بحران افغانستان؛ صلح یا انارشیزم
افغانستان برای برونرفت از انارشیزم داخلی و تروریزم جهانی نیاز دارد که متکی به یک منبع و منفذ جهانی نبوده و روابط متعادلی را در سطح منطقه و جهان با قدرتهای منطقهای و جهانی داشته باشد.
در این نوشتار کوتاه کوشیده شده که بحران افغانستان و روابط این کشور در سطح بینالملل با توجه به نظریات و تئوریهای «آنتونیو گرامشی» صاحب نظر در عرصه علوم سیاسی بررسی شود.
هرگاه در علوم سیاسی بحث مشروعیت به میان میآید، شخصیت و نظریه «ماکس وبر» آلمانی و هرگاه بحث تضاد طبقاتی و انقلاب مطرح میشود، شخصیت و نظریه مارکس و نیز با بحث «سلطه» شخصیت و دیدگاه گرامشی مطرح میشود.
گرامشی، برخلاف «مارکس وبر» با تأکید بر ابزار غیرمادی قدرت مانند «سلطه روانی» و «سلطه ایدئولوژیک» قدرت میپردازد. وی معتقد است که قدرت و ثروت تنها عامل اعمال قدرت و هژمونی نیست؛ بلکه ایدئولوژی و سلطه روانی و فرهنگی میتواند سلطه و اقتدار را در افکار عمومی قوام بخشد.
این اندیشمند ایتالیایی معتقد است که «هژمونی» و سلطه در محدوده جغرافیایی یک کشور به حکومت و حاکمیت ملی میانجامد و در عرصه بینالمللی، هژمونی برتر به رهبری جهانی میانجامد و این رهبر، جهان را مشابه خانواده خود تلقی میکند و در واقع نسبت به آن پدری میکند و مسئولیت توسعه جهانی نیز به وی واگذار میشود.
هرگاه این هژمونی برتر دچار آسیب شود، نظم و ثبات جهانی به هم خورده و انارشیزم و تروریزم در روابط بینالملل حاکم خواهد شد. ضعف جامعه ملل باعث جنگ جهانی اول شد و با روی کار آمدن امریکا به عنوان قدرت برتر، جنگ دوم خاتمه پیدا کرد و سازمان ملل به منظور حفظ ثبات و آرامش جامعه جهانی، جایگزین جامعه ملل شد.
آسیبشناسان عرصه روابط بینالملل بر این باور هستند که چالشهای موجود هژمونی برتر جهان (امریکا) در عرصههای اقتصادی، حقوقی و سایر حوزهها، حکایت از آن دارد که انارشیزم جایگزین هژمونی برتر جهانی میشود.
انصراف ترامپ از نقش پدری در خانواده جهانی و اعلام مواضعی از قبیل اینکه ما فقط به فکر خود و امریکا هستیم و همچنین اظهارنظر وی نسبت به این که هزینه جنگ و توسعه را در افغانستان امریکا تقبل کرده است؛ اما سود آن را دیگران میبرند میتواند خطرناک باشد و جهان را به سوی انارشیزم سوق دهد.
بنا بر موضوعات مطرح شده، راه نجات بشر قرن بیست و یک در گرو چهار گزینه زیر است:
۱- پرهیز از تحریک و تقابل کشورها
۲- پرهیز از توهین ملتها و کشورها در به رسمیت شناختن حق حاکمیت ملی آنها
۳- احترام به ظرفیت و توانایی بومی کشورها و ملتها
۴- همکاری و هماهنگی قدرتهای برتر به منظور تفاهم و مطالعه برای پرهیز از انارشیزم بینالمللی
اکنون با توجه به موارد یاد شده، به این نتیجه میرسیم که برگزاری نشست صلح افغانستان در مسکو نشاندهنده عقلانیت سیاسی در جلوگیری از انارشیزم منطقهای و جهانی بوده است.
پس افغانستان برای برونرفت از انارشیزم داخلی و تروریزم جهانی نیاز دارد که متکی به یک منبع و منفذ جهانی نبوده و روابط متعادلی را در سطح منطقه و جهان با قدرتهای منطقهای و جهانی داشته باشد. از این منظر اگر به دقت دیده شود، حل بحران افغانستان و آینده روابط فرامرزی آن، ارتباط مستقیم با ایجاد هژمونی در سطح اقتدار داخلی و پیوستن به قطبهای هژمونی از هر نوع آن در سطح منطقه و جهان میتواند از بحران داخلی و انارشیزم برون رفته و به ثبات برسد.