.
ای کعبه امید من ای زادگاه من
ای جان فدای نام تو فرخنده مادرم
این شروع شعری از استاد عبدالکریم تمنا در دهه چهل است. دههای که به خاطر دهه دموکراسی و احساسات ملی گرایانه، شناخته میشود. روشنفکران ما، در انجمن تاریخ که یکی از مهمترین انجمنها در تاریخ فرهنگیست جستجوگر ریشههای هویتی و ساختن دولت، ملتی مدرن بودند. هیچ جا صحبتی از قومگرایی و مذهبگرایی و فرقه گرایی وجود نداشت. همه ادبا، یکدل میهن و ادبیات میهنی را به عنوان عیاری برای هویت ووطن پرستی به رسمیت میشناختند و به آن فخر میکردند، همانگونه که نام کهن آریانا برای نهادهای مدرن بر ساخته شده بود. نوشتههای استاد فقید حبیبی در تصحیح کتب مرجعی چون زینالاخبار و رسائل ابن سینا در کنار آثار اساتیدی چون احمد علی کهزاد وعلامه مبلغ و غبار و همین طور گروه روشنفکران نوگرایی چون جناب مجروح با شاهکار فلسفی اژدهای خودی، موسی شفیق و بالاخره فرهنگ، تلفیقی از ملی گرایی آگاهانه را ساخته بودند. احزاب چپ سه گانه و ملیگرای مساوات و راست دموکرات هم برین تب افزوده بودند.
برای همین، با هر سه رویکرد با حمایت حکومت شعرهای درخشانی سروده شد که ورد زبان همه مردم شد.
در دوره چپ مثلاً شعرهای سلیمان لایق فقید و بارق شفیعی و دیگران موجی تازه بود. مثلاً:
دوست دارم این وطن را. خاک او را کوه او را
دوست دارم قلب خود را…. خانه اندوه او را
دوست دارم این وطن را
خاک او را، ابرهای مست و هیبت ناک او را
*********
یا
درین وطن
درین زمین و آسمان
درین فضای مرد خیز باستان
به جستجوی کاروان
یکی شوید برادران و خواهران
خموش باد صدای جنگ ها و زنگ ها
مباد زنده امتیاز رنگ ها
و شعرهای حتی عالمان دینی چون علامه شهید بلخی که میگفت:
نور جمهوریت ای مقصود شرق
ای یگانه طالع مسعود شرق
یا مثلاً:
ميان ما و تو صد درد مشترک باقی است
ترا به خود ز چه بیاعتماد مینگرم
به رغم شيخ اگر وحدتی پديد آريم
متاع شيعه و سنی کساد مینگرم
بيا بيا همه اعضای يک بدن باشيم
امور، جمله به وفق مراد مینگرم
ویا شعرهای فراوان دیگری که من نمونههایش را دارم اما به علت قلت وقت میمانم.
… نقش مهمی در وحدت ملی و میهن پرستی چون حسی مقدس، بازی کردند.
با آمدن جنگهای داخلی و وارد شدن دستهای بیگانه، متاسفانه شعرهای ملی رنگ باختند.
در بیست سال گذشته اما، بیشترین ظلم و بیتوجهی به فرهنگ و به خصوص ادبیات بوده است. یک فیصد از بودجه نظامی و امنیتی اگر صرف ادبیات و اهل ادبیات میشد، ما امروز گفتمانی قدرتمند در مقابل دشمنان داشتیم و عرصه را به تبلیغات فرهنگی دیگران و دشمنان واگذار نمیکردیم. واقعیت این است که ما با فخر فروشی گذشته و این که در تاریخ چه بودهایم و چه بزرگانی داشتهایم، فایدهای حاصل نمیکنیم. اگر نتوانیم ادبیات روز را تولید کنیم و به دنیا معرفی کنیم.
