بحران پاکستان و تاثیرات آن بر منطقه و افغانستان!
بحران سیاسی و سرنگونی دولت ملکی در پاکستان، به معنی بازتر شدن فضای مانور ارتش و جنرالان راولپندی است و بر کل منطقه به ویژه افغانستان اثرات به شدت مخرب برجای میگذارد
پاکستان، کشوری مهم در جنوب آسیا، قدرتی هستهای با جمعیتی قابل ملاحظه و اقتصادی پر نوسان است که در تحولات منطقهای به ویژه افغانستان نقش برجسته دارد. نام این کشور با گروههای افراطی، سازمانهای تروریستی و دخالت در امور کشورهای همسایه، به ویژه افغانستان و هند گره خورده است. این کشور در سیاست خارجی رقیب منطقهای هند و متحد راهبردی چین است، اما اخیراً تلاش کرده که دایره ارتباطات خود را گسترش دهد و با روسیه نیز نزدیک شده است. پاکستان کشوری با ماهیت مذهبی-قومی است که بر همین مبنا نیز از هند جدا شد. این کشور اکنون به صورت دموکراسی پارلمانی-صدارتی اداره میشود، ولی نقش ارتش و نظامیان در آن همواره برجسته و اثرگذار بوده است. هیچ تحولی در پاکستان رخ نمیدهد مگر این که منافع ارتش و جنرالان راولپندی محفوظ باشد.
ارتش پاکستان در تمام شئون زندگی اجتماعی، سیاسی و مذهبی مردم این کشور مداخله دارد و بدون چراغ سبز آن دولت ملکی قادر به ادامه حیات سیاسی خود نیست. اما یک سنت دیرینه دیگر نیز در پاکستان جا افتاده مبنی بر عدم تکمیل دوره نخستوزیری. تاکنون کمتر پیش آمده که نخستوزیر پاکستان دوره قانونی کار خود را به اتمام برساند و اینک عمران خان نیز از این قاعده مستثنی نیست.
البته از چند ماه به اینسو وضعیت سیاسی و اجتماعی پاکستان بحرانی بود. احزاب مخالف قدرتمند مثل «مسلم لیگ» به رهبری نواز شریف و حزب مردم پاکستان«عوامی نشنل پارتی» به رهبری خانواده بوتو که از موسسان پاکستان به شمار میرود، علیه عمران خان و حزب نسبتاً ضعیف او (حزب تحریک انصاف پاکستان) تحرکاتی را آغاز کرده بودند.
در این جمع، مولانا فضل الرحمان رییس جمعیت علمای پاکستان نیز حضور داشته است. چند روز پیش مریم نواز دختر نواز شریف نخستوزیر پیشین پاکستان هشدار داد که عمران خان را از پاکستان بیرون میکنند و این حرکت رفته رفته به انحلال پارلمان و سپس برکناری عمران خان منجر شد.
خلاصه تحولات چند ماه اخیر پاکستان همین بود. احزاب مخالف او را به سوءمدیریت اقتصادی در داخل و خارج متهم میکنند. چیزی که عمران خان تا آخرین لحظه نپذیرفت.
اما این موضوع یک مسئله داخلی است و سرانجام به تغییر نخستوزیر و تصاحب قدرت از سوی یکی از دو حزب با نفوذ پاکستان خاتمه مییابد، ولی بحران جاری در پاکستان ابعاد و تبعات خارجی نیز دارد و افغانستان به عنوان همسایه آن مستقیماً از تحولات آن کشور متاثر میشود. اثرات این بحران بر کل منطقه غیر قابل انکار است. هند، چین، ایران، کشورهای عربی و حتا جامعه غربی نیز اوضاع این کشور را رصد میکنند و درگیر آن هستند.
سنت سرنگونی نخستوزیرها و دولتهای ملکی پاکستان و تضعیف دموکراسی در این کشور بر کل منطقه و اخصاً افغانستان در دو بعد اثر میگذارد: ۱- آشفتگی در روابط دو کشور و ۲ – بازتر شدن دست ارتش در مداخله گری.
از همان آغاز تشکیل پاکستان نیز دولتهای ملکی این کشور چندان دارای صلاحیت تصمیم گیری در امور سیاست خارجی نبوده و ثقل کار به دوش ارتش بوده است، این موضوع سبب بیاعتمادیهای گسترده میان افغانستان و پاکستان شده و همواره با سرنگونی دولتهای ملکی در آن کشورهمه روابط دیپلماتیک از نو رقم خورده است. تضعیف و سقوط دولت ملکی سبب گسترش هژمونی ارتش میشود و نظامیان پاکستانی نیز تعریف مشخصی از موجودیت این کشور در قبال افغانستان و هند دارند. ارتش پاکستان همواره تلاش کرده که تعریف وجودی پاکستان را بر مبنای مداخلات هند و در قبضه داشتن افغانستان استوار بسازد و روی همین مسئله، دست به ایجاد گروههای افراطی و تندرو در خاک افغانستان زده است. ارتش پاکستان با تزریق تنفر مذهبی سعی دارد که با توسل به ماهیت اسلامی این کشور، ایدئولوژی افراطیت مذهبی را علیه هند همواره آماده نگه دارد و نگذارد که با خاموش شدن مسئله مذهب، دموکراسی جا بیفتد و ساکنان نا متجانس پاکستان علم استقلال طلبی را بلند کنند.
این موضوع از آنجا برجسته میشود که همین اکنون این کشور با شهروندان پشتون و بلوچ به عنوان دو اقلیت قابل توجه مشکل دارد و اگر ایدئولوژی مذهبی برداشته شود، هیچ وجه مشترکی میان پشتونها و بلوچها و حاکمیت پنجابی پاکستان باقی نمیماند.
از همین جهت است که ارتش همواره تلاش کرده که خلاف احزاب سیاسی و دولت ملکی، هویت مذهبی پاکستان از طریق گروههای افراطی و تند رو متبلور باشد، حتا اگر به قیمت تضعیف دموکراسی و مردم سالاری شود.
بنا بر این، بحران سیاسی و سرنگونی دولت ملکی در پاکستان، به معنی بازتر شدن فضای مانور ارتش و جنرالان راولپندی است و بر کل منطقه به ویژه افغانستان اثرات به شدت مخرب برجای میگذارد.