ایالات متحده و جامعه جهانی میتوانند از «مشروعیت سیاسی» برای رد بازگشت طالبان از طریق زور به عنوان اهرم فشار استفاده کنند. برای بدست آوردن این امر، به طالبان گفته شود که باید نسبت به خواستههای مردم افغانستان متعهد باشند
با نزدیک شدن به مهلت ماه می برای خروج نظامیان امریکایی از افغانستان، مذاکرات صلح میانافغانی در دوحه توقف یافته، خشونتها با ترور فعالان مدنی و خبرنگاران به طور قابل توجهی افزایش یافته و دولت بایدن در حال بازنگری توافق میراثی امریکا-طالبان است. نشست رهبران ناتو در ماه فبروری تصمیم در مورد خروج را به تأخیر انداخت و منتظر تصمیم ایالات متحده است. تحلیلها و مطالعات، تأخیر مهلت ماه می را توصیه میکند تا اطمینان حال شود شرایط موجود به اندازه کافی برای حل و فصل ثمربخش است. با این حال، پاسخ طالبان به این معضل، تهدید برای بسته نمودن «مسیر دیپلماسی» و آغاز دوباره جنگ علیه نیروهای امریکایی بوده است. با توجه به یک دولت ضعیف در کابل و تمایل کم جامعه بینالملل به افغانستان، بهار خونین دیگر در انتظار مردم افغانستان است.
در این لحظه پیچیده و خطرناک، دولت بایدن هر گونه سیاستی در پیش گیرد، میراث مداخله ایالات متحده را در افغانستان و موضعش را در منطقه و فراتر از آن متأثر خواهد کرد. این امر انتخاب بین خروج غیرمسئولانه که ممکن به فروپاشی دولت و جنگ داخلی تحت نظارت دولت بایدن منجر شود یا حفظ وضعیت موجود و ماندن در افغانستان است که به معنی ادامه جنگ و تلفات افراد ملکی خواهد بود. در هر صورت، دولت بایدن در رابطه به افغانستان در شرایط سختی قرار دارد و در نهایت این مردم افغانستان است که بهای آن را باید بپردازد.
یک پیشنهاد جدید از سوی زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا در امور مصالحه افغانستان با حکومت و طالبان شریک شده است. هدف آن برگزاری کنفرانسی شبیه «بن» و تشکیل «حکومت مشارکتی» برای تسریع «روند صلح» است. هرچند این پیشنهاد به گونه غیررسمی از سوی هر دو طرف رد شده، اما هنوز پاسخ رسمی به این پیشنهاد داده نشده است. استدلال بر این است که این ابتکار «استراتژی خروج» جدید برای واشنگتن است و انگیزه کمی برای متعهد کردن طالبان به آتشبس یا توافق معنادار برای تقسیم قدرت باشد، به ویژه وقتی به نظر میرسد زمان و میدان به نفع طالبان است. با این حال، روشنی انداختن به این تاریکی میتواند تلاشی به رهبری ایالات متحده جهت احیای مجدد تلاشهای دیپلماتیک در سطح بینالمللی و منطقهای برای رسیدن به یک اجماع قوی و واضح باشد که مخالف تصرف این کشور از سوی طالبان است و اجازه میدهد فراتر از مسئله خروج بر افغانستان حکومت کنند.
عدم محبوبیت طالبان در میان مردم افغانستان و همچنین ناکامیهای دولت افغانستان و شرکای بینالمللی در دستیابی به ثبات در افغانستان طی دو دهه گذشته به خوبی اثبات شده است. ۲۰ سال پس از اشغال افغانستان، ایالات متحده و جامعه بینالمللی بیان میکنند که تصمیمگیری در مورد آینده افغانستان مربوط به مردم این کشور است. این که سرنوشت افغانستان به مردم آن تعلق دارد، یک اقدام قابل استقبال است. با این وجود، گذشته از حرکات سیاسی و لفاظیها، کمک معنادار به مردم افغانستان برای تصمیمگیری در مورد آینده شان، بسیار مهم است. این امر نیازمند شرایطی است که صدای آنها شنیده شود و بدون ترس از تصرف نظامی طالبان، قادر باشند بر وضعیت نهایی مطلوب خود تأثیر گذارند.
گزارش گروه مطالعاتی افغانستان دورنمای یک وضعیت نهایی را پیشنهاد میکند: «یک دولت مستقل، دموکراتیک و با اقتدار … که از اقلیتها، حقوق زنان، جنبههای دموکراتیک دولت و مطبوعات آزاد حمایت و محافظت میکند.» چنین برایندی میتواند منافع ایالات متحده و متحدانش را حفظ و از دستاوردهای پسا-۲۰۰۱ مردم افغانستان حفاظت کند.
با این حال، چنین نتیجهای که مطلوب جامعه جهانی و مردم افغانستان باشد، ممکن از سوی طالبان پذیرفته نشود، به خصوص وقتی متقاعد کردن جنگجویان این گروه دشوار باشد. چرا طالبان با داشتن حضور قدرتمند در حومه شهر و پشت میز مذاکره، از ساختاری استقبال کند که شبیه به نظام فعلی باشد؟ برخلاف «جمهوریت» که خط سرخ رییس جمهور اشرف غنی است، طالبان در تعیین «خط سرخ» خود تاکتیکی و مبهم عمل کردهاند، اما در عین حال همواره خواستار نظام «اسلامی» بودهاند. آنها نظام کنونی را به این خاطر که به اندازه کافی اسلامی نیست و تحت تأثیر اشغال خارجی بنا شده، رد میکنند.
برای این انعطاف پذیری تاکتیکی ممکن دو دلیل وجود داشته باشد. نخست، یک احساس قوی در جامعه بینالمللی علیه بازگشت «امارت اسلامی» در افغانستان وجود دارد. طالبان بیش از هر زمانی به دنبال مشروعیت بینالمللی هستند. آنها با پافشاری نکردن بر کلمه «امارت» برای تعریف وضعیت نهایی تاکتیکی عمل کرده، اما همچنان هدف نهایی مطلوب خود را تحت عنوان «نظام اسلامی» بیان میکنند. دوم، امارت طالبان که هرگز بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ رسمیت و مشروعیت بینالمللی را به دست نیاورد، به عنوان تاریکترین و وحشیانهترین عصر افغانستان برای زنان، اقلیتها و به طور کلی حقوق بشر دیده میشود. طالبان از این امر آگاه هستند که اگر بر بازگشت امارت خود تأکید کنند با مخالفت شدید و گستردۀ عناصر جامعه افغانستان مواجه خواهند شد.
ایالات متحده و جامعه جهانی میتوانند از «مشروعیت سیاسی» برای رد بازگشت طالبان از طریق زور به عنوان اهرم فشار استفاده کنند. برای بدست آوردن این امر، به طالبان گفته شود که باید نسبت به خواستههای مردم افغانستان متعهد باشند؛ یعنی توافق سیاسی برای یک ساختار حکومتداری فراگیر به دست آید و استفاده از زور برای رسیدن به اهداف سیاسی ممنوع شود. بنا بر این، ایالات متحده و جامعه جهانی میتوانند حمایت خود را به یک وضعیت نهایی مطلوب معطوف کرده و به طالبان بفهمانند که تصرف از طریق نظامی غیرقابل قبول است و تحت هیچ شرایطی از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته نخواهد شد.
تعهد به اصل عدم بازگشت طالبان از طریق زور، پیام مهم و روشنی به طالبان و بازیگران دخیل در امور افغانستان میدهد، این که مفهوم «هیچ راهحل نظامی وجود ندارد» همه جانبه است. این امر شامل طالبان نیز میشود. هیچ سطحی از تحملناپذیری یا تاکتیکهای طالبان نباید راه را برای تصرف نظامی و بازگشت نظام معدوم، باز کند. خلاصه این که، در صورت عدم وجود یک عامل بازدارنده معتبر بینالمللی، یورش طالبان به پایگاههای روستایی میتواند به بدترین نوع جنگ داخلی و کشتار جمعی منجر شود. میزان خشونت و بیثباتی میتواند به دلایل بشردوستانه مداخله نظامی دیگر را از سوی کشورهای قدرتمند منطقه رقم بزند. یک اجماع بینالمللی روی «عدم بازگشت طالبان از طریق زور» میتواند هدف درازمدت را تحقق بخشد: با کاهش تهدیدهای القاعده، منافع ایالات متحده در افغانستان تأمین خواهد شد و با غلبه بر خشونت، مردم این کشور نیز میتوانند زمینها را حاصلخیز کنند.
صد سال پس از اعلان استقلال در سال ۱۹۱۹ از سوی امیر امانالله خان، افغانستان نظامهای متعدد حکومتداری را تجربه کرده است. نظام سلطنتی، جمهوری، دیکتاتوری، حکومت دینی و دموکراسی تحت حداقل هفت قانون اساسی مختلف. به عنوان یک کشور متشکل از اقوام مختلف با جامعه سنتی، دولت ضعیف و جامعه قوی، تغییر رهبری در افغانستان طی یک قرن گذشته از طریق، ترور، کودتا، تبعید اجباری، جنگهای داخلی و مداخلات بینالمللی انجام شده است. در طول این تغییرات سریع قدرت در افغانستان، مشروعیت حاکم و پاسخگویی نظام همچنان مشکلساز شده و چرخه درگیری را احیا کرده است. هر توافقی – اگر به این مرحله برسد – باید تاریخ سیاسی و واقعیتهای قرن ۲۱ افغانستان را مرور کند. درسی از یک قرن مبارزه این است که ثبات و صلح پایدار در افغانستان مستلزم یک ساختار حکومتیِ داخلی سیاسی-اجتماعی و عملی است که مستعد هیچ نوع استبداد و دیکتاتوری نیست.
ایالات متحده و جامعه بینالمللی دستکم میتوانند به مردم افغانستان در تلاش برای دستیابی به یک وضعیت نهایی که با عزت باشد کمک کنند و دولتی را که از طریق خشونت بالای مردم حاکم شود، به رسمیت نشناسند.