جناب رییس صاحب! وضعیت فرهنگ را دفعه قبل که درین مجلس صحبت میکردم خدمت شما عرض کردم که چگونه شیرازههای اخلاق فروپاشیده و فرهنگ به مثابه آداب و رسوم و زندگی، به هم ریخته، سینماهای ما چرس خانه، تئاتر ما نابود، گالریها و هنر تجسمی بیپناه، موسیقی ما مبتذل و ادبیات ما رو به انحطاط است. فضایل اخلاقی در جامعه کم کم جای خود را به رذائل اخلاقی داده است، اما علیرغم دستورات و عنایت شما برای رسیدگی به مسائل فرهنگی و فرهنگیان و ایجاد کمیتهای برای این موضوع، بخش زیادی از آن قصه هنوز شروع نشده باقی ماند و با این که درین چند سال چندین بار قرار دیدن بود و یا من در خواست دیدار کردم، دیدن شما دیگر میسر نشد. یا در حقیقت راه دیدن شما را بسته بودند، حالا هم بعد ازین سخنرانی احتمالاً باز چهارسال دیگر امکان دیدن شما میسر نمیشود. برای این اجازه بدهید نقدها را عرض کنم (خنده حضار)
جناب رییس! امروزه که شخصی چون جناب شما بر اریکه این مملکت نشسته که از خانواده فرهنگ است، خواست جامعه ادبی و مردم، بازگشت به این گفتمان و حتی توجه بیشتر است. هیچ چیز چون شعر که در خون مردم ریشه دارد نمیتواند این کشور را دوباره با شکوه و مفتخر و متحد بسازد. شاعران ما در هر زبانی که مینویسند بیشک از ندای میهن، سر باز نمیزنند. اگر برنامهای با حمایت شما برای کانکورهای ادبی و فستیوالهای محلی زنجیرهای در شهرها و اطراف افغانستان برگزار شود، مطمئناً شاعران و نویسندگان بسیاری میتوانند با این موج همراه شوند و جنبشی بزرگ را برای همنوایی و وحدت و میهن پرستی به راه بیندازند.
در آخر قبل از این که به خواهش دوستان و تقاضای حضار چند بیت از شعرم را بخوانم اجازه بدهید دو کتاب را که درین مدت چاپ شده، تقدیم کنم.
یکی این کتاب که درباره ادبیات مدرن افغانستان است و جنبش ادبی درخشان جوانان را نشان میدهد و فرق ادبیات کوچه بازاری مشهور و ادبیات واقعی جدی را روایت میکند و دوم، کتاب مکتب امنیتی هرات که ما در انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان رویش کار کردهایم و یک پروژه تحقیقی بسیار جدی است درباره شیوههای حکومتداری که در ادبیات ما معرفی شده و در دوره تیموریان، جناب نوایی با استمداد از ادبیات و عرفان و بخصوص رشتهای اجتماعی از عرفان که فتوت است، سیستمی طراحی کرد که نهادهای مدنی را قدرت میداد و جامعه را به پنجاه و دو صنف اجتماعی تقسیم و برای هر صنف فتوت نامه صنفی ساخت، بدین ترتیب، امنیه و خفیهچی و اردو را کم کرد و نظام را به خود جامعه داد، این تئوری برخاسته از فرهنگ تاریخی ماست و دانشگاههای بزرگ جهان حالا با ما و انستیتوت درین موضوع همکار شدهاند.
اما این شعر که سالها پیش گفته شده چند بیتش را میخوانم
دلم گرفته ازین مرده بودنم ببرید
مرا برای تنفس به میهنم ببرید
فقط مرا بگذارید مثل باد بهار
به دشت غزنه بپیچم بگریم از دل زار
به دشت غزنه که از بوی عید سرشار است
که از هوای نفوس شهید سرشار ست
وطن چه بر سرت آمد که ات زبون بینم
به هر کجات که بینم نشان خون بینم
کجاست جوشش پولادی دلیرانت
وطن به سنگ بدل گشته اند شیرانت
من و توییم که محکوم یک سرآغازیم
تمام ما کلماتیم و از یک آوازیم
به سکر خون همیم و نمیرویم از هم
به هیچ دل متفرق نمیشوییم از هم
نه من نه تو من و تو هر دو توامان ماییم
من و توییم من و تو که سخت تنهائیم
سرشت هر که ز ما مردم است در خون است
اگر هزاره و تاجیک و ترک و پشتون است