بحران در عربستان سعودی؛ آیا سیاست خارجی امریکا تغییر کرده است؟
قضیه عربستان از برخی جهات منحصر به فرد است که باعث شد ایالات متحده برای دفاع از آن کم تر عجله کند. با این حال، پس از قتل جمال خاشقجی روزنامه نگار، جنگ در یمن و نقش محسوس آن کشور (عربستان) در حملات ۱۱ سپتمبر، پادشاهی (سعودی) در امریکا خیلی منفور است.
پاسخ بیمیل ایالات متحده به حملات ایران(دیدگاه عربستان است) علیه تأسیسات آرامکوی عربستان سعودی، تغییر یک روند رو به رشد مهم را در سیاست خارجی امریکا برجسته میسازد: تمایل واشنگتن برای سرمایهگذاری در منابع اقتصادی و نظامی برای دفاع از متحدانش در حال کاهش است. در حالی که رییس جمهور دونالد ترامپ این تغییر و تحول را با یک ایدئولوژی و یک شعار فراهم کرد، اما این امر از او سرچشمه نمیگیرد، بلکه برگرفته از نگرش رییس جمهور باراک اوباما نسبت به «مفتخوران» است.
از آنجا که امروزه بسیاری از هر دو جناح در واشنگتن خواهان تغییرات این رویکرد با هدف کاهش مسئولیت ایالات متحده در قبال متحدین است، این امر میتواند پیامدهای مهمی برای نظام اتحاد جهانی داشته باشد.
نخست، هیچ کس نمیتواند بدون اشاره به مشغولات طولانی، پر هزینه و بیشائبه امریکا در افغانستان و عراق، در مورد تمایل این کشور برای جلوگیری از گرفتاریهای خارجیاش بحث کند. برای امریکاییها دشوار شده است که درباره هرگونه اقدام بالقوه نظامی بحث کنند، به جز حملات پهپادی علیه گروههای تروریستی منزوی، بدون اشاره به این احتمال که خزش یا تشدید مأموریت، آن را به باتلاق دیگری بکشاند. به نظر میرسد گزینههای «جنگ تمام عیار و انجام هیچ اقدامی» عمدتاً از گفتمان ایالات متحده محو شده است، زیرا مردم و تصمیم گیران اعتقاد کمی به توانایی مهار عملیات دارند. این امر دست تصمیم گیرندگان ایالات متحده را میبندد و مانع استفاده قاطعانه از نیروی نظامی میشود، زیرا هر چیزی که عملی را در جایی بین جنگ کامل و عدم پاسخ تضمین کند، نمیتوان به طور مناسب با آن پرداخت. در نتیجه، با وجود لفاظیهای تهدیدآمیز، کم اعتبار بودن آن تهدیدها به مراتب بازیگران بد را فضای بیشتری برای فعالیت داده است.
دوم، وقتی صحبت از متحدین میشود، ترامپ بر موضوع انتزاعی نظم جهانی متمرکز نیست، بلکه متوجه این سئوال مشخص و کوتاه مدت است: از آن برای ما چی میرسد؟ به همین دلیل، کاخ سفید طرفدار فروش تسلیحات به متحدین زیر تهدید است تا استقرار نیرو در خاک آنها و با این فرض که فروش سیستمهای تسلیحاتی گران به کشورها آنها را قادر میسازد تا خودشان از خود دفاع کنند ( در حالی که به مفاد اقتصاد امریکا است و به دورنمای انتخاب مجددش در سال ۲۰۲۰ در این روند کمک میکند). اما همانطور که از مداخلات عربستان سعودی در یمن آشکار است، حتی گرانترین و پیشرفته ترین سیستمهای تسلیحاتی نیز در صورت عدم استفاده از سوی نیروی شایسته در چارچوب یک استراتژی منسجم، قادر به مقابله با تهدیدات استراتژیک نیست.
سوم، اعتقاد گسترده مبنی بر این که ایالات متحده اکنون از نگاه انرژی «مستقل» است کاملاً دقیق نیست، اما با این وجود در شکل دادن سیاست خارجی امریکا مهم است، زیرا رییس جمهور به آن معتقد است. مطمئناً، بازارهای نفت هنوز جهانی هستند و بنابراین قیمت در ایالات متحده از عرضه و تقاضا در سراسر جهان جدا نیست. با این حال، این واقعیت که بسیاری از بزرگترین تأمین کنندگان انرژی در جهان – از جمله ایالات متحده و روسیه که از لحاظ تولید از عربستان سعودی پیشی گرفتهاند – در خاورمیانه نیستند، قطعاً اهمیت نسبی منطقه را در بازار نفت کاهش میدهد.
همه این موارد، به دنبال حمله ویرانگر ایران به تاسیسات نفتی عربستان سعودی، حداقل ما را نسبت به پاسخ ایالات متحده هوشیار میسازد. با وجود خروج ترامپ از توافقنامه برجام و تحمیل «فشار حداکثری»، بعید است ایران تسلیم خواستههای ایالات متحده شود و احتمالاً همچنان از اهرم فشار چانه زنی عقب نشینی نمیکند یا به کاهش فشار اضافی ادامه خواهد داد. تهران در ابتدا با احتیاط بسیار پیش میرفت، اما پس از آن که فهمید کاخ سفید هر کار لازم را برای جلوگیری از رویارویی انجام میدهد، بیش از پیش بیباک شد. در حقیقت، به نظر میرسد حملات ایران به محمولههای نفتی در خلیج فارس و بر پیشرفته ترین پهباد اطلاعاتی، تمایل ترامپ را برای دیدار با رییس جمهور حسن روحانی افزایش داده است تا بُنبست بین دو کشور را حل و فصل کند.
متحدین دیگر ایالات متحده از این واکنش ضعیف نسبت به حمله بالای یک متحد امریکا، چی میآموزند؟ درس مهم این است که آنها برای مقابله با تهدیدات امنیتی، باید به تنهایی آماده باشند.
به طور حتم، قضیه عربستان از برخی جهات منحصر به فرد است که باعث شد ایالات متحده برای دفاع از آن کم تر عجله کند. با این حال، پس از قتل جمال خاشقجی روزنامه نگار، جنگ در یمن و نقش محسوس آن کشور (عربستان) در حملات ۱۱ سپتمبر، پادشاهی (سعودی) در امریکا خیلی منفور است. علاوه بر این، سیاستهای نامنظم و عمدتاً خودسرانه محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی و همچنین عملکرد ضعیف ارتش سعودی، احتمالاً مستحکمترین طرفداران عربستان سعودی را در واشنگتن به مکث و بررسی مجدد روابط دوجانبه سوق داده است.
اما آخرین مورد که روند بسیار بزرگتری را در سیاست خارجی ایالات متحده نشان میدهد، باید پیامدهای فراتر از عربستان سعودی داشته باشد. اسراییل ممکن است دریابد که واقعیتهای جدید سیاست خارجی ایالات متحده این فرض را نفی میکند که امریکا از متحدان هنگام مواجهه با تهدیدات استراتژیک دفاع میکند. در نتیجه، هر دو نیاز به یک ارزیابی مجدد کلی از برنامههای احتمالی دارند و میتواند توانایی مقابله با حملات را که اجرای آنها را تضمین میکند، از بین ببرد. از آنجا که فرضیات دیروز درباره میزان تعهد امریکا به متحدانش مورد تشکیک قرار گرفته، دشمنان امروز ممکن برجسته و جسور شده باشند